رهبری فرقه ی تروریستی مجاهدین در تنگناهایی لاعلاج و بحران نابود کننده مدعی می شود که دست و پا زدن هایش در کمپ ترانزیت لیبرتی نوعی مبارزه و به عبارتی مانور نهایی است!
او از طرفی با سیلی صورت خود را سرخ می کند و از جهتی هم مدعی است لیبرتی و اشرف زندان است و کوبلر و سازمان های حقوق بشری دست و پای مجاهدین را بسته اند.
البته اینکه صدام نیست و خبری از عملیات های تروریستی و مردم کشی نباشد به نظر رئیس فرقه دنیا برای آنها زندان و دست و پای آنها بسته می شود درست است. چونکه او و فرقه اش فقط با ترور و خشونت محتوا پیدا می کردند.
از این ها که بگذریم چه باعث شده رجوی در این مقطع اعلام کند آنها در شرایط کنونی در حال مانور و مبارزه برای سرنگونی شده اند؟
تجربه پروسه های طی شده در فرقه ی ترور و ضد بشر مجاهدین به ثابت رسیده هر زمان که به سیاه ترین شق از تلاشی و نابودی خود نزدیک می شده و فروپاشی اش را در چشم انداز قطعی میدیده اقدام به بلف های توخالی کرده است تا خود را اینگونه در صحنه به اربابانش عرضه کرده و بگوید از ما استفاده کنید.
اکنون در سرفصل انتخابات در ایرا ن – مذاکرات هسته ای – وضعیت چند کشور هم جوار ایران و حضور پررنگ و گسترده ی نیروهای فرا منطقه ای، رجوی به این نتیجه رسیده است که خود را در پروژه ی جدید به امپریالیزم معرفی کند و اعلام نماید حاضر است ولو در کادر زیر مینیمم جاسوسی هم که شده در خدمت آنها قرار گیرد و او را بازی دهند.
رجوی وقتی زیر فشار افشاگری دیدبان حقوق بشر قرار گرفت در یک مانور مشابه اظهار داشت این دیگر آخرین مانور است و در جواب وال استریت جورنال گفت: " شما دفعه ی بعد ما را در تهران ملاقات خواهید کرد "
بعد از آن مصاحبه که در مانور معروف به سیمرغ انجام شد رجوی در نشست های سیاسی عمومی گفت ما در تبلیغات هم باید سقف بزنیم تا غرب مارا به رسمیت بشناسد ولو یک جمله و یا کلمه از ما بعنوان آلترناتیو اسم ببرند کافی است.
البته از سال 60 تا کنون رجوی و همه فرقه اش نتوانسته اند کسی را قانع کنند.
رجوی دقیقا بحثی را از زبان صدام همیشه در نشست ها مطرح می کرد او می گفت صاحبخانه (منظور صدام) می گوید ما یعنی دولت بعث فقط از کانال شما می توانیم از دست رژیم ایران خلاصی یابیم اگر اینگونه نشود اول ما یعنی صدام نابود شده و سپس شما یعنی فرقه ی رجوی بی پشتوانه خواهید شد و بطبع سرنگونی و یا حتی موجودیت خود شما زیر سوال است.این تئوری در شعاری بنام منافع مشترک وحدت استراتژیک تئوریزه شد.
اکنون رجوی به آن نقطه رسیده و فرقه اش دیگر فاقد هرگونه استراتژیک و تاکتیک است و اساسا نه آرمی و نه پرچمی برای فرقه باقی نمانده و هیچگونه بادی هم به علم دروغگوی رجوی نمی وزد . این بلف ها و دروغ ها صرفا برای فریب کاری درونی و عرضه کردن خود در جهت مزدوری به غربی ها است.