در یادداشتی با عنوان راه حل اشرف، مشارکت مردم عراق یادآور شدم: ” به یک معنی اخراج مجاهدین از عراق با توجه به دسیسه های فرقه ای مجاهدین از یک سو و سوء استفاده های تبلیغاتی از برخوردهای احتمالی و تبعات آن، این بار می تواند با حضور مردم برای اخراج مجاهدین وارد مرحله تازه ای شود. از آنجا که اقدام نیروهای عراقی برای تخلیه اشرف در ژوئیه سال گذشته با واکنش های فرقه ای مجاهدین و خودزنی های طراحی شده باعث مرگ تعدادی و وسیله بهره برداری تبلیغاتی قرار گرفت، حضور شهروندان عراقی در اطراف قرارگاه می تواند تبدیل یک راهکار سیاسی و کم هزینه برای تخلیه اشرف شود. این راهکار می تواند با اقدام خودجوش شهروندان عراقی برای یک تحصن دراز مدت و تا زمان جابجایی و تخلیه کامل اشرف محقق شود. واقعیت این است که اقدامات نیروهای عراقی تا اینجا به دلایل روشن و از جمله تأمین خواست رجوی برای ایجاد درگیری و سوء استفاده نه تنها پاسخ نگرفته که بعضاً باعث انتفاع رجوی شده است. گره خوردن خواست مردم و مسئولین عراق می تواند گام دیگری در راستای تعیین تکلیف اشرف باشد. این همسویی می تواند در شکل تجمع و تحصن و اعتراض مردم و به موازات اقدام خانواده ها توجه افکار عمومی را به اهمیت موضوع و شفاف سازی موضوع جلب کند. باید به موازات خواست رجوی که هدفش فرسایشی کردن اوضاع و به انفعال کشاندن نیروهای عراقی است، با همان شیوه با او تنظیم رابطه کرد. حضور مردم عراق در این کارزار می تواند در دراز مدت به نتایج معکوسی برای رجوی تبدیل شود.” خبر اعلام حمایت خانواده های سه استان دیالی، انبار و صلاح الدین از خانواده های ایرانی متحصن و پیوستن به تحصن آنها، بر احساس همدردی شهروندان عراقی و همچنین شناخت آنها از پیچیدگی های فرقه ای،از نقش مخرب و بازدارنده مجاهدین در گذشته و حال عراق و در نهایت بر احساس ضرورت و نیاز به حضور آنها در حل معضل اخراج مجاهدین از عراق حکایت دارد. واقعیت این است که از زمان سقوط صدام و روی کار آمدن دولت جدید و علیرغم اجماع و تصویب قانونی مبنی بر اخراج نمودن مجاهدین از عراق به عنوان یک گروه تروریستی و به لحاظ آن سابقه و عملکرد، اما به دلایل روشن از جمله پیچیدگی های فرقه ای مجاهدین و عدم پایبندی رجوی به موازین اخلاقی و انسانی و از سویی پرهیز و خویشتن داری نیروهای عراقی از توسل به نیروی قهریه، توفیقی در این امر کسب نکرده اند. هر چند در نقطه مقابل مجاهدین با قلع واقعیت سعی در مظلوم نمایی و مخدوش کردن حقیقت نمودند. این وضعیت از زمان تفویض کنترل اشرف به نیروهای عراقی تاکنون در اشکال مختلف ادامه داشته و دارد. در این میان تقریباً هیچ مرجع و نهاد بین المللی و تا این زمان حاضر به حقیقت یابی و پادرمیانی و اطلاع رسانی نسبت به این وضعیت نکرده است. بدیهی است در چنین شرایطی اخراج مجاهدین از عراق و تا استفاده نیروهای عراقی از زور و قوه قهریه محقق نخواهد شد. این دقیقاً آن وضعیت و فرضی است که مجاهدین از ابتدا نیازمند و مترصد آن بوده اند. اتفاقات ژوئیه سال 2009 دقیقاً در راستای چنین ضرورت و نیازی از سوی مجاهدین رقم خورد. هوشمندی نیروهای عراقی بعد از این اتفاق باعث شد تا حدود زیادی از تکرار این اتفاق جلوگیری و گزک مظلوم نمایی از دست مجاهدین گرفته شود. بعد از این اتفاق موضوع بیماران اشرف و بهانه تراشی های رجوی برای ممانعت از انتقال آنها به بیمارستان وجه دیگری از مظلوم نمایی رجوی را با هزینه جان مهدی فتحی به نمایش گذاشت. پروژه ای که هم اکنون ادامه دارد و تا زمان بهانه ها و مستمسک های تازه ای از سوی رجوی ادامه خواهد داشت. با این احتساب رجوی سپر تهاجمی خود را از یک سو با فرضیه توسل به قوه قهریه نیروهای عراقی و از سوی دیگر با هزینه کردن جان بیماران اش تنظیم کرده است. شاید اتفاق اخیر یعنی وارد شدن شهروندان عراقی به معادله اشرف، از جهات زیادی برای رجوی غافلگیر کننده باشد. به این معنی که او نخواهد توانست در مقابل نفس این اقدام از یک سو و در دراز مدت با رشد و ادامه این حضور به مقابله جدی با این پدیده موفق شود. پیش بینی این که چنین شیوه ای در کوتاه مدت به نتیجه برسد و رجوی را وادار به عقب نشینی کند، خوش بینانه است. به این دلیل که رجوی به هیچ مرز اخلاقی پایبند نیست. شواهد و قرائن نشان می دهد که گماشته های امنیتی و فدائیان رجوی در طی یکسال گذشته و در مواجه با والدین اعضای اشرف از هیچ پرده دری، هتاکی و هنجارشکنی اخلاقی و… مضایقه نکرده اند. به یک معنی باید یادآور شد خانواده های عراقی باید تکرار این هجمه های تجربه شده در یکسال گذشته را به مثابه واکنش های اولیه رجوی به رسمیت شناخته پذیرا باشند. اما با این حال باید به چنین روشی به مثابه عقلانی ترین و کاراترین شیوه ممکن و البته در دراز مدت امید بست. در این رابطه رشد و تسری اعتراضات مردمی فاکتوری است که می تواند نتایج مورد نظر را تسریع کند. این مسیر ناگزیر افکار عمومی را با واقعیت نداشتن پشتوانه مردمی بیشتر واقف خواهد کرد. تجربه طرد و انزوای مجاهدین در نزد مردم ایران که سالها است به همین دلیل مانع و سدی در حمایت رسمی و همه جانبه قدرت های بزرگ از مجاهدین شده، در نوع خود می تواند در عراق نیز کارکرد و تاثیر مضاعفی در انزوای بین المللی مجاهدین بجا بگذارد. البته این انزوا در عراق ریشه در عملکرد مجاهدین در دوران صدام دارد که هنوز آنگونه که باید و شاید نقش آنها در عراق زمان صدام تبیین و اطلاع رسانی نشده است. در همین راستا می توان با برگزاری نمایشگاه های مختلف عکس، فیلم و اسناد در اطراف قرارگاه و همچنین استفاده از اعضای جداشده در جهت اطلاع رسانی نقش سازمان در زمان صدام و ارتباطات رجوی و دستگاه های امنیتی و… گام مثبت و مهمی در جهت گسترش و تعمیق این جریان برداشت. به هر حال پیوستن خانواده های عراقی به متحصنین ایرانی را باید یک گام جدی و اساسی در راستای اخراج مجاهدین از عراق تلقی کرد. گامی که هر چند در اولین مراحل خود، اما به مرور می تواند به یک جریان فراگیر و ضدتروریست تبدیل و اخراج سازمان از عراق را از مجرای خواست و اراده مردم این کشور محقق کند.