قسمت پذیرش
پویا (اسم مستعار): جوان 25 ساله اهل کرج بود با موهای خرمایی، لاغر اندام و با قد 185 سانتی متر. در ترکیه رابط سازمان با توسل به دروغ گویی و وعده پناهندگی در اروپا و پیدا کردن کار او را فریب داده به عراق می فرستد. پویا نیز بشدت مسئله دار بود به این دلیل مدتها در قسمت پذیرش ماند. بعدها در مراسم جشن در قرارگاه 12 در مرداد سال 1381 او را دوباره دیدم ولی بعد از آن روز متاسفانه هیچ اطلاعی از زنده بودن وی ندارم در کمپ امریکا هم بچه های جدا شده هیچ اطلاعی از وی نداشتند که سازمان این عنصر به اصطلاح اخراجی را کجا فرستاده است و چه بلایی بر سرش آمده است؟
در قسمت پذیرش هادی لاری عضو برجسته سازمان که اهل خوزستان بود و در سازمان در پست های مختلف فعالیت دارد در شکنجه و کتک کاری افراد مسئله دار به همراه نادر رفیعی نژاد و تقی (شکنجه گران معروف سازمان) نقش مستقیم داشت آنها نفراتی را که نسبت به ایدئولوژی و خط مشی سازمان مسئله دار شده بودند شبانه از آسایشگاه بیرون کشیده و در اتاق های ضد اطلاعات با تحت فشار قرار دادنشان و شکنجه وحشیانه آنها سعی داشتند از آنها به زور اعتراف بگیرند. ارتش – اشرف
در مرداد ماه سال 81 در قرارگاه 12 طی یک مراسم نفراتی را که در قسمت ورودی – اداری و پذیرش دیده بودم به اصطلاح از چرخه عبور رد نشده و کنار گذاشته شده بودند و به عنوان اخراج شده از آنها نام می بردند به میدان صبحگاه آوردند پس از اتمام مراسم آنها را دوباره بردند. هیچکس اجازه تماس و صحبت با آنها را نداشت. مسئولین سازمان بشدت نفرات خودشان را چک می کردند که با آنها تماس نگرفته و صحبت نکنند و حرفی میان آنها رد و بدل نشود. پس از اینکه از اشرف خارج شده در کمپ امریکا مستقر شدم متوجه شدم هیچکس هیچ ردی و خبری از آنها ندارد به احتمال زیاد جلادان سازمان آنها را در داخل اشرف و یا در خارج از اشرف کشته و در جایی نامعلوم دفن کرده اند. دوره پراکندگی:
1- صادق اهل کرمانشاه یا سنندج، عینکی و موهای سرش ریخته بود. اهل سیاست نبود. سازمان و تشکیلات مجاهدین را قبول نداشت. سال 80 در قسمت ورودی او را دیدم. بعدها به عنوان کاندید عضویت شناخته می شد. در قرارگاه 4 ارتش سازماندهی شد پس از رفتن به زمین و پراکندگی به دلیل فشارهای روحی و روانی که از سوی مسئولین زن سازمان بر وی وارد می شد و تهدیدهای مکرر و آزار و اذیت های فرماندهان مرد قرارگاه 4 در هنگام استقرار در سه راه امام ویس ـ نفت خانه و جلولا که خارج از جاده مستقر بودند در داخل سنگر با سلاح کلاش خودکشی کرد و کشته شد جسد وی را فرماندهان سازمان شبانه در گونی گذاشته به جایی نامعلوم انتقال دادند و مشخص نشد درکجا دفن کردند؟
2- فردی دیگر که متاسفانه اسم وی یادم نیست و کرد بود در هنگام عزیمت به مقر در داخل آیفا با کلاش چند تن از فرماندهان سازمان و مسئولین قرارگاه خودش را که بسیار وی را اذیت کرده بودند به رگبار بسته و فرار می کند. مسئولین سازمان با دو خودروی تویوتا وانت دنبالش رفته و با شلیک مسلسل او را می کشند. چند فرمانده FA پس از رسیدن به بالای جسدش با کلاش او را به رگبار می بندند تمام فشنگ های مسلسل شان را به شکم و جسد وی خالی می کنند سپس به دیگران به دروغ می گویند که او نفوذی بود در صورتی که تا دو روز قبل از این ماجرا با وی سر یک سفره غذا می خوردند و به عنوان عضو ارتش آزادیبخش شناخته می شد. برادر حشمت اله ایران پناه (نام مستعار آرمین) که در قرارگاه 5 سازماندهی شده بود شاهد این ماجراست وی این ماجرای دردناک را در کمپ امریکا برای من و تعدادی از جدا شدگان سازمان تعریف کرد و گفت بعد از دیدن این صحنه جنایت و تبهکاری فرماندهان سازمان به مدت یک یا دو هفته قادر به خوردن غذا نبودم و حال آشفته ای داشتم زیرا صحنه جنایت در برابر چشمانم پدیدار می شد. ادامه دارد…
ناصر سید بابایی
عضو سابق مجاهدین و ارتش به اصطلاح آزادیبخش