برنامه ریزی دوباره و دادن مشاوره خروج
من برای اولین بار در سال 1972 واژه بازپروری را شنیدم. پیش از آن، من به داستانهای بسیاری از والدین و خانوادهها که تشریح میکردند چگونه یک یا چند عضو خانواده شان به یکی از فرقههای جدید پیوسته است، برخورده بودم.
بعد از صرفا چند روز یا چند هفته از عضویت، عضو مربوطه به نظر میرسد که نمیتواند یا نمیخواهد به صورت آزادانه در مکالمات واکنش نشان بدهد.
درعوض، عضو فرقه جدید، پاسخ سؤالها را به صورت مکانیکی میدهد و صحبت وی به صورت زبان تخصصی مرور شدهای است که واژههای آن صرفا متعلق به خود است. سخنان عضو فرقه پُر از شعار و بیانهای دگم است که در مکالمات گذشته او سابقه نداشته است.
خانوادهها واژه پرورده را برای توضیح تغییرات ناگهانی که در شخصیت اعضای خانواده خود مشاهده کرده بودند، انتخاب کردند.