این روزها به خاطر سالگرد جنگ ایران وعراق, خاطرات زیادی از خیانت و همدستی مجاهدین خلق در جنگ بازگو میشود, همدستی با صدام و نقش ستون پنجم را سازمان مجاهدین خلق قبل از جنگ بعهده گرفت و تا بعد از پایان جنگ هم ادامه داد,تا بحال برای نشان دادن خیانت مجاهدین خلق به خاک ایران و مردم آن, موارد زیادی برشمرده شده مواردی مثل انتشار خبرهای غیرواقعی درجهت تضعیف روحیه مردم ونشان دادن شکست نیروهای ایرانی در جبهه ها ,تهیه فیلم و خبر برای بخش فارسی رادیو و تلویزیون عراق و دعوت مردم به پذیرش شکست و تسلیم در برابر نیروهای صدامی , حمله به مرزبانان ایرانی و بمب گذاری در شهرها همراستا با حمله هوایی صدام به شهرها ,جاسوسی , شنود و ترور ؛ اما من میخواهم یک خیانت دیگر را بازگو کنم. ارتش حزب بعث و سازمان استخبارات عراق عکسها و نقشه های هوایی زیادی از خاک ایران در اختیار داشت ,اما این عکسها و نقشه ها مشکلاتی داشتند , تقسیم بندی بسیاری از نقشه ها که شیت نقشه نام داشت درست سه کیلومتر بعد از مرز جنوبی ایران و عراق عوض میشد و همین باعث اختلاف زیادی بین مختصات نقشه و واقعیت شده بود ؛ عکسهای هوایی هم قدیمی بود و طبیعت بسیار تغییر کرده بود؛ برخی نقشه ها از دقت کافی برخوردار نبود و با دقت های یک صدهزارم و یک پنجاه هزارم به کار نیروهای نظامی نمی امدند و نیز دمای منطقه ای هوا و فصل نیز دقت نقشه ها را برای عراقی ها کم کرده بود ؛ آنها برای پروازها و توپخانه و نیز حمله های نظامی نیاز به نقشه های دقیق شده داشتند , برای همین در دانشکده افسری پادگان الرشید بغداد دو دوره آموزشی برگزار شد. مسئولیت دوره دوم که من هم شرکت داشتم با علی اکبر محتسبی و دوره اول با محسن سیاهکلاه بود. نقشه خوانی, نقشه برداری, ماکت سازی وآموزش تجهیزات و تاکتیک های نقشه برداری در این دوره گنجانده شده بود ؛بعد از پایان آموزش تیم های تدقیق نقشه در قرارگاههای مرزی مستقر شدند و کارکاملا تحت نظر افسر استخبارات عراق و فیلق سوم انجام میشد, تدقیق نقشه به صورتهای مختلفی انجام میشد , پیدا کردن یک عارضه مشخص و رفتن به محل عارضه و درآوردن دقیق مختصات آن محل با مسافت سنج لیزری با استفاده از دو عارضه دیگر و یا شلیک توپخانه دوربرد با گلوله رنگی و پیدا کردن محل اصابت گلوله و در آوردن مختصات آن نقطه و نیز شیوه های دیگر , اطلاعات نقشه به اصطلاح تدقیق شده بلافاصله به استخبارات و ارتش صدام منتقل میشد. درنشستی که دیدبانان و فرماندهان توپخانه با مسعود رجوی داشتند و قراربود اولین سری آموزشهای توپ وکاتیوشا در قرارگاه مجاهدین برقرار شود شخصی به اسم حمیدحسن زاده گفت برای من تحملش سخت است که میبینم نقشه هایی که ما دقتش را بالا بردیم موجب انهدام و از بین رفتن نخلستانها و شهرهای کشورمان میشود , گویا حمید در یک ماموریت به چشم دیده بود که یک نخلستان پرثمر همانجا که در ماموریت قبلی اش مختصاتش را دقیق کرده بود کاملا سوخته و خاکستر شده و از این بابت عذاب وجدان داشت , مسعود رجوی گفت ما این پلها و نخلهای از بین رفته را بزودی بهتر و زیباتر خواهیم ساخت. البته نگفت نخلستان با عمر بیش از نیم قرن را چگونه میخواهد بهتر بنا کند و باز البته آن بزودی نیز محقق نشد ولی پاداش این مزدوری و وطن فروشی برای مجاهدین خلق دوازده ارابه توپ اولیه بود برای آموزش و تمرین و مانور و در نهایت مزدوری بیشتر والبته هیچوقت هم مسعود رجوی رویای به قدرت رسیدنش محقق نشد و از این بابت باقی نخلها و درختهای ایران شانس آوردند چرا که معلوم نبود این عادت مزدوری و وطن فروشی بعد از رسیدنش به قدرت چه بر سر ایران میاورد.