با سلام به دوست گرامی محمود رستمی
من فواد بصری هستم هم مقری شما در زمانی که در پادگان الموت رجوی بسر می بردیم، با هم در مقر زهره قائمی بودیم. از اینکه خودت را بعد از 22 سال از پادگان اشرف نجات دادی به شما تبریک می گویم چکیده ای از خاطرات خود را که بر روی سایت درج کرده بودی را خواندم همینطور عکسی که همراه خاطراتت درج کرده بودی نگاه می کردم نسبت به آن دورانی که با هم بودیم خیلی شکسته شده ای این هم یکی از جنایات بی شمار رجوی است که بایستی به لیست آن اضافه کرد. با دیدن عکس شما خاطرات آن دوران که با هم در نشست ها بودیم در ذهنم تداعی شد اگر یادت باشد نشست های ما در آن زمان بیشتر با زهره قائمی در مقر تخصصی و با فرزانه در اتاق نشست در قلعه 900 بود. برای خیلی از افراد سئوال شده بود که چرا فرزانه همش در نشست ها مرا را صدا می زند من علت آن را می دانستم ولی نمی توانستم بیان کنم. در هر نشستی فقط اراجیف به خورد ما می دادند در واقع مشکلی از ما حل نمی کردند بلکه بیشتر ما را متناقض می کردند و ما را در لاک خودمان می بردند. سال 83 وضعیت تشکیلاتی من در مقر به نقطه صفر رسیده بود چپ و راست مرا صدا می زدند جوابی به آنها نمی دادم حمید یوسفی و مهدی عابد در آن ایام با من نشست گذاشتند و مرا تهدید می کردند به من ابلاغ کردند وضعیت خودت را با شرایط فعلی وقف ندهی، بد می بینی طوری با ما تنظیم می کردند گویی که سند مالکیت ما را خریده بودند. از دست سران اشرف که از انسانیت بویی نبرده بودند جانم به لبم رسیده بود رجوی و سرانش غیر از اینکه بهترین دوران زندگی ما را گرفتند کار دیگری برای ما انجام دادند هر روز یک بحث من در آوردی سر میز بود و نشست های کله خوری و به قول شما مزخرفاتی که در نشست ها تحویل ما می دادند و حالم از همه چیز در اشرف داشت بهم می خورد. شامه ضد بشری سران اشرف آنقدر بالا بود که بو برده بودند که من می خواهم فرار کنم آخه آنها در مدرسه شیادی و کلاه برداری رجوی درس خوانده بودند. در آن ایام یک روز با حجت که آن زمان مسئول تشکیلات برادران مقر ما بود در جاده تدارکات مرکزی نزدیک به دو ساعتی قدم می زدیم و اراجیف تحویل من می داد و می خواست از تصمیمی که در درونم گرفته بودم منصرف شوم من هم از این گوش تحویل می گرفتم و از آن گوش بیرون می دادم رهبری فرقه و سرانش یک ذره صداقت نداشتند در مقابل ما با آنها صادق بودیم به همین دلیل از ما بدترین سوء استفاده را می کردند و در جیب خودشان می ریختند محمود جان من هم مثل شما از فرقه تباهی فرار کردم و خودم را نجات دادم سالها در ذهنمان فرو کرده بودند که اگر بیرون از اشرف زندگی کنید به زندگی نمی توانید ادامه دهید گویی که تمام دنیا در اشرف خلاصه می شود اتفاقا بر عکس مزخرفات سران اشرف، دنیا خیلی بزرگ است رجوی و سرانش دنیا را در ذهن ما کوچک کرده بودند در حال حاضر زندگی آزادی دارم و کسی نیست که برایم تصمیم بگیرد که چکار کنم و چکار نکنم. در پایان مجددا به شما تبریک می گویم و امید وارم در زندگی خود موفق باشید امید وارم هر چه زودتر شما را در ایران ملاقات کنم به امید آن روز.
فواد بصری