با کمال تاسف خبر درگذشت آقای رضا نصیری را شنیدم. من رضا نصیری را از تابستان سال ۱۳۷۶ (۱۹۹۷) میشناسم. من به “مرکز ۵″ (نام یکی از مقرهای سازمان فرقه گرای مجاهدین در اشرف) منتقل شدم وقتی برای اولین بار رضا را دیدم، این سئوال برای من پیش آمد که او در این جهنم چکار میکند. رضا از بیماری نارسایی کلیه رنج میبرد. آن روزها تازه عمل کرده بود و باید در شرایط خاصی زندگی میکرد. ولی رهبران سازمان فرقه گرای مجاهدین، او را نیز مانند افراد سالم در یک مقر نظامی نگه داری کردند. رضا نصیری بسیار ضعیف بود و باید داروهای خاصی مصرف میکرد. این امر توان جسمی اش را بطور کامل از او میگرفت، از طرفی هم گرمای طاقت فرسای بیابانهای عراق. رهبران سازمان فرقه گرای مجاهدین رضا را مجبور میکردند در مانورهای نظامی و ماموریت های نظامی شرکت بکند. بخاطر همین شرایط بسیار سخت رضا کاملا از حال میرفت، حتی به او اجازه نمی دادند که برای استراحت به “آسایشگاه” (نام محلی که افراد در آن میخوابیدند) برود و اگر رضا در طول روز برای استراحت به “آسایشگاه میرفت، با او به بدترین شکل برخورد میکردند و به او مارک “تمارض” میزدند.
خواهر رضا نصیری، (تا آنجا که به یاد دارم، فاطمه نصیری) در بیمارستان اسارتگاه اشرف به نام “طباطبایی” در بخش آزمایشگاه کار میکرد. خواهر رضا، بدلیل بیماری سرطان درگذشت. وقتی که من خبر درگذشت خواهر رضا را به دلیل سرطان شنیدم، بسیار تعجب کردم. زیرا تقریبا تا ۱۰ روز قبل در بیمارستان کار میکرد. رهبران سازمان فرقه گرای مجاهدین تا لحظه ای که او به حالت کما نرفته بود، از او بیگاری می کشیدند.
حال آقای مسعود رجوی و خانم مریم عضدانلو، پاسخ دهید:
چرا باید رضا نصیری و خواهرش از فرط بیماری و درد و رنج بمیرند؟ آیا زندگی آنها برای شما ارزشی ندارد؟ چرا باید روزانه خبر مرگ بیمارانی را که امکان درمان دارند را بشنویم؟ چرا مریم عضدانلو در اروپا در بهترین شرایط زندگی بکند و یا خرج های میلیونی برای خریدن سناتورها و لابی ها و مزدوران دیگر بکند، ولی این افراد به دلیل بیماری و نداشتن دارو و درمان و خانواده و محیط زیست سالم، بمیرند؟!
چندی پیش، خبر فوت آقای منصور کوفه ای را شنیدم. منصور کوفه ای از مجروحین شدید عملیاتهای مجاهدین بود. او برای چند ماه در سال ۲۰۰۵ از من پرستاری کرد. او برای من تعریف کرده بود که چگونه رهبران سازمان فرقه گرای مجاهدین با استفاده از یکی از عوامل جنایتکارشان به نام “دکتر وحید” مانع عمل جراحی دست او شده و تقریبا دستش کاملا فلج شده بود. منصور کوفه ای، به دلیل جراحتهای جنگ، شدیدا ضیف شده بود و همیشه بیمار بود. ولی رهبران سازمان فرقه گرای مجاهدین تا آخرین لحظه از او بیگاری میکشیدند.
آقای مسعود رجوی و خانم مریم عضدانلو پاسخ دهید: نام تمام افردادی را که من از ابتدای سال ۲۰۱۱ تا امروز برده ام که به دلیل بیماری در درد و رنج جان داده اند و یا کسانی را که دم تیغ داده اید تا کشته شوند، را بگویید که چرا از دست رفته اند و آیا برای آنها درمان و راه نجاتی نبوده است؟ آیا این امکان وجود نداشت که این بیماران به اروپا و محیط امن منتقل شوند تا تحت درمان قرار بگیرند؟
یکی از دوستان قدیمی که به تازگی از اسارتگاه اشرف نجات پیدا کرده و اکنون به اروپا آمده، مثال میزنم او از بیماری دیابت از نوع C رنج میبرد. ولی اکنون تحت درمان است و حال ایشان رو به بهبود است. ولی اگر او همچنان در اسارت سازمان فرقه گرای مجاهدین باقی میماند، احتمالا باید خبر فوت او را هم میشنیدیم.
آقای مسعود رجوی و خانم مریم عضدانلو، اینهایی که به یادم مانده و به قلم آوردم قطره ای از دریایی است که شما پاسخ نداده اید!
کریم غلامی