آزار و اذیت فوق العاده
… یک بار، زمانی که من با دو عضو سابق فرقه که علیه فرقه مربوطه شکایت کرده بودند مصاحبههایی انجام میدادم، هر روز صبح یک موش صحرایی قهوهای بزرگ مرده ـ که یک چوب آب نبات در قلبش فرو شده بود ـ بر روی پلههای درب ورودی خانه، پیش از آنکه اعضای سابق مذکور مراجعه کنند، گذاشته میشد. بی شک، این کار به این جهت انجام میپذیرفت که به من و همچنین آنان خاطر نشان شود که ما همگی «موش صحرائی» هستیم. در همان دوران، یک روز بیش از بیست موش صحرایی بزرگ قهوهای ـ که البته این بار زنده بودند ـ در خانه من رها شدند. من گمان میکنم که فرقه مربوطه میخواسته است موشهای صحرایی در خانه من پخش شوند، ولی از آنجا که موشها در مجرای منتهی به اتاق زیر شیروانی گذاشته شده بودند، لذا یک گله موش در اتاق زیر شیروانی آنقدراین طرف و آن طرف دویدند تا همه آنها را گرفتند و بیرون بردند.
من یک بار در یک کیس حقوقی که در آن هیأت منصفه به یک عضو سابق فرقه حکــم پرداخت غرامت چند میلیون دلاری علیه فرقه مربوطه را داده بود، شهادت دادم. شهادت من بیان میکرد که چگونه عملکرد فرقه و نحوه رفتار با مرد یاد شده، آنقدر برایش در طی آن مدت زمان خرد کننده و دارای عواقب تخریبی بوده است که او بیمار روانی شده است. فردای روزی که هیأت منصفه حکم خود را صادر کرد، فرقه شروع به اقدام برای اقامه شکایتی مغرضانه به خاطر برخی اتهامات ساختگی علیه مرد مذکور، وکیل وی، و متخصصانی که برای او شهادت داده بودند کرد، که صرفا برای اذیت و آزار و گذاشتن هزینه سنگین بر روی دست همه ما بود. البته، کیس آنان پس از گذشت سالها توسط قاضی ای در جنوب کالیفرنیا کنار گذاشته شد.