قرارگاه اشرف به نمادی از ایدئولوژی و بود و نبود تشکیلات فرقه یی مجاهدین تبدیل شده است که نقشی منحصربفرد در تمامی حیطه های ایدئولوژیک – تشکیلاتی و استراتژیک دارد. هرچند بخشی از ویژگیهای ایدئولوژی هویت ساز مجاهدین طی 9 سال اخیر و بعد از سرفصل سقوط صدام از دست رفته محسوب میشود و آنرا در آستانه فروپاشی قرار داده است ولی تلاش های بی وقفه مجاهدین برای بقای اشرف بمثابه نماد ایدئولوژی مجاهدین نشاندهنده اهمیت این موضوع است که قرارگاه اشرف شیشه عمر و ظرف ایدئولوژیک – تشکیلاتی مجاهدین محسوب میشود. این که می گوئیم قرارگاه اشرف ظرف ایدئوژیک – تشکیلاتی مجاهدین است بیراهه و به خطا نرفته ایم و هر کسی هم که تنه اش به تنه مجاهدین خورده باشد و گذرش به قرارگاه اشرف افتاده باشد، کم و بیش، این معنا را به تجربهِ حضور در تشکیلات مجاهدین فهم کرده است. همچنین وقتی می گوئیم بن بست، دقیقا منظورمان در ابعاد عقیدتی و تشکیلاتی قضیه است. چرا که تشکیلات مجاهدین با ساختار فرقه ای تنها و تنها به تن قرارگاه اشرف دوخته شده است و بدور از حصارهای فیزیکی و ایدئولوژیک – تشکیلاتی قرارگاه اشرف و در یک ارتباط آزاد بین ساکنان اشرف و دنیای بیرون جوابگو نیست و خیلی زود فرو خواهد ریخت. مجاهدین همیشه تلاش کرده اند بر خلاف قانون مندیهای دنیای امروز حرکت کنند. آنها تلاش میکنند هرم را نه بر قاعده اش بلکه بر روی نوک آن نگه دارند. قرارگاه اشرف و تمامی مناسبات تنیده شده در درون آن نیز دقیقا بمثابه هرمی است که طی سی سال و اندی تلاش شده است که بر روی نوک هرم بنا نهاده شده و حفظ و نگهداری شود. فلذا ترس مجاهدین در برخورد با دنیای بیرون نیز در مقوله ارتباطی است که ایجاد میشود و میتواند به فرو ریختن حصارها و مناسبات غیر متعارف تشکیلاتی آن راه ببرد. بنابراین در چنین مقطعی است که درگیری بین دو پدیده کاملا متضاد که هرکدام ارزش های خاص خود را دارند پدید می آید و آنچه که فرو خواهد ریخت همان بافت و ساختارهای فرقه ای است. گفتم حفظ وضعیت فعلی با ساختارهای فرقه ای موجود در تشکیلات مجاهدین تبدیل به یک امر حیثیتی و ایدئولوژیکی برای مجاهدین شده است. فرو ریختن اشرف بمثابه فرو ریختن ایدئولوژی التقاطی و خود ساخته شخص مسعود رجوی هم است که تازه خود شروع افشاگریهای افتضاحات و آبروریزی های رهبری مجاهدین در تمامی ابعاد و زوایای آن و بویژه در پهنه ایدئولوژی و تشکیلاتی مجاهدین هم است. بنابراین در پراتیک انتقال آنچه تشکیلات مجاهدین را به لرزه می آورد موضوعی بنام ارتباط است. هر تزی یک آنتی تزی دارد و آنتی تز تشکیلات فرقه ای مجاهدین هم موضوع ارتباط در تمامی ابعاد و اشکال آن با دنیای بیرون است و به همین دلیل هم رهبران مجاهدین تلاش میکنند که در صحنه جنگی که پیش رو دارند تماسی حاصل نشود. تماس یعنی ایجاد کنش و واکنش، ایجاد بستری بدور از فشارهای تشکیلاتی برای حرف زدن و بیان عقاید و نظرات و نهایتا محیطی برای مقایسه ارزش های تشکیلاتی با ارزشهای انسانی و اجتماعی و هرآنچه که در محیط بیرون در معرض دید و قضاوت است. قرارگاه اشرف بمثابه ظرف ایدئولوژی و تاریکخانه مجاهدین عمل میکند. رهبری و کسانی که چرخ تشکیلات مجاهدین را به گردش می آورند انسانهای بد سرشت و بی رحم و در بدور از احساسات پاک انسانی هستند که به جز حفظ بقای فرقه به چیز دیگری فکر نمی کنند. رهبری تشکیلات مجاهدین با بن و استخوان به اینکه "هدف وسیله را توجیه میکند" معتقد است و براحتی میتوانند در هر شرایطی و متناسب با وضعیت های پیش آمده تغییر سیاست بدهند. به همین دلیل است که اطاعت بی چون و چرا در تشکیلات مجاهدین به یک اصل خدشه ناپذیر تبدیل شده است. مسعود رجوی با تمامی اعتقاداتش به قرنی تعلق دارد که در آن بازار ایدئولوژی های هویت ساز گرم بود. قرن بیستم بازار رواج چنین ایدئولوژی هایی بود که وجود اتحاد جماهیر شوروی انگیزه های لازم را در تولید چنین ایدئولوژی هایی را فراهم میساخت. بنحویکه دامنه آن از خاورمیانه گرفته تا آمریکای لاتین و… گسترش می یافت. بنابراین ایدئولوژی که هم اکنون میراث خوار آن رجوی است، تنها بازمانده از همان انواع ایدئولوژی های هویت ساز در ایران است که متعلق به قرن بیستم بوده و در حال حاضر منسوخ گردیده است. داستان تشکیلات مجاهدین و ایدئولوژی که رجوی آنرا نمایندگی میکند مثل آن سرباز ژاپنی است که 29 سال بعد از جنگ جهانی دوم همچنان در جنگلهای جزیره لوبنگ در فیلیپین بسر میبُرد و فکر میکرد که هنوز جنگ تمام نشده و نمی خواست تسلیم شود. حال رجوی هم قبول ندارد که دوران سلطه ایدئولوژیهای هویت ساز گذشته است. قرارگاه اشرف با تمامی وجوه تعریف شده اش گویای ایدئولوژی به غایت ارتجاعی شخص رجوی است که از ذهن بیمار قدرت طلبش نشات گرفته است که محصولی جز به اسارت گرفتن انسانها برای هزینه کردن در راه کسب قدرت ندارد. در دوران رونق ایدئولوژی های هویت ساز هر ایدئولوژی ارزش های خاص خودش را به جامعه سیاست و اجتماع روز خود عرضه میکرد. در این دوران بعنوان مثال سوسیالیسم کوشید با ایجاد چارچوبهای تازه ای برای خود فهمی و هویت بخشی، به کردارها و زندگی سیاسی و اجتماعی مردمان تحت سیطرهی خود معنا و شکل جدیدی بدهد. همچنین فاشیسم در پی ایجاد هویتها، خود فهمیها و کردارهای اجتماعی خاص خود بود. در همین رابطه بنیادگراییهای مذهبی نیز کوشیده اند انسانهای طراز مکتب خاص خود را بسازند. در آن سالها در ایران تحت حاکمیت شاه نیز کسانی بودند که با الهام از سایر انقلابیون جهان جنبش هایی با ایدئولوژی های مختلف را بنا نهادند که سازمان مجاهدین نیز از جمله این جنبش ها بود. تشکیلات مجاهدین با ایدئولوژی التقاطی (ترکیبی از مارکسیسم و اسلام) و با افکار آرمانگرایی و ایده آلیستی که تلاش میکرد خط فاصلی بین تشکیلات مجاهدین و بنیادگرایی مذهبی ایجاد کند با شعار "جامعه بی طبقه توحیدی" تلاش کرد "انسانهای طراز مکتب" خود را بسازد. این ایدئولوژی هر چند ظاهری آراسته به همان ایدئولوژی های هویت ساز دیگر در قرن بیستم بود و هرچند در هویت بخشی و زندگی سیاسی و اجتماعی به جامعه، ایده ها یی حتی چپ تر از بقیه ایدئولوژیهای موجود در ایران را نوید میداد و با شعار " اسلام در چپ مارکسیسم " تلاش کرد ایدئولوژی حاکم بر مجاهدین را مترقی نشان دهد، در حالیکه در بنیادها، بغایت ارتجاعی و فرقه گرا بود و پراتیک اجتماعی سی و چند سال اخیر مجاهدین نیز بوضوح جنبه های ارتجاعی و فرقه گرایی آنرا بخوبی بروز داد. ایدئولوژی حاکم بر تشکیلات مجاهدین با محوریت تمام عیار شخص مسعود رجوی بعنوان رهبر "عقیدتی" و "نظریه پرداز" تشکیلات مجاهدین با البته با دکترین انقلاب ایدئولوژیک و با هفت بند آن، در ردیف همان ایدئولوژی های هویت سازی قرار گرفت که ایمان و خلوص مذهبی، تحت عنوان " عنصر موحد مجاهد خلق "، محصول آگاهی کاذبی بود که رجوی خود را خالق آن میدانست. رهبری مجاهدین با عینک انقلاب ایدئولوژیک هویت انسانها را بعنوان مقوله ای یکدست تحت تاثیر عقاید قرون وسطائی و فرقه ای خود قرار داد. در حالیکه چنین هویت "خالص و ناب " که رجوی خود را طلایه دار آن می دانست هرگز واقعیت تاریخی نداشت و بر گرفته از آگاهی های ناقص از اسلام و مارکسیسم بود که لاجرم رجوی را وادار به تبعیت از یک ایدئولوژی التقاطی میکرد که در ریشه، از همان اصول بنیادگرایی مذهبی که بر تار و پود تشکیلات مجاهدین حاکم بود پیروی میکرد. ایدئولوژی رجوی نه بر پایه ادیان رسمی بلکه براساس خود فهمی و هویت سازی مذهبی که باز خاص خود او بود شکل گرفته بود و البته توانست در قرن بیستم و طی چندین دهه جمعی را که افکار ایده آلیستی و آرمانگرایی داشتند و بویژه طیفی از روشنفکران جامعه را بعنوان بستر جذب، با خود همراه سازد. دشمن سازی یکی از ویژگیهای ایدئولوژی رجوی است. مجاهدین که از خشونت بعنوان وجهی کاملا استراتژیک و از ساختار های فرقه ای بعنوان اصلی در راستای استثمار اعضاء و وادار ساختن آنها در اطاعت و تمکین بی چون و چرا از تشکیلات فرقه استفاده میکنند وجود یک دشمن بیرونی برای محقق کردن اهداف تشکیلات فرقه ای مجاهدین را به یک ضرورت انکار ناپذیر تبدیل میکند و رهبری مجاهدین را قادر میسازد تا هویتی بنام " عنصر موحد مجاهد خلق" را برای اعضای سازمان تولید کند. در دستگاه ایدئولوژی رجوی دوست و دشمن جایگاه خاص خودش را دارند و هرکس که خودی نیست حتما دشمن است و این بهترین شیوه کنترل و ایجاد تعادل در ذهن اعضای تشکیلات است. ایدئولوژی مجاهدین که در ظرف تشکیلات امکان تحقق می یابد نه ظرفی برای ایجاد یک روابط انسانی بهتر بلکه ابزاری برای همنوع آزاری و ایجاد سلطه در قدم اول در تشکیلات و در مرحله دوم در کل جامعه با هدف بدست گیری قدرت سیاسی است. بنابراین انسانهایی که تحت سیطره ایدئولوژی رجوی (انقلاب ایدئولوژیک با هفت بند آن) تربیت یافته اند دارای فرهنگ و هویت خاصی هستند که میتوان از آن تحت عنوان "شخصیت کاذب فرقه ای " نام برد. بدین ترتیب در چنین فرآیندی است که مجاهدین با عضو گیری و تحت سلطه گرفتن فکری و جسمی و ایجاد ظرفی برای تربیت و حضور اعضا در آن که صرفا در راستای تامین کننده منافع گروه انجام میگیرد هویت سازی میکنند. و البته آنچه که در ایدئولوژی مجاهدین تلاش شده است ارزش بنیادی برای تحقق اهداف اصلی گروه جا انداخته شود، مقولاتی چون ؛ انقلابی بودن، جهاد، شهادت، رسیدن به جامعه بی طبقه توحیدی، برابری، قسط و عدل و… است که انگیزه های لازم برای جنگ مسلحانه را زمینه سازی و توسط رهبر "عقیدتی" در اعضای تشکیلات تقویت میشود. در پهنه سیاست هم رجوی به مقوله ایدئولوژی، به عنوان علم کسب قدرت نگاه میکند و دقیقا از همین نوع نگرش است که رجوی تلاش میکند بدون حفظ اخلاق سیاسی و بدون مقید بودن به اصول و پرنسیب های اجتماعی و ملی گرایی و وطن پرستی از هر وسیله ای در راستای رسیدن به قدرت استفاده کند و تشکیلات را در هر بستری و با هر جریان و قدرتی که خواسته های گروهی او را تامین کند همراه سازد. بنابراین، محتوا و سازمان کلی ایدئولوژی تشکیلات رجوی در ذهن جمعی اعضای تشکیلات، تابع خصوصیات گروه در قالب ساختار فرقه ای آن است. بنابراین ایدئولوژی مجاهدین در واقع سازماندهی اطلاعات و کنش های اجتماعی و نهادی است که هر عضو "مجاهد خلق" را تعریف میکند و اینکه چه کسی به تشکیلات تعلق دارد و چه کسی در بیرون از حصارهای آن جای میگیرد و چه کسی میتواند در تشکیلات فرقه پذیرفته شود و چه کسی نمی تواند پذیرفته شود. لذا به تبع کارکردهای اجتماعی ایدئولوژی رجوی است که تشکیلات مجاهدین طی چندین سال گذشته و متناسب با اهداف خود بستر جذب را فراهم و شروع به عضو گیری در سطح جامعه ایران کرده است. مجاهدین حقی بیشتراز دیگران در حکومت کردن و حضور در جامعه سیاسی ایران برای خود قائلند. مجاهدین مشروعیت خود را با توسل به ایدئولوژی خاصی که ساخته رهبری تشکیلات مجاهدین است توجیه میکنند. مجاهدین برای حفظ سلطه خود بر تمامی زوایای زندگی اعضای خود لاجرم به محیطی ایزوله نیاز دارند که نهایتا آنها را به یک گروه سکتاریستی و جدا افتاده از مردم که در تقدیر چنین گروههایی با چنین ایدئولوژی هایی است تبدیل میکند و در قدم بعدی خواهان بسط و گسترش تفکرات فرقه ای در کل جامعه ایران هستند تا بدین ترتیب و با بدست گرفتن قدرت سیاسی برنامه یکدست سازی خود را بر تمامی آحاد مردم و در تمامی ابعاد زندگی آنها را گسترش دهند و البته اگرچنین امری تحقق یابد باید در انتظار یک فاجعه عظیم انسانی هم بود. حاکمیت خمرهای سرخ به رهبری "پل پت" بر کشور کامبوج طی سالهای 1975 تا 1979 یک نمونه عینی و تاریخی از ایدئولوژی های هویت سازی است که با هدف سلطه بر زندگی سیاسی و اجتماعی مردم این کشور با پندارهای رهبری گروه باعث شد نزدیک به دو میلیون انسان جان خود را از دست بدهند بنحویکه نسل کشی در این کشور توسط تمامی ارگانهای حقوق بشری و بین المللی نیز تائید گردید. نتیجه اینکه: 1 – قرارگاه اشرف نمادی از ایدئولوژی فرقه ای مجاهدین است که با فرو ریختن آن ایدئولوژی رجوی هم فرو خواهد ریخت. 2 – انقلاب ایدئولوژیک که ابزار اعمال فرقه گرایی در تشکیلات مجاهدین است صرفا برای مهار و کنترل بر اعضای تشکیلات مجاهدین طراحی نشده است. مجاهدین تشکیلاتی است که بشدت دنبال قدرت سیاسی در ایران است. لاجرم در طراحی روش های سلطه بر آحاد جامعه و مردم نیز مجاهدین تلاش دارند از الگوی انقلاب ایدئولوژیک نهایت استفاده را بکنند. 3 – حال بخوبی میتوان به اهمیت قرارگاه اشرف بمثابه ظرف ایدئولوژی و بمثابه نمادی از آنسوی افکار و ایده های سلطه گرانه رهبری مجاهدین پی برد که چگونه با تمامی وجود تلاش میکنند آنرا را حفظ کنند. 4- مجاهدین میتوانند با خروج از قرارگاه اشرف حضور فیزیکی خود را در کشورهای مختلف حفظ کنند ولی نمی توانند مانع از فرو ریختن ایدئولوژی خود ساخته رجوی در تمامی جنبه ها و صور آن شوند.