هربرت مارکوز فیلسوف، جامعه شناس سیاسی و از اعضای اصلی عضو موسسه تحقیقات اجتماعی (مکتب فرانکفورت) معتقد است انسان تک ساحتی موجودی ست که در فضای آزاد پرورش نیافته و سیستمی بازدارنده و سرکوبنده به بهانه ی تامین حوائج و تدارک به زیستی او، بی رحمانه گرفتارش ساخته است. رهبران مجاهدین دیدگاه ایدئولوژیک و اما قرون وسطایی در مواجه شدن با " زن " ارائه میدهند آنان اتوپیا و آرمانی برای جایگاه زن متصور هستند که در دنیای واقعیت و رابطه های انسانی به تحقیر زن و تلقی فاشیستی و شی ء واره از او منجر می گردد. زن در مناسبات مجاهدین موجودی ست عاری از هر گونه احساسات متعالی مادرانه، زنانه، عاشقانه و امیال این جهانی که می بایست با ستیزه جویی، خشونت و ترور مسیر به قدرت رسیدن رهبر عقیدتی مجاهدین را محقق سازد. آرمان شهری که رهبران فرقه مجاهدین در پی تبیین و تحقق عملی آن هستند، بی نیاز از توصیف و فهم مبانی دموکراتیک و پایبندی به انگاره های عقلانیت انتقادی و تفکر مدرن است و تاکید بر اینکه رهبران مجاهدین به تاریخمندی همه ی ایده ها و خواسته های بشری باور ندارند آنان برای همه چیز ذات و سرشتی تغییر ناپذیر می شناسند به طوریکه مطلق انگاری در تفکر و رفتار سیاسی، شاخص مهم و گریز ناپذیر آنان است. رهبران فرقه ی ستیزه جو و خشونت طلب مجاهدین بر این باور نبودند که همه چیز در جوی زمان شسته و دگرگون می شود و عینیت یافتن ارزش های اجتماعی و انسانی چون آزادی، دموکراسی، حقوق بشر، همبستگی ملی، مدارا و تحمل دیگران بر پایه ی باور به عدم قطعیت در پدیده های انسانی و اجتماعی، امکانپذیر و میسر خواهد شد. متاسفانه سران و اعضای فرقه مجاهدین با باور و اتکا به دگم های ساخته و پرداخته ی ذهن بیمار و زشت رهبر عقیدتی و تابوهای ایدئولوژیک متعلق به دوران ماقبل مدرنیته، هیچ تصویر و تصوری از جهان و انسان مدرن مطابق با واقعیت و نزدیک به حقیقت را متصور نشدند و به این امر مشهود و گزاره منطقی نپرداختند که اگر تابوها، دگم های ایدئولوژیک و مغایر با حقیقت و واقعیت در دوران انفجار اطلاعات و عصر تحولات دموکراتیک، مورد نقادی ژرف و بازنگری اساسی قرار نگیرد، مناسبات تشکیلاتی آنها همچون کف روی آب از هم می پاشد و از میان می رود. واقعیت های گزنده و دردناکی که زنان رها شده از مناسبات قرون وسطایی و زن ستیز مجاهدین در رابطه با پوچی و سستی مناسبات درونی تشکیلات مجاهدین و سرکوبی احساسات زنانه به شکلی همه جانبه مطرح میکنند اذعان به واقعیتی آشکار است. اینکه رهبری مجاهدین آگاهانه اقدام به تهی نمودن زن از همه ی ویژگی های زنانه برای استثمار و بردگی او می نماید.
اگر در نگاه سودجویانه و ابزاری سیستم سرمایه داری جهانی به تعبیر معلم شهید دکتر شریعتی " زن " چون موجودی دو پا برای سکس و لذت جویی صرف تلقی می گردد در تفکر و نگرش ستیزجویانه ی رهبران مجاهدین " زن " همچون برده ای مسلح، مطیع و سرشار از نفرت قلمداد می گردد که به زعم آنان از خصلت های بازدارنده و مخربی چون عشق و احساسات زنانه و مادرانه بایستی پاک و منزه گردد؟!! در حقیقت واکاوی و آنالیز جایگاه زن در اندامواره ی فکری مجاهدین و هر آنچه که در لایه های زیرین مناسبات قرون وسطائی قرارگاه اشرف می گذرد، رو به سیاهی و تاریکی ست که ثمره ای جز ناامیدی و از هم گسیختگی ذهنی و روانی برای زنان تشکیلاتی نداشته است. مطالعه و تامل بر خاطرات، مشاهدات و افشاگری های افراد با سابقه ی مجاهدین خانم ها بتول سلطانی، مرضیه قرصی و نسرین ابراهیمی و دهها زنی که از اسارت دارودسته ی رجوی رهایی یافته و به نکات تلخ و غم انگیزی از وضعیت زنان در تشکیلات فرقه ی مجاهدین پرداخته اند حاکی از شرایط بغرنجی ست که رهبران فرقه، با اتخاذ رفتارهای باسمه ای، آمرانه و با تکیه بر ذهنیت مطلق اندیش و تابوگرا در مواجه شدن با زنان تشکیلاتی، به عمد و آگاهانه مناسباتی را پی میریزند تا زنان فارغ از برخورداری از هر گونه " هویت مستقل " در مسیر اطاعت کورکورانه و سپس ناخواسته در عملیات انتحاری و تبهکارانه سر از پا نشناسند و لحظه ای درنگ نکنند. رهبران فرقه تروریستی مجاهدین در این توهم بیمارگونه بسر می بردند و می برند که با چنین سازوکار غیر دموکراتیک و غیر انسانی خواهند توانست آزادی را برای زنان به چنگ آورند، آنان نمی خواهند درک کنند آرمان دموکراسی خواهی و دفاع از حقوق زن هدفی انسانی و اخلاقی ست که بر پایه ی روش های دموکراتیک حاصل خواهد شد و رفتار جنون آمیز تروریستی و بهره گیری نابخردانه از ستیزه جویی و خشونت طلبی محض، ویرانگر مرزهای مدرن، اخلاق و رفتار مدنی ست که در نهایت " خود ویرانگری " را برای آنها به ارمغان خواهد آورد. زنان جدا شده ی مجاهدین در خاطرات و گفتگو با اصحاب رسانه نکات تکاندهنده ای را بازگو می کنند، آنان طی سالهای طولانی اقامت در اسارتگاه اشرف و تجربه ی درک شرایط و مقاطع گوناگون، از نزدیک شاهد آلام و اندوه فراوان همجنسانشان در اشرف بودند. بررسی موشکافانه و تاملی ژرف بر مشاهدات و گفته های زنان جدا شده و با سابقه ی مجاهدین و ارنش آزایبخش ملی آدمی را به این نتیجه می رساند که مناسبات درونی مجاهدین رو به تاریکی دارد زیرا با شالوده های دموکراتیک و آزادی خواهانه به شکلی بنیادین و عمیق ناسازگار و ناهمخوان است.
براستی رفتار خشونت آمیز دارو دسته ی رجوی با زنان در درون مناسبات و چه در خارج از آن، نشانه ی داشتن قدرت و اقتدار نیست که نشانه ی ضعف و اضمحلال تدریجی است. نقش و جایگاه زن در مناسبات تشکیلاتی مجاهدین در نگاه کادرهای تشکیلاتی جدا شده (زنان) نامطلوب و ناامیدکننده است، فضائی تیره و تار را به تصویر می کشد و مبتنی بر این امر مشهود که زن از وضعیتی پارادوکسیکال برخوردار است. شعار هژمونی زنان از سوی رهبر عقیدتی مجاهدین فریبی بیش نیست زیرا زنان مجاهد در تاروپود عنکبوتی مناسبات درون تشکیلاتی، گرفتار نمادها، سمبل ها و شرایطی هستند که آزادی در آن معنا و مفهوم حقیقی خود را از دست داده است و براستی زنان قادر به پی ریزی "هویت مستقل " خویش نیستند.
هراس از دست دادن " هویت زنانه "، نقش و جایگاه " مادرانه " و نیز" تنهائی " زنان در مناسبات تشکیلاتی مجاهدین، واقعیتی انکار ناپذیر است.
سرکوب امیال عاطفی و جنسی، عدم توجه به نیازهای مادرانه و احساسی زن و توانایی های زنانه از " زن تشکیلاتی " در درون مناسبات مجاهدین متاسفانه انسانی تک ساحتی و تک بعدی ساخته است. اما طرح تناقض ها، ابهام ها و نکاتی که اعضای زن جدا شده ی مجاهدین در مصاحبه ها و خاطرات شان در شرح رویدادها و تحولات بوقوع پیوسته در اسارتگاه اشرف پرداخته اند در عین حال روایتگر نکات امید بخش نیز هست. ارائه ی فاکت های گوناگون، متعدد و بیشمار از عاصی شدن زنان مستقر در قرارگاه اشرف علیه وضع موجود و مناسبات حاکم بر تشکیلات مجاهدین، سیگنال و پالس های مثبتی ست که در فروپاشی "حصارها و مرزهای زن ستیز و تحقیر آمیز " فرقه مجاهدین در آینده نزدیک نقش بنیادین ایفا خواهند نمود. زنان جدا شده ی فرقه ی مجاهدین در مصاحبه ها و خاطرات شان تصریح دارند، بعد از جنگ دوم (امریکا و عراق) روند رو به رشد " جست و جوی خویش " از سوی زنان مستقر در قرارگاه اشرف واقعیتی ست که رهبران مجاهدین سعی وافر در لاپوشانی آن داشته و دارند، اما روندی که در اسارتگاه اشرف آغاز شده است حکایت درخور و روشنی ست که به نوعی تابوشکنی در بیان تجربه های حسی، عاشقانه و انسانی زنان مستقر در اشرف راه می برد و به گفتن " ناگفته ها " و طغیان علیه وضع موجود می انجامد. طرح علنی تناقض ها در نشست های عمومی در اشرف، کنش ها و واکنش ها، چالش ها و درگیری های روز افزون زنان قرارگاه اشرف با مسئولین و فرماندهانشان بیانگر عاصی شدن آنان بر مناسبات قرون وسطائی و زن ستیز فرقه مجاهدین است زیرا سران فاشیست مجاهدین " زن تشکیلاتی " را در محدودیت های توصیف ناپذیر، ملا آور و تنگ تشکیلاتی به ستوه آورده اند تا آنجائیکه منجر به، میل به "گفتن ها" و "شکستن" سدها و حصارهای ذهنی و تشکیلاتی فرقه ی مجاهدین شده است. با امید به رهایی و نجات همه ی زنان تحت سیطره ی فرقه ی زن ستیز رجوی و بازگشت شان به دنیای آزاد و کانون گرم خانواده. آرش رضایی