درگزارشات قبلی درباره تجمع صدها تن اعضای خانواده های قربانیان گرفتار در پادگان فرقه ای اشرف در عراق، در شهرک آزادی در مجاورت این پادگان، خبر دادیم. این خانواده ها که به شدت نسبت به سرنوشت عزیزان خود نگران هستند آمده اند تا انشاء الله اگر خدا بخواهد اولا خبری از عزیز خود بیابند، ثانیا در هر تحول احتمالی به یاری جگرگوشه خود که سالیان سال است از او بی خبرند بشتابند، و ثالثا او را بار دیگر دیده و در آغوش پر مهر و محبت خود بگیرند.
درجمع خانواده ها قرارگرفتیم تا گزارشی ازحضورشان در این رابطه و انگیزه ها و خواسته هایشان تهیه کنیم تا به اطلاع دیگرخانواده هائی که نتوانستند در جمع آنها حضورداشته باشند، اما مدام با ما در تماس و مکاتبه بوده و جویای آخرین اخبار هستند، برسانیم. در شهرک آزادی وارد سالن اصلی شدم. انبوه خانواده ها دور هم جمع بودند. آنها از اقصا نقاط ایران و تعدادی هم از کشورهای اروپائی و آمریکائی آمده بودند. برخی از جداشدگان سالهای قبل نیز خود را به جمع آنان رسانده اند. کسانی که اخیرا توانسته اند از جهنم اشرف فرار کنند نیز دیده میشوند.
تعدادی از خانواده ها در گوشه ای یک صدا با حالت طنزمی خواندند "کوه اگر بجنبد اشرف زجا نجنبد، کوه اگربجنبد اشرف زجا نجنبد". وقتی آرام شدند جریان را پرسیدم. گفتند طی دو سالی که در مقابل اسارتگاه اشرف تحصن کرده ایم بارها این شعار توسط افراد مغزشوئی شده رجوی تکرار می شد ولی ظاهرا اشرف هم بالاخره دارد می جنبد و البته اینبار عربی می جنبد.
یکی از نفرات این جمع خانواده ها میگفت: "مریم خانم به این زودی فراموش کردند کمپ اشرفی وجود دارد و محل جدید در بغداد را هم کمپ آزادی نام گذاری کرده اند و البته از عنوان شهر دیگر خبری نیست. نام شهرک آزدای مربوط به محل استقرار ما خانواده هاست. لذا اینبار فقط به عنوان کمپ اکتفا شده است. اما ایشان باید بدانند که دیگراجازه نمی دهیم فرزندانمان فریب مسعود رجوی را بخورند. آنها هر کجا باشند تا نجاتشان ندهیم آرام نمی نشینیم". برنامه روزانه خانواده های مستقر در شهرک آزادی به این صورت است که آنان روزانه به گروه هایی تقسیم می شوند و در ضلع های شمال، غرب و شرق مستقر میگردند و مراقب اوضاع هستند. آنها اسامی فرزندانشان را با خط درشت روی پلاکاردهائی نوشته اند و تلاش میکنند با افراد درون پادگان صحبت نمایند. تعدادی هم با ماشین های سیار از طریق بلنگوها فرزندانشان را صدا می زنند و آنان را دعوت میکنند که به دیدنشان بیایند. این خانواده ها البته طبق معمول، از جانب عده ای قربانیان ذهنی رجوی که سالیان سال است از دنیا بی خبرند، دشنام و تهدید می شنوند و یا مورد اصابت سنگ قرار میگیرند.
مسئولین پادگان اشرف همچنین بلندگوهائی به مراتب بزرگ تر و قویتر و به تعدادی بیشتر رو به خانواده ها نصب کرده و مدام به پخش سرود و همچنین ناسزا و تهمت و تهدید مشغول هستند. آنان تلاش میکنند تحت هیچ شرایطی صدای خانواده ها به گوش عزیزانشان نرسد. رجوی نه تنها از دیدار خانواده ها با پیروانش که ظاهرا آگاهانه و مختارانه به او پیوسته اند واهمه دارد بلکه حتی از رسیدن صدای آنان نیز به گوششان به وحشت می افتد.