در چنین ایامی بود که بار دیگر رجوی خائن و وطن فروش در همدستی با صدام و ارتش متجاوزش با تجاوز و یورش به خاک میهن شماری از سربازان و مرزبانان شریف ایران زمین را به خاک و خون کشید و برگ سیاه دیگری بر کارنامه تروریستی خود در حق ملت ایران افزود و تا ابد مورد انزجار و تنفر مردمان کشورمان قرار گرفت.
در جمعبندی عملیات آفتاب در منطقه فکه عماره رجوی به این نتیجه رسیده بود که نیروی پیاده قادر نیست در اشل و اندازه عملیات سرنگونی و فتح تهران! گام جدی بردارد لذا عملیات بزرگ و گسترده مستلزم آن است که به یک تغییر جدی در ساختار ارتش آزادی! ساخته و پرداخته صدام نایل آئیم و ارتش پیاده را به یک ارتش پیاده مکانیزه تبدیل بکنیم.
بلافاصله متعافب این تدبیر شگرف! ضدایرانی رجوی؛ رایزنیها با صدام و ارتش و مخابرات و استخباراتش صورت گرفت و قرار شد در راستای تحقق ایده رجوی مبنی بر داشتن ارتش مکانیزه؛ مددی صورت بگیرد و چند ده خودروی شنی دار ام تی ال بی از صدام تحویل گرفته شود.
در شروع این پروژه جواد برومند فرمانده تیپ و فاطمه طهوری (زرین) معاون تیپ و خودم در موضع فرمانده دسته پیاده مکانیزه با هماهنگیهای صورت گرفته در مدار بالاتر برای تحویل گرفتن ام تی ال بی و کسب آموزش لازمه عازم منطقه مورد نظرشدیم که پیشاپیش این خودروهای شنی دار بطور منظم در یک منطقه دشتی آرایش داده شده بودند.
تا شروع عملیات موسوم به چلچراغ (مهران) فرصت زیادی نداشتیم لذا دست به کار شده و با وارد کردن شماری دیگر از افراد در موضع راننده موتوری از طرف عارفی (اعضای ارتش صدام) آموزش موتوری (رانندگی) ام تی ال بی را درعرض یکساعت فرا گرفتیم و قرار شد همین آموزش را در عرض نیم ساعت به راننده های خودی منتقل کنیم و راننده های خودی بعد از نیم ساعت آموزش تئوری موتوری امکان داشتند فقط سه دقیقه تمرین عملی رانندگی بکنند و خودروی مربوطه را تحویل بگیرند که چنین هم شد. ولی مگر این امر واقعی بود و لازمه آموزش موتوری ام تی ال بی دستکم سه ماه امکان پذیر بود.
این خودروی شنی دار امکان ارتباطی اش یک دستگاه مخابراتی آر130 و آر123 بود که آموزش آنهم با سمبل کاری به انجام رسید چرا که رجوی متوهم سعی داشت به سفارش صدام زودی عملیات مشترک پیش رو را انجام داده و بعد از آن راهی فتح تهران! شود.
با آتشباری بسیارسنگین توپخانه صدام ارتش به اصطلاح پیاده مکانیزه رجوی وارد عملیات خرابکارانه علیه وطن خویش شد و با تحمل خساراتی توانست سه روز در منطقه مهران دوام بیاورد.
از قضا از موضع قدرت نمایی وانعکاس بیرونی فاطمه طهوری با نام مستعار زرین را وارد شهرمهران کرد و با یک مصاحبه تصویری اینطور وانمود کرد که فرمانده فاتح شهر مهران فاطمه طهوری بوده است درحالیکه این خانم از اساس از الفبای کار نظامی مطلق بی اطلاع بود و بیشتر نقش مترسک داشت.
نه اینکه راننده های خودروی شنی دارام تی ال بی مسلط نبودند عمده خودروها ازکار افتادند و موتورشان جوش آورد و بی فایده ماندند و در صحنه رها شدند واین قوای عراقی بودند که دیگر از پشت مرز به صحنه آمدند و نیروها وغنایم را به پشت صحنه انتقال دادند.
رجوی مست و متوهم به شوق آمد حال که توانسته به کمک صدام مهران را سه روز تصرف کند پس خواهد توانست قدم بعدی تصرف تهران باشد! لذا درهمان صحنه شعار امروز مهران فردا تهران را سرداد و توهم شوق تسخیر تهران وی را به جنون رساند و درعملیات مرصاد دست به خودزنی زد و به عبارتی دیگر نیروهای مغزشویی شده واغفال شده را به قربانگاه فرستاد که پرداختنش فرصتی دیگر نیاز دارد.
بدین سان رجوی خائن درعملیات مشترک با صدام در خیانت به وطن شماری ازاعضای خود را به قربانگاه فرستاد و ازطرفی دیگر شماری از مدافعان و مرزبانان میهنمان را به شهادت رساند و این بود برگ دیگری از جنایات رجوی بعنوان ستون پنجم عراق علیه ایران و ایرانی.