نامه ای به وحید دولت شاهی
سر انجام همانطور که پیش بینی می کردم بدنبال حضور من در مقابل اشرف بعد از یک ماه مغز شویی مجددا به سیمای باصطلاح آزادی! راه یافتی و اعلام موضع کردی، لااقل دیدمت هر چند بسیار پیر و شکسته بودی و بسیار عصبی به نظر می رسیدی ولی در کل سالم بودی! خدا را هزاران شکر. راستش شاید 10 بار اون ویدئو را نگاه کردم. چند بار اول می دیدمت و حرفهایت را نمی شنیدم اما بالاخره حرفها را که حاصل بیش از یکماه مغزشویی و القائات سازمان بود را هم گوش کردم، کمی سبک تر و ملایم تر از موضع گیریهای پیشین بود نمی دانم حرفهای مرا پشت حصار اشرف شنیده ای یا سازمان آنچنان که می خواسته به گوش تو رسانده یا هیچکدام، اما بدان که همین سازمان جهنمی چند روز قبل از آمدنم به اشرف طی یک ایمیل مرا خانواده اشرفیان نامید و از من به عنوان خانواده و وظیفه انسانی می خواست که فرمهایی مبنی بر درخواست خروج سازمان از لیست سیاه تروریستی را پر نمایم و به آدرس وزیر امور خارجه آمریکا ایمیل نمایم اما آنجا که سخن از ملاقات با عزیزان در اشرف می شود، سازمان ما را مزدور می نامد و به شما القاء می کند که ما برای کشتن! و سوزاندن! شما آمده ایم و آنچه مایه تاسف است باور این قضیه توسط تو و سایر برادران و خواهران گرفتار در حصار اشرف است، البته با شیوه های کثیف مغز شویی که سازمان استفاده می کند و بی خبری مطلقی که شما از دنیای خارج از آن حصار کوچک دارید خیلی هم غریب نیست. تمام بچه هایی که دل به دریا زده اند و علیرغم تمام القائات دروغین سازمان خود را از حصار اشرف رها کرده اند و اکنون در دنیای آزاد به منافع مختلف خبری دسترسی دارند هر روز حسرت روزهای به هدر رفته در راه آرمانهای پوچ و دروغین سازمان را می خورند، می بینند و می فهمند که اشرف و تمامی نفرات مستقر در آن تنها وسیله ای است برای ارضاء حس قدر طلبی مسعود و مریم، وسیله ای است و چماقی است که دولت های غربی برای باج خواهی از ایران هر از چند گاهی آنرا به حرکت در می آورند والا همانها که شما امروز دست به دامانشان شده اید برای خروج از لیست و آن لیست، لحظه ای در جمع آوری بساط اشرف و سازمان درنگ نمی کردند، بگذریم.
وحید عزیزم!!
من 15 روز پشت دیوار اشرف بودم، صدایت می کردم، دلتنگی می کردم، درد دل می کردم، اما آنچه می شنیدم فحش، توهین و ناسزا بود یا پرتاب آب دهان! در این 15 روز دیدم که چگونه کشیدن یک لوله آب جهت سرویس بهداشتی برای خانواده ها توسط سازمان تخریب لوله کشی و به آتش کشیدن آسفالت اشرف نمایش داده شد. دیدم که چگونه ازدحام خانواده ها برگرد آمبولانس خروجی از اشرف به امید دیدن یک چهره آشنا در آن، توسط سازمان ممانعت از خروج آمبولانس توسط خانواده ها نمایش داده شد. دیدم که خانواده ها با چه عشقی بچه هایی را که در حال تردد به بهداری بودند صدا می زدند و می گفتند دوستشان دارند اما آنها آب دهان به سوی ما پرتاب می کردند. دیدم که افشاگری های خانم بتول سلطانی را سازمان توهین به خواهران مجاهد می خواند و اعمال پست و ننگین مسعود را رقص رهایی می نامند. دیدم که چگونه سازمان با دادن پستهای بی ارزش و دروغین در تشکیلات خواهران را از حق داشتن یک زندگی طبیعی، تشکیل خانواده، داشتن فرزند و سعادت مادر بودن محروم می کند و بعد هم مدعی طرفداری از حقوق زنان می شود. دیدم مادری را که چون می دانست دخترش عضو شورای به اصطلاح رهبری است، سر به زیر انداخته بود و آرزو می کرد ایکاش فرزندش پسر بود. دیدم پدری را که نامه نوه اش را بعد از 10 سال دوری برای پسرش آورده بود و سازمان با بی شرمی و وقاهت تمام او را مزدور می نامید. چه ها که دیدم در این 15 روز. باور کن به اندازه 15 سال پیر شدم به خاطر ظلمی که به شما رفته و می رود دیدم قیافه های در هم شکسته، چشمهای بدون نور و عروسکهای بدون اراده ای را که منتظرند ببینند فردا سازمان برایشان چه ساز جدیدی کوک خواهد کرد. چه بگویم که دلم پُر است، سی و اندی سال است که می خواهید خشت، خشت رژیم را بر باد بدهید اما آنچه به باد داده شده، عمر، عزت و شرفتان توسط سازمان بوده، واقعا متاسفم. وحید عزیزم توان نوشتن ندارم وقتی بخاطر می آورم آنچه را که در اشرف دیده ام. وحید عزیزم در محرم قرار داریم، محرم پنج سال پیش من مهمان تو بودم هر چند آن طور که می خواستی نتوانستی و نگذاشتند از من پذیرایی کنی اما از خدا می خواهم به حق خون به ناحق ریخته امام حسین (ع) که تو و سایر برادران و خواهران در بند اشرف را محرم سال آینده مهمان ما بگرداند تا آنچنان که شایسته عشق است که به شما داریم پذیرایتان باشیم.
به امید دیدار
حمیدرضا دولت شاهی