سوال: مسعود رجوی با انتخاب مریم به عنوان رئیس جمهور شورای ملی مقاومت میخواست چه مسائل را با این بیان کند؟
سیروس غضنفری: در سال 72 سازمان برای اینکه بتواند به لحاظ سیاسی با دولت جمهوری اسلامی تضاد ایجاد کند و قانون اساسی جمهوری اسلامی را زیرعلامت سوال ببرد. مریم را به عنوان رئیس جمهور اعلام کرد (براساس قانون اساسی جمهوری اسلامی زن نمی تواند رئیس جمهور باشد) به همین دلیل، اگرچه در شورا مخالف هم داشت ولی بعد از 4 روز نشست، مریم را به عنوان رئیس جمهور اعلام کرد یعنی تا تاریخ 30 مهر 72 در درون تشکیلات اعلام شده بود ولی بعد از این تاریخ توسط رسانه ها هم اعلام شد.
این تاکتیک برای انتخابات 76 بود و در آن زمان جمهوری اسلامی اعلام کرد هر کس از هر گروهی که باشد می تواند در انتخابات شرکت کند و سازمان اعلام کرد ما می توانیم از طریق سازمان ملل مریم رجوی را هم در انتخابات شرکت دهیم و چون در ایران عملی نمی شود سازمان در انتخابات دوم خرداد سال76 از این موقعیت برای حفظ تشکیلات استفاده نمود. ولی انتخابات با شرکت گسترده و حداکثری مردم و خصوصاً قشر جوان به پایان رسید و سازمان در درون تشکیلات با مشکل سیاسی روبرو شد به طوریکه در آن زمان نشست 7 روزه توسط مسعود گذاشته شد تا بتواند نیروهای خودش را از حالت بی آیندگی استراتژیکی بیرون بیاورد. اما چون از قبل خیلی از واقعیتهای داخل کشور برای نیروها مشخص شده بود که جامعه به سوی یک سری اصلاحات می رود از این رو بود که در دو خرداد نیروها با صحبت های مسعود از این حالت سردر گمی در نیامدند و (در همان حال باقی ماندند) و این ضربه در تشکیلات سه چیز را روشن کرد:
1- تبلیغات دروغ و مسموم کننده در درون تشکیلات نسبت به جمهوری اسلامی؛ نظیر اینکه جمهوری اسلامی هیچ پشتوانه ای در ایران ندارد و رفتنی است اما یک مرتبه با رأی 30 میلیونی، آقای خاتمی انتخاب شد و نیروها دیدند که سازمان تا حالا هر چه گفته دروغ بوده است.
2- به لحاظ ایدئولوژیکی نیروهای موجود در اشرف بعد از واقعیت انتخاب خاتمی دیگر به خواسته های سازمان تن نمی دادند و عواقب این ضربه طوری بود که در سال 77 به سختی با نشست های بند (ه) جمع و جور کردند آن هم به خاطر حرفهای رکیک نسرین (مهوش سپهری) بود که بچه ها از ترس، به پذیرفتن یکسری مسائل ایدئولوژی تن دادند و به این ترتیب از بچه ها تعهد گرفتند.
3- سازمان دست به عملیات در داخل کشور و عملیات مرزی زد، و این عملیاتها هم نتوانستند نیروها را از حالت سردرگمی در بیاورند، و به عبارت دیگر بی نتیجه بود.
در تحلیل این انتخاب نیز می توان گفت: اگرچه این انتخاب برای سازمان یک شکست بود ولی رجوی در دو راه سیاسی قرار گرفت یکی این بود می باید تن بشکست می داد ومی گفت عمر سازمان تمام است و دوم اینکه با انتخاب مریم و با شعارهای جدید کمی عمر خود را بیشتر کنند. تا اینکه در سال 77 ما شاهد ریزش نیرو یا خودسوزی هستیم و این تمام کارت های رجوی را سوزاند که ناچار شد به ماموریتهای مرزی و داخلی رو بیاورد.
بعد از انتخاب آقای خاتمی، رهبری سازمان برای اینکه جلو اصلاحات در ایران را بگیرد و خاتمی را بسوزاند دست به یک اقدام نظامی نمود، این هم از سوی دولت عراق حمایت می شد وسازمان را تامین مالی می کرد طوریکه در این ایام پنج قرارگاه جدید در مناطق مرزی مانند: بصره، العماره، جلولا و مقر فرماندهی در سعیدیه نزدیک سپاه دوم عراق ساخته شد. و معلوم شد که صدام هم دنبال این است که ثبات ایران را بر هم بزند و این کار تنها از سازمانی بر می آمد که سالیان سال مزدور و ستون پنجم دولت صدام بود ولی سازمان با بیان استراتژیکی خود که ملت ایران یک مبارزه جدیدی بوجود آورده اند و در داخل کشور عملیاتهای نظامی انجام می دهند و تاکتیکشان این بود که با زدن مقرهای فرماندهی و یا مقامات بالا و ترور شخصیتها و تهدید مقامات وارد یک مرحله جدیدی شوند و نام عملیاتها را عملیات سحر گذاشتند و در این مرحله کل نیروها را در واحد های کوچک 3 الی 7 نفره سازماندهی کردند و دوره جدید آموزشهای آن مرحله را شروع کرد و این مرحله حدود 8 ماه طول کشید که نتیجه آن فقط باز کردن میدان مین و شناسایی بود و اینکار بهترین سرگرمی برای نیروها بود و این مرحله هزار معبر نامیده شد و ایدئولوژی هزار شین (هزار تا شورای رهبری زن) هم آن بود که در این مرحله پی پی اس PPS می آوردند و از مرز عبور می دادند تا از این طریق از داخل کشور نیرو بیاورد. PPS نیروی جدیدی بود که سازمان آنرا از یک جای دیگر آورده بود و چون شک داشتند که امکان دارد نفوذی باشند آنها را اینطور آزمایش می کردند که اگر بعد از آمدن به ایران مجدداً بر می گشت معلوم می شد این نفوذی نیست.
و اینکار بی جواب ماند چون نیروی PPS که خودش در داخل سازمان به تله افتاده بود با این روش توانست خودش را رها کند و بگریزد. بعد از پایان این مرحله ماموریت های راه گشایی شروع شد.
ماموریتهای راه گشایی ماموریتهایی بودند که می بایست نیروها درگیر می شدند و در این مرحله هر قرارگاه باید واحدهای مشخصی را برای ضربه زدن به جمهوری اسلامی آماده می کرد و مسعود در این مرحله به گفته خودش سه بار با مقامات عراقی از جمله وزیر دفاع، معاون رئیس جمهور و وزارت خارجه دیدار داشته است تا توانست راه درگیری را حتی در مرز باز کند، درگیری در مرز برای نیروها خوب نبود ولی سازمان اینکار را می کرد تا همه نفرات در تمام جنایات سازمان دست داشته باشند و سهیم باشند تا نتوانند بعداً به ایران باز گردند. این اقدام برای نشست های سال 80 بود که ما بعداً متوجه شدیم که سازمان چطور می خواست راه خروج از سازمان را ببندد. بعضی ها که شکاف داشتند و به خاطر نداشتن عملیات بعد از خروج از سازمان می توانستند به کشور برگردند و چون سازمان می دانست چنین شکافی در ذهن ها است با ماموریتها می خواست این شکاف را از بین ببرد و این ماموریتها در مرز حدود 13 ماه طول کشید یعنی تا اواخر سال 79 طول کشید و حدود 530 ماموریت اعلام کرد و در جمع بندی این ماموریتها گفتند که جمهوری اسلامی هم 78 موشک به قرارگاه ها در مناطق مرزی زده است. مرحله نشست طعمه شروع شد چون سود ان مرحله خیلی چشمگیر بود و پرتاب موشکها تبلیغی شد که سازمان بتواند با گذاشتن نام صدور بحران بر جمهوری اسلامی مجدداً حرفهای خودش را تکرار کند.