رویارویی سازمان مجاهدین با جداشدگان، که هم اینک فعالیت هایشان تلاطم بسیار زیادی در بدنه و محیط پیرامون سازمان به وجود آورده،معطوف به امروز یا دیروز نیست.مشکلی حاد و زخمی عمیق است که رهبری مجاهدین تاکنون توان جراحی و حذف استراتژیک آن را نداشته است. گویا تا مجاهدین باشند آنها نیز هستند.مانند همزاد هایی که تغییر شرایط و چرخش های گوناگون، بازیافت آنان را سرعت بخشیده و از تاثیرات کمی به کیفی ارتقاء داده است. اسناد این فرضیه که طی سالیان گذشته به اثبات رسیده و در جنگ تمام عیار رهبری سازمان با جداشدگان و با هزینه گزاف مورد مصرف قرار گرفته، به وفور در همه جا پیداست.بعبارتی اصلی ترین و حاد ترین معضل درون تشکیلاتی مجاهدین طی حداقل ۲۰ سال گذشته،حضور و فعالیت چشمگیر جداشدگان از سازمان در خارج از ایران است.جداشدگانی که بر محیط پیرامون اهداف رجوی همچون سم سیانورعمل نموده و مانع از کلاه برداری و شیادی او در زمین غرب شده اند. این شقاقلوس خطرناک و مزاحم که بجای انگشت، همچون شاخ شکسته از وسط پیشانی رجوی بیرون زده کاری جز نقش برآب کردن دموکراسی های رنگارنگ او نداشته و دکان ایدئولوژی مردم فریب او را چارمیخ بسته است.نه جای فراموشی و طرد آن وجود دارد و نه جراحی حاذق که بتواند این شاخ را بیرون بکشد.به همین دلیل چاره ای جز حمل و همراهی بیمارگونه با آن ندارد. اطلاعیه های گوناگون جاسوسی و مزدوری بر علیه جداشدگان،کارشنکنی های قانونی بر علیه پناهندگی جداشدگان،رسوایی در دادگاه ها،شاهدان دروغین ایران آزاد بر علیه کتاب «خروج ممنوع» دیدبان حقوق بشر،حمله،ضرب و شتم و چاقو کشی بر علیه جداشدگان،چاپ کتاب بر علیه جداشدگان،هجوم دیوانه وار به شبکه های اجتماعی،مقالات بیشمار اینترنتی،نشریه ای و تبلیغات تلویزیونی تحت عنوان افشای ماموران،…و مهم تر از همه کتاب رجوی تحت عنوان «خانواده مجاهدین یا مزدوران ارتجاع»، از نمونه های جنگ لجام گسیخته سازمان مجاهدین بر علیه جداشدگان است.که تا کنون ارمغانی جز شکست سیاسی و اجتماعی برای رجوی در بر نداشته است. بنابر این اگر سازمان رجوی امروز در پنتاگون بر علیه جداشدگان گزارش منتشر میکند،نشان دهنده ذلت و فرو ریختگی تمام عیارآنها در ابعاد سیاسی-اجتماعی است. که شاخ شکسته خود را روی میز اربابان نهاده و به گله و شکایت از آنان پرداخته است.یعنی تیری بر قلب خود! اگر یادمان نرفته باشد جناب بوش در دهه گذشته از کره شمالی تا سوریه را محور شر خوانده بود.و باز هم اگر خاطرمان باشد،همان ایام از موضع گیری فرصت طلبانه مریم رجوی در مورد ارتقاء دموکراسی از شرق دور تا اندلس به دست سربازان و ارتش خصوصی صدام حسین باید یاد نمود. زمان گذشت،منطقه دگرگون گردید و به طرح تزریق دموکراسی مجاهدین برای نجات خلق ها از راه کشورگشایی نیازی نشد.امروز هم اینچنین است.اگر رجوی در آمریکا به تکاپو افتاده،منطقی جز دست و پازدن برآن حاکم نیست.آمریکایی ها هم رفقای خود و هم مردم ایران را خوب می شناسند.کسی نیز به طرح ماشه چکانی رجوی ها در پنتاگون بر علیه مردم ایران اهمیت نمی دهد.اما بر علیه جداشدگان چرا،چون حکایت از بر سر خود کوفتن دارد! وقتی رجوی آنقدر سخیف می شود که مشکلات لیبرتی،عراق،اشرف و تشکیلات خارجه نشین را روی میز وطن فروشی نهاده و از زبان پنتاگون و برخی اروپایی ها بر علیه جداشدگان به شکوه و شکایت دهان باز می نماید،نشانگر دوران افول تمام قد او در جمیع جهات است و البته قدرت روز افزون جداشدگان در رویارویی فکری با پیچیده ترین و خطرناک ترین فرقه تروریستی جهان!