آرش رضایی: در رابطه با موضوع محفل زدن مصطفی رجوی در اشرف حرف و حدیث زیاد است آقای سید بابایی شما چه نظری دارید؟
ناصر سید بابایی: بعد از خلع سلاح و وقتی از پراکندگی به اشرف بازگشتیم همه میدانیم که محفل زدن بچه ها زیاد شد در این بین من از بچه ها می شنیدم که مصطفی رجوی با بچه های میلیشیا محفل میزد و توسط بچه های میلیشیا این موضوع به ما منتقل میشد. غالبا مصطفی رجوی با مواضع و حرفهای مریم و مسعود تناقض داشت که چرا علیرغم وعده های مسعود و مریم نیروهای مجاهدین تسلیم شدند و سلاح های خود را بر زمین گذاشتند؟ همچنین سر مسائل ایدئولوژیک نیز مصطفی رجوی (محمد) خیلی تناقض داشت تا جایی که وقتی هم یگان های مصطفی که رده های تشکیلاتی بالایی نیز داشتند برای مصاحبه با امریکائیها فراخوانده شدند و برخی از آنها به اشرف بازنگشتند و پناهنده امریکائیها شدند موضوع تناقض های مصطفی را به آنان انعکاس دادند در این میان خانم پریا که مترجم مقامات ارتش امریکا بود فشار زیادی به مسئولین سازمان وارد آورد مصطفی رجوی را برای مصاحبه پیش هیئت امریکائیها بیاورند تا از او سوال کنند که آیا مایل است از مجاهدین جدا شود؟ اما مسئولین سازمان بشدت مخالفت کردند و اجازه ندادند مصطفی با امریکائیها مصاحبه کند.
قادر رحمانی: یکی از همین بچه های میلیشیا به اسم یاسر اکبری برادر موسی اکبری که در اشرف خود سوزی کرد ایشان هم جزء نفراتی بود که با ممد (مصطفی رجوی) در یک یگان بود و شدیدا متناقض بود.
مهران کریم دادی: بله، کاملا درسته.
قادر رحمانی: در اشرف بچه های میلیشیا را سه قسمت کرده بودند یاسر جزء نفراتی بود که با برادرش موسی پیش محمد رجوی بودند من عکس های آنها را باهم دیده بودم روزهای آخر قبل از اینکه از اشرف خارج شوم یاسر اکبری با من بود یعنی تحت مسئول من بود چون خوب نقاشی می کشید مسئولین اشرف هر هفته از او میخواستند نقاشی مریم و مسعود را بکشد کار یاسر به اینجا کشیده بود.
پدر یاسر در آشپزخانه کار میکرد فکر میکنم در اشپزخانه قرارگاه اشرف کار میکرد یاسر تا جایی که اطلاع دارم بچه خیلی خوبی بود وقتی شنیدم یاسر اکبری خودسوزی کرد شوکه شدم. بیشتر خودسوزی او بر خلاف ادعاهای مسئولین سازمان ربط داشت به تناقض هایش. به نظرم اگر مصطفی پسر مسعود و اشرف دختر مریم و ابریشم چی تحت نظارت و مراقبت شدید مسئولین سازمان نبودند شاید آنها نیز مثل یاسر دست به خودسوزی میزدند. ببینید مناسباتی که ما داریم در باره اش صحبت میکنیم طوری طراحی شده است که حتی برای عواطف خانوادگی نیز جایی نگذاشته است. حتی خود مسعود نیز بویی از عاطفه پدری نبرده است همه هم و غم او این است که به قدرت برسد و در این راه حتی پسرش مصطفی را نیز قربانی میکند. خود مسعود نیز قربانی مناسباتی است که خودش طراحی کرده است. وقتی بچه های کم سن و سالی مثل یاسر دست به خودسوزی میزنند باید به مناسبات سازمان شک کرد؟ چرا باید وضعیتی پیش بیاید که بچه ها به سمتی بروند تا خودسوزی کنند؟ این چه جور مبارزه ای است؟ و بعد سازمان به دروغ اعلام کند یاسر به خاطر اعتراض به امریکائیها خودسوزی کرده است!!؟ این ادعای سازمان خیلی برای من جالب بود برای من که سالها تو مناسبات سازمان بودم این گونه ادعاها مسخره و خنده دار است.
به مورد دیگری اشاره میکنم اگر به من بگویند میلیشیا را تعریف کن. میگویم به بچه هایی که در اشرف گیر افتاده اند نگاه کنید به میلیشاهایی که در اشرف خودسوزی و خودکشی کردند بنگرید سازمان با بچه های نفرات خودش چکار کرده است؟ خوشبختانه بعدها تعدادی از همین میلیشیاها از اشرف خارج شده و به تیف رفتند و از اینکه قربانیان بعدی سازمان شوند نجات یافتند.
یاسر عزتی یکی از بچه های میلیشیا بود ولی می بینید چقدر زود متوجه شد داستان از چه قرار است و یک تصمیم مهم و نهایی گرفت که از اشرف خارج شود و موفق هم شد. به نظر من تنها راهی که سازمان برای بچه ها در اشرف نشان میدهد راه یاسر اکبری است چون پدرش در کمال تاسف این راه را قبل از وی برای بقیه انتخاب کرده بود و خودش نیز مجبور است توی این دستگاه مخوف مجاهدین راهی را برود که برایش انتخاب کرده اند و جز بیراهه و ناکجاآباد نیست.
ادامه دارد…
تنظیم از آرش رضایی
مکان گفتگو: دفتر انجمن نجات آذربایجانغربی