آخرین دژ دیکتاتور فرقه ی مجاهدین اسارتگاه اشرف است رهبری فرقه مجاهدین این دژ را تنها وسیله برای در اسارت نگه داشتن مردان و زنان پیر و فرتوت و تهی شده از عنصر شجاعت و جسارت میداند.
تجربه نشان داده که صدام بی دلیل این دژ را به رجوی هدیه نداد. او از موضع نیاز خودش اشرف را که پادگانی کوچک و مجموعه قلعه هایی در بیابان برهوت که زندانیان ارتش عراق در آن نگهداری می شد به رجوی داد تا او این منطقه را گسترش داده و به مانعی در بین منطقه کردی و دولت مرکزی تبدیل نماید.
اما از زاویه رهبری فرقه این دژ در این بیابان تنها نقطه ای بود که در طول چند دهه به نقطه ای استراتژیک – تشکیلاتی مبدل کرده و در آن تمامی ترفند ها و تاکتیک های انسان کش خود را تحت عنوان بند های انقلاب به خورد اسیرانش بدهد و آنرا در ذهن آنها مقدس کرده و هر فرد فرقه آنرا مثل پرنده اسیری که رابطه ای با قفسش دارد و فکر می کند خارج از قفس خواهد مرد می داند.
رجوی از کردستان عراق ترد شد به اشرف پناه برد – در سرفصل جنگ خلیج اول (کویت) به اشرف پناه آورد و تمامی قرارگاهها در عراق را تخلیه کرد – در سرفصل خلع سلاح هم همینطور – و اکنون این آخرین دژ که جزیره ی مردگان و بهشتی به ظاهر امن از دست رفته است، رجوی خود را مانند ماهی می پندارد که از آب بیرون افتاده و مثل شکاری است که در دشت قرارگرفته و جان پناهی ندارد.
این آخرین دژ رجوی اکنون آنقدر برای او مهم است که از دست دادن آن برای رجوی به مثابه نابودی حتمی است.
رجوی این آخرین دژ را در شرایطی جا گذاشت که گول پیچیدگی سیاست کلینتون را خورد و از طرفی هم دماغ سوختگی رجوی از آنجاست که فکر می کرد دارد زرنگی می کند. وبا رفتن به لیبرتی افکار عمومی عراق وخانواده های اسیران خودش را منحرف و قانع می کند و هم با حفظ اشرف با به جا گذاشتن چند ریش سفید در این دژ منتظر شرایط در عراق باشد و مجددا به آنجا برگردد.
اما این رهبرک فسیل شده نمی داند جزیره ی مردگان تاریخ انقضا داشته و اکنون دیگر متعلق به او نیست و بایستی در انتظار سرنوشتی محتوم و پایان تلخ خود باشد.