آقای رجوی شما اگر یادتان باشد مستمرا تابلو می کشیدید لوزی و یا سایر اشکال هندسی تر سیم می کردید و شقوق مختلف از سیاه و سفید و رنگ های متعدد فرضیه قرار می دادید و از اضلاع مثلث و لوزی گرفته تا مربع و ذوزنقه را فرضیه و شاخص شکست رژیم و حرکت ارتش آزادی و وعده ی سرنگونی می دانستید.
اگر فراموش نکرده باشید یک روز یک سرگی رژیم به نفع تو بود و یک روز دوجناحی رژیم و روزی هم سه سرگی منشا سقوط رژیم می دانستید و به خورد اعضای گرفتار در مستطیل محاط با بلوک و سیم خاردار اسارتگاه اشرف می دادید. راستی اکنون خودت کجای این تابلوها هستی؟ و آیا همان تئوری های آبکی خود را قبول دارید؟
آقای رجوی شما یک روز دو تیم از اعضای ارشد خود را در نشست عمومی درست کردید تحت عنوان جناح راست و جناح استحاله گر رژیم، ریاست یک تیم را به شریف (مهدی ابرشم چی) و تیم دیگر را به فرشته یگانه دادید و آنهارا به روی سن بردید و در حضور خودت و مریم و عموم اعضا و کادرها از آنها خواستید همان فیلم و نمایشی که از قبل آماده سازی و سناریو سازی کرده بودید اجرا کنند و در نهایت برای فریب عموم جمع بندی جنگ بین دو جناح رژیم را که در ایده آل خودت بود را به سمت جنگ داخلی تحلیل کردید و به اعضا گرفتار وعده ی قریب الوقوع قیام مردمی و دعوت نامه ی مردم برای حکومت خود میدادید راستی چه شد؟
اگر دچار آلزایمر مزمن نشده باشید در همین جلسه بود که محمد یا مصطفی پسر خودت بلند شد ونکته ای گفت. راستی چرا او را سرکوب کردید و گفتید بشین بچه تو را چه به این حرفها؟
مگر غیر از این بود که او یعنی پسرت موقع سناریو چینی این نمایش از پشت صحنه ی آن خبر داشت؟؟؟