یکی از شگردهای مورد استفاده رجوی شیاد برای جا انداختن خط و خطوط و مواضع وطن فروشانه اش این است که آنها را از زبان افراد دست چندم سازمان یا شورا در بیرون مطرح می کند تا اگر شرایط مناسب نبود و دیگران به شدت علیه آن موضعگیری کردند، مسئولیت آن را به عهده نگیرد و آن را موضوعی فردی که بر عهده نگارنده است قلمداد کند، اگر هم واکنش نسبت به آن شدید نبود براحتی آن را به خود نسبت می دهد.
یکی از این نمونه های جدید این دست موضعگیری های ریاکارانه، مقاله ای است تحت عنوان « ما ایرانیان، اسرائیل و یهودی ستیزی » که به قلم حسن داعی السلام (معروف به حسن داعی و یکی از مسئولین سازمان) نوشته شده و در یکی از سایت های سازمان درج گردیده است. در این مقاله تحت پوش نداشتن مخرج مشترک با حکومت ایران، به صراحت به حمایت و عدم دشمنی و اعتراض به جنایات اسرائیل و صهیونیست ها پرداخته شده و آنرا یک اقدام ملی و وطن پرستانه معرفی کرده!!! و چنین تبلیغ می کند تا سایر ایرانیان به ویژه هموطنان خارج از کشور با آنها هم نظر شوند.
در این مقاله برای اولین بار بطور علنی از اسرائیل دفاع شده و رجوی شارلاتان با استفاده از این مقاله تلاش دارد راه را برای موضعگیری های رسمی بعدی باز نماید.
قبل از پرداختن به این مقاله بد نیست یادآوری کنیم که چرا مجاهدین به چنین نقطه ای رسیدند که از اسرائیل حمایت مستقیم و علنی بکنند.
بعد از سرنگونی صدام بعنوان حامی بزرگ رجوی وطن فروش، و تغییر وضعیت سیاسی عراق، رجوی که یتیم شده بود برای حیات ننگین خود به سرعت دنبال ارباب جدید رفته و با جاسوسی و چاپلوسی، درصدد اثبات نوکرمنشی خود به آمریکایی ها بر آمد. در این راستا او می بایست بر خلاف تمام مواضع گذشته سازمان، با آمریکایی ها و اسرائیلی ها خود را همسو و همنظر نماید. بنابراین با گرفتن مواضع کاملا متضاد با مواضع قبلی سازمان، شروع به ایجاد رابطه با آمریکا و اسرائیل نمود. در این راستا وی رابطه با آمریکا را کاملا علنی کرد اما بدلیل جنایات بسیار وسیع صهیونیست های اسرائیلی علیه بشریت بخصوص در سنوات اخیر، دست وی برای حمایت علنی از اسرائیل خیلی بسته بود، بنابراین با این مقاله می خواهد راه را برای این امر باز کرده و به مسئولین اسرائیلی نیز چراغ سبز نشان دهد که ما برای هر نوع همکاری آماده هستیم.
اما آنچه در این مقاله قابل ذکر می باشد:
اولین نکته ای که در مقاله به چشم می خورد این است که چون رجوی خائن برای اولین بار اقدام به حمایت مستقیم از اسرائیل نموده و گنداب این حمایت بسیار مشمئز کننده است، نگارنده در ابتدای بحث مجبور به توجیه آن می گردد و چنین اذعان می نماید: « هدف از نوشته حاضر به هیچ وجه دفاع یا توجیه رفتار اسرائیل با مردم فلسطین نمی باشد… »
خوب به کلمات دقت کنید، نگارنده حتی حاضر نیست از کلمه جنایت که عنوانی است که تمام دنیا به آنچه اسرائیل بر سر مردم فلسطین آورده اطلاق کرده اند استفاده کند و می گوید قصد توجیه « رفتار » اسرائیل با مردم فلسطین را ندارد.
در بخش دیگری از این مقاله پس از مطرح کردن انواع نظریات ضد اسرائیلی، آنها را به نقد کشیده و چنین می نویسد:
« مجموعه این نظریات (منظور نظریات ضد اسرائیلی در دنیا) از اسرائیل شیطانی می سازد که مادر و ریشه همه دردهای منطقه و صلح جهانی است که در این دستگاه فکری و سیاسی، اسرائیل به «شر مطلق» و «مادر همه بدی ها» حتی برای ما ایرانیان تبدیل می شود »
نگارنده در اینجا می خواهد بگوید که:
1- اسرائیل ریشه همه دردهای منطقه نیست بلکه این جهموری اسلامی است که آن را بزرگ می کند.
اگر اسرائیل ریشه همه دردهای منطقه نیست پس شعارهای قبلی سازمان مبنی بر اینکه اسرائیل فرزند نامشروع امپریالیسم در منطقه خاورمیانه است به چه معنا است؟ اگر اسرائیل ریشه همه دردهای منطقه نیست چرا تمام کشورهای عربی از آن آسیب دیده اند. چرا مصر، لبنان، فلسطین، سوریه، اردن عراق و… از این کشور ضربه خورده و خاک این کشورها بارها مورد تجاوز یا اشغال ارتش اسرائیل قرار گرفت؟
2- ما ایرانیان نباید به مسئله فلسطین و اسرائیل بپردازیم.
اگر چنین است پس چرا سازمان و شخص مسعود رجوی در زمان شاه سینه چاک مبارزات مردم فلسطین بوده و از بزرگترین افتخارات شخص رجوی قبل از آغاز نوکری برای آمریکا این بوده که در پایگاه های مبارزان فلسطینی آموزش نظامی دیده است؟
چرا در سال 1381 که هنوز رجوی مزدور صدام بود بعد از حمله اسرائیلی ها به مقر عرفات و محاصره آن، رجوی در نشست عمومی قرارگاه بدیع زادگان مستمرا می گفت که چرا اعراب جلوی اسرائیلی ها را نمی گیرند؟
چرا رجوی بعد از پیروزی انقلاب ایران در اولین دیدار با هانی الحسن نماینده سازمان فتح به او سلاح یوزی داده و گفت « ما افتخار می کنیم که روزی از فلسطینی ها سلاح گرفته تا با شاه و اسرائیل بجنگیم و امروز افتخار می کنیم که به فلسطینیان سلاح می دهیم که با اسرائیل بجنگند »
این مفلوک شوربخت که فکر می کند ایستادگی در مقابل جنایات اسرائیل تنها بدلیل نبود یک بحث عمومی در توجیه جنایات اسرائیل است، از سر ناچاری به این اقرار می کند که بخشی از جامعه در محکوم کردن جنایات اسرائیل با حکومت ایران هم نظر هستند و در پیرامون خود این نظریات را ترویج می کنند. بنابراین در ادامه مقاله می نویسد:
« شوربختانه بخشی از ایرانیان بدلالیل شرایط خاص سیاسی، اجتماعی و مذهبی حاکم بر کشورمان و بخصوص در فقدان یک بحث عمومی (منظور آنها توجیه کاری است) در نگاه خود به اسرائیل با خمینی و جانشینان وی به درجاتی اشتراک نظر پیدا می کنند. از این رو می توان در پیرامون خود آثار منفی این همفکری نسبی با واپسگرایان حاکم بر کشورمان را مشاهده نمود.»
طبق تئوری این وطن فروشان نباید ملت ایران جنایات اسرائیل را محکوم کنند چونکه در آن صورت با حکومت ایران هم نظر می گردند و باید همچون این خود فروخته گان برای دوری از همنظری با حکومت به مزدوری صدام، آمریکا یا اسرائیل بپردازند.
نکته قابل توجه دیگر در این مقاله حمایت آشکار مجاهدین از داشتن بمب اتم توسط اسرائیل است. در قسمی از این مقاله چنین نوشته شده است:
« بعنوان مثال برای برخی از هموطنان از آنجا که اسرائیل به سلاح اتمی مجهز است پس خطرات ناشی از تجهیز حکومت ایران به بمب اتم قابل اغماض و چشم پوشی است و تا زمانی که اسرائیل خلع سلاح نگردیده است گفتگو در مورد توقف برنامه اتمی ایران امری نادرست و آمریکایی پسند تلقی می شود.»
همانگونه که ملاحظه می کنید این وطن فروش بصورتی چاکر منشانه می گوید که نباید اسرائیل از بمب اتم خلع گردد و نباید این موضوع را به برنامه هسته ای ایران (آن هم برنامه ای صلح آمیز که حتی دشمنان ایران نیز علی رقم ادعاهایشان بر نظامی بودن آن، مدرکی ندارند) ربط داد و بدون خلع سلاح اسرائیل، ایران را باید زیر فشار قرار داد که چرا می خواهد دانش اتمی داشته باشد. به این می گویند رذالت یک باند مزدور و وطن فروش که هر چه در توان دارد برای توجیه جنایات اربابانش بکار می گیرد. همانگونه که هر چه در توان داشت برای حفظ صدام بکار برد. اما اگر صدام ماندگار شد این اربابان جدید هم برای رجوی فاشیست دردی دوا خواهند کرد.