فکر میکردم در فرهنگ سازمانهای سیاسی منحط و حتی فرقه ها هم این حمله فیزیکی و حکم قتل و توهین و تهمتی که مجاهدین برما روا میدارند غیرمعمول و بی سابقه است و باز با خودم می گفتم مگر ما چه گفتیم جز نقد و مگر چه کردیم جز قلم زدن و مگر چه خواستیم جز خیر و نجات دوستانمان و باز برایم سئوال بود اگر جواب سئوالهای ما از نظر سازمان اینقدر بدیهی و ساده است چرا زحمت یک پاسخ را به خود نمیدهد و اینهمه زجر برای فحاشی و یقه جر دادن به خود وارد میکند. مصداقی در این باره نوشته که:
فرهنگی که باعث میشود برادری با کلماتی زشت خواهرش را که برای سرنوشت او احساس مسئولیت کرده و به اشتباه خواهان نجات جان او شده در شب تولد به مسلخ ببرد، بایستی مورد نقد و بررسی قرارگیرد. چرا که اگر قدرت داشته باشد معلوم نیست تا کجا پیش برود. نامه ایرج مصداقی به مسعود رجوی صفحه پنجم
ووقتی پاسخ محمد اقبال را دیدم فهمیدم که این فرهنگ حاصلی جز تبدیل هوادار به منتقد و منتقد به دشمن ندارد چرا که مجاهدین در محیط امن و سالم نمی توانند زنده بمانند,
پاسخ ها را که نگاه میکنی سرت سوت میکشد و در حیرت میمانی که واقعا اینها سئوال را متوجه نشده اند یا ….. به هر حال اقای اقبال در خلال نوشته اخیرش ضمن فحاشی به خواهرش و اقایان سبحانی و شکری و اصفهانی , مرا هم بی نصیب نگذاشته و ضمن سوزش ازاینکه صدایم از بلندگوهای بیرون اشرف هنوز در گوشش میپیچد بجای پاسخ به جملاتی از من که نقل کرده فحشی به کوبلر و زنش داده که از بیربطیش درعجبم اون نوشته:
بهزاد علیشاهی. مزدور دیگر وزارت اطلاعات که زوزههایش از سیصد بلندگو در اشرف هنوز در گوشم میپیچد از «کم ظرفیتی مجاهدین نسبت به هوادارانشان عاطفه و عفت اقبال» رنجیده خاطر شده است و نوشته «در دستگاه اعتقادی – فرقه ای مجاهدین نه تنها مخالف و منتقد و منتقد دلسوز , مزدور و خائن نامیده میشود ونه تنها مسئولین بیطرف بینالمللی مثل کوبلر و سفیر آلمان و… هم مزدور خوانده میشوند بلکه هوادار دلسوز خودشان هم که غالبا به دو گروه قبل فحش هم میدهند و از سازمان همه رقم تعریف میکنند نیز در صورت پیش نبردن خط و خطوط سازمان و یا حرفی که ممکن است معنی دیگری از آن برداشت شود بلافاصله مزدور و خائن نامیده میشوند و طبق دستور العمل مسعود رجوی در ۵دی ماه برایشان مدرک و سند جور میشود و در موردشان افشاگری میشود». میرغضب را میبینید؟ بعد از شهادت هشت تن و مجروح شدن بیش از صد تن و به ویژه شهادت جانگداز حمید ربیع بعد از یک ماه تمام درد و رنج که فقط با یک مهر تمدید در پاسپورت آلمانیش از سوی «نماینده بیطرف» و همسر بیطرفترش سفیر آلمان در عراق قابل پیشگیری بود، به دستور وزارت اطلاعات دنبال زدن سر مجاهدین است.
من که البته به پیچیدن صدایم در اشرف افتخار میکنم , صدایی که نتوانسته اند خاموش کنند صدایی که برای نجات و رهایی دوستانم سر داده ام و بازهم صدا در خواهم داد. شاید مجاهدین از به کشتن دادن هشت نفر در لیبرتی همین منظور را داشتند که کسی نقدشان نکند و از آنها نپرسد چرا , و حالا که به هدفشان نرسیده اند اینجور واکنش نشان میدهند , هشت نفر را بیحاصل به کشتن دادید جز اینکه طبق گفته ایرج مصداقی فقط چند صباحی رسانه ای شدن نامه او را توانستید به تاخیر بیندازید , آقایان مجاهد بس است فرهنگ به کشتن دادن و حکم قتل صادر کردن کافی است , همان فرهنگی که منتقدش را میرغضب میخواند بی شک عضو خودش را هم برای مقاصد دیگر به کشتن میدهد.