مجاهدین از بدو تکوین، پی ریزی تشکیلات و سازماندهی در جهت دستیابی به قدرت و ایجاد مدینه فاضله (جامعه بی طبقه توحیدی) دست به خشونت عریان زدند. اتخاذ خط مشی مسلحانه به مثابه تاکتیک و هم استراتژی شاخص و خصلت بنیادین مجاهدین در مرزبندی آنان با سایر گروهها، احزاب سیاسی و مدنی در دنیای معاصر بود.
چرا مجاهدین از بدو تکوین تاکنون شیفتگی بیمارگونه به تحرکات ستیزه جویانه و روش های خشونت آمیز برای کسب قدرت دارند؟
در تحلیل و بررسی مواضع و عملکرد مجاهدین در طی نیم قرن ضروری ست ریشه ها، شالوده های بنیادین فکری، انگیزه های تاسیس و ساخت ذهنی بنیانگذاران مجاهدین (ویژگی ایدئولوژیک و مطلق انگارانه) را واکاوی نمود. بدون شک اتوپیای مجاهدین (جامعه بی طبقه توحیدی) با غلظت و رنگ و لعاب تفکر دینی رهبران آن درهم آمیختگی اجتناب ناپذیری داشت. به دلیل بهره گیری از روش های مسلحانه و جنگ چریک شهری مجاهدین ناگزیر از متن جامعه دور افتادند و شرایط زیست در خانه های تیمی، حصارهای بسته و زیر زمینی روحیه و خصلت های شخصیتی و روانی ویژه ای را در رهبران آن پدید آورد آنان بی آنکه خود آگاه باشند در مسیر نفرت از هر آن کس و یا جریان و نیروی اجتماعی که مانند آنان نمی اندیشیدند گام بر می داشتند مطلق انگاری و تمامیت خواهی در دو حوزه ایدئولوژی و سیاست پیامد اجتناب ناپذیر آن بود. دو عامل و فاکتور یاد شده یعنی برداشت های ایدئولوژیک و قرائت های ستیزه جویانه و نه عقلانی و رحمانی از دین و نیز تنفس در فضایی سرشار از جنگ و گریز، شرایط امنیتی و پر استرس خانه های تیمی در نتیجه دورافتادگی از ملاء اجتماعی در بیگانگی تدریجی رهبران مجاهدین از انگیزه ها، مولفه های فکری و سیاسی دنیای مدرن و تحولات محسوس و نامحسوس آن نقش تعیین کننده و موثری ایفاء کرد. در چنین فضا و موقعیت مایوس کننده ای ذهن زیبا، مدنی و مدرن و نیز خصلت های روانی، شخصیتی و رفتاری دموکراتیک جایی و محملی برای بروز و ظهور نخواهد یافت.
شاید وارد شدن به حوزه رفتار سیاسی و ساخت ذهنی بنیانگذاران مجاهدین طبق عادت تاریخی مردمان جامعه ما نوعی عبور از مرزهای ممنوعه و سرخ باشد. مرزهایی که پندارگرایی، اسطوره پردازی و نیز آگراندیسمان شهروندان و انسانهایی شبیه ما در طی تاریخ تحولات اجتماعی و سیاسی امری عادی، مرسوم و رایج است. اما می بایست تابوهای ذهنی و دگم های رفتاری را شکست اگر در تحلیل سعی شود واقعیت محض را با متد، اسلوب های علمی و نگرشی واقع بینانه مورد بررسی قرار داد.
چرا که انسان مدرن در دنیای معاصر بر این باور است در "حیطه ی پدیده های انسانی و اجتماعی حقیقت مطلقی وجود ندارد و صرفا نقطه نظرات متفاوت وجود دارد "
و این معنا ریشه در امر مشهودی دارد که انسانها برابرند و هیچکس اسطوره و ماورایی در دنیای زمینی نیست جز این اگر خیال کنیم و گمان ببریم مرده ریگ های کهن را پاس داشته ایم.
اینکه برای دستیابی به اتوپیا و مدینه ی فاضله ی مجاهدین و ترسیم فضای جامعه بی طبقه توحیدی (نمونه ی عینی ـ قرارگاه اشرف) خود را (حقیقت مطلق) پنداشتن و نیز مفهوم مدرن " عدم قطعیت " در حیطه ی پدیده های انسانی، اجتماعی و سیاسی را به سخره گرفتن یکی از ویژگی های بارز فکری و ایدئولوژیک مجاهدین بوده است گزافه گویی نشده است. نیم نگاه به جمیع کتب، جزوه های ایدئولوژیک و سیاسی، پیام ها و سخنرانی های سران مجاهدین بوضوح روشن می کند که آنان بشدت به شکلی افراطی و احساسی خود و سازمان شان را در نوک پیکان تکامل اجتماعی می پندارند این خیال و توهم کودکانه در طی تاریخ به خصوص در مقطع قرون وسطی بیشتر خود را نمایان کرد. اربابان و شیفتگان قدرت همانند رهبران مجاهدین بر این باور بودند که " همه ی فضیلت " نزد آنان است و بس. سایر انسانها امکان درک مسائل و حقیقت را عاجز و ناتوان هستند. وقتی مسعود رجوی رهبر عقیدتی مجاهدین در حول و حوش 32 سالگی در حالی که سالها از تحولات فکری و علمی دنیای پیرامون خویش و نیز فضای پژوهش و محیط آکادمیک کشور خود بیگانه و دور افتاده بود اما ماههای پس از انقلاب مردمی ایران دست به سخنرانی هایی با عنوان " تبیین جهان " می کند و ادعای پاسخ به همه پرسش های بنیادین فلسفی، سیاسی، روانشناختی و… را سر می دهد می بایست از او سوال شود که آیا او در آن مقطع زمانی از " تبیین انسان " فارغ شده است که به قلمرو چند وجهی تبیین جهان به شکلی گستاخانه وارد می شود؟
با کدام بن مایه های فکری، علمی و یا تحقیق و پژوهش های آکادمیک و بهره گیری از اسلوب و متد علمی؟ در حالی که در همان مقطع زمانی شاخه های متعدد علمی در حیطه های گوناگون پدید آمده بود برای شناخت، مطالعه و اندیشه ورزی در یک حیطه ی علمی برای مثال روانشناسی اجتماعی یا جامعه شناسی سیاسی می بایست مدتها وقت گذاشت و به شکلی سیستماتیک و با متد علمی به مطالعه و تحقیق در بیشمار تئوری و نظریه های متعدد اندیشمندان و دانشمندان حوزه های مذکور پرداخت آیا مسعود رجوی اصولا چنین وقت و شرایطی برای مطالعه و تحقیق علمی داشت تا به مقوله ی غامض و پیچیده ی " تبیین جهان " بپردازد؟ چنین ادعاها و گزافه گویی هایی شاید ذهن های مقلد، تنبل و عادت نکرده به مطالعه و تحقیق علمی را ارضاء کند اما بی شک گزافه گویی بیش نیست و زائیده غرور و توهم " خود حقیقت بینی " و جهل مرکب است. براستی سرانجام چنین ادعاها و گزافه گویی ها از سوی رهبر عقیدتی مجاهدین در عرصه ی سیاست و ایدئولوژی به کجا انجامید؟ جز به تحلیل های نابخردانه و نادرست از شرایط اجتماعی ایران، ماهیت نظام سیاسی آن و شعار سرنگونی رژیم با وعده های شش ماهه و یکساله از اوایل دهه 60 تا حال که سی سال می گذرد؟! و مسعود رجوی و سایر سران مجاهدین اما همچنان وعده سرنگونی نظام سیاسی ایران را در آینده نزدیک می دهند در شرایطی که برای پنهان و کتمان کردن موهای سر و صورت سفیدشان از رنگ سیاه استفاده می کنند!!
اگر رهبر عقیدتی مجاهدین در پس از پیروزی انقلاب ایران با توهم حل مسائل، موضوعات فلسفی، انسان شناسی و پاسخ به پرسش های بنیادین و تاریخی انسان در طی تاریخ به تبیین جهان پرداخت اما چرا در درک ساده ترین مسائل، رویدادها و موضوعات مربوط به تحولات سیاسی جامعه ایران عاجر و ناتوان ماند؟ به نظر می رسد می بایست ذهن را به یک رابطه ی خاص معطوف کرد و از آن رمزگشایی نمود. اینکه رهبر عقیدتی مجاهدین به دلیل غرور و خودشیفتگی هرگز تمایلی برای اندیشه ورزی، درک و مطالعه ی علمی مفاهیم، رویدادها در دو قلمرو " فرهنگ و عقیده " و " سیاست و پدیده های تاریخی " از خود نشان نداد. پس تحولات پر شتاب زمانه در بیش از سه دهه در ابعاد گوناگون و حوزه های متعدد فکری و سیاسی را درک نکرد و نفهمید.
حال مسعود رجوی و مجاهدین در باتلاق اشرف گیر افتاده اند. خروج ناگزیر بردگان فکری مستقر در اتوپیای خیالی و دروغین اشرف و انتقال آنان به کمپ موقت ترانزیت و فضای آزاد که امکان و زمینه دیالوگ با دنیای پیرامونی برای عناصر مجاهدین میسر خواهد شد این روزها همچون کابوسی ست که خواب راحت را از مسعود رجوی و سایر رهبران فرقه ی مجاهدین ربوده است.
آرش رضایی