نامه به پدری که ۲۶ سال ندیدمش … نامه احسان قریشی به پدرش کریم قریشی

به نام خدا

احسان قریشی

آذربایجانغربی ـ ارومیه

سلام پدر عزیزم. من احسان هستم، میراحسان قریشی و حالا که این نامه را می نویسم ۲۶ سالم هست. خودت خوب میدانی وقتی که ۲۷ سال پیش ایران را ترک کردی و به قرارگاه اشرف رفتی مادرم (حمیده حقگویی) شش ماهه مرا باردار بود.

سال های طولانی من روز به روز، ماه به ماه و سال به سال بزرگ شدم وقتی به سن نوجوانی رسیدم از خودم می پرسیدم پدر کجاست؟ چرا من مثل همه هم سالان خودم پدر ندارم؟ عموهایم و مادربزرگم و مادرم در پاسخ به سوالم می گفتند که پدرت به مسافرت رفته است و معلوم نیست کی باز می گردد. اما پاسخ های اعضای خانواده مرا آرام نمی کرد، به شدت آشفته حال بودم در سن ۱۳ سالگی به شرایط روحی رسیدم که همچون آتش فشان گدازان شدم و کمبود محبت پدرانه را به شدت احساس می کردم تا اینکه در یک شرایط روحی نابسامان و درناک خودزنی کردم یعنی رگ دست راستم را بریدم. باز چند سالی گذشت، رژیم صدام سرنگون شد و بعدها متوجه شدم شما در عراق در حصارهای مخوف تشکیلاتی مجاهدین به سر می بری، خبری از آزادی انتخاب اعضای مجاهدین در قرارگاه اشرف نیست. عواطف و احساسات پدرانه را سرکوب کرده اند و شما حتی حق ارتباط و تماس با من، مادر و سایر اعضای خانواده را نداری.

تا اینکه اتفاق عجیبی در یکی از روزهای فصل زمستان در سال ۱۳۸۶ افتاد، در مغازه عمویم بودم زنگ تلفن زده شد. گوشی را برداشتم کسی پشت خط سراغ عمویم خلیل را گرفت از او پرسیدم شما چه کسی هستی و شما گفتی تو چه کسی هستی من گفتم احسان هستم و شما گفتی مرا نشناختی؟ من پدرت کریم هستم و من در لحظه انگار بر همه وجودم شوک وارد شد. زبانم گرفت شما سوالاتی درباره وضعیت من کردی من توان پاسخگویی نداشتم حالت روحی غریبی بود. بعد بی اختیار گوشی را به عمویم حسین دادم اما آن تماس شما سوال مهمی در ذهنم ایجاد کرد که چرا پدر بعد از ۲۰ سال هیچ سوالی درباره همسرش و مادرم نپرسید که کجاست؟ چه کار می کند؟ چه وضعیتی دارد؟ و …

حال پدر عزیزم از طریق سایت نیم نگاه متوجه شدم که به تیرانا پایتخت آلبانی منتقل شدی به خودم گفتم من، مادر و شما پدرم شانس بزرگی به دست آوردی پدر بالاخره از حساب های تشکیلاتی آهنین و بیرحم سران مجاهدین خلق تا حدودی رهایی یافته است و در دنیای آزاد و خارج از اسارت مجاهدین امکان ارتباط و تماس بین ما پدید آمده است.

پدر عزیزم من هم اکنون متاهل هستم ۳ سال است که ازدواج کرده ام از عمویم تشکر می کنم که تا حد توانش سرپرستی مرا بر عهده گرفت و هر چند در خانه استیجاری به همراه همسرم زندگی می کنم هر چند زندگی با همه شادی ها و غم هایش بدون محبت پدرانه می گذرد هر چند مادر بسیار عزیز و فداکارم ۲۷ سال در انتظار پدرم می سوزد و می سازد اما نقطه امیدی در دلم پدید آمده است زیرا پدرم کریم قریشی بالاخره به ما نزدیکتر شده است و امیدوارم هر چه زودتر امکان دیدار و تماس پس از ۲۷ سال جدایی و سختی و درد و غم میسر گردد.

پدر عزیزم هم اکنون که این واژه ها را در صفحه سفید کاغذ می نویسم می خواهم لمس کنی که من و مادرم چقدر فشار، سختی و درد را تحمل کرده ایم. من خیلی شما را مقصر نمی دانم و سران و رهبری بیرحم و بی احساس مجاهدین را مقصر می دانم که هیچ ارزشی به احساسات، عواطف خانوادگی و شعور انسان ها قائل نیستند.

این حق من، مادرم و شما پدر عزیزم بود و هست که در کانون گرم خانواده لحظات را سپری کنیم اما متاسفانه مسعود رجوی از کمترین درک و شعور برخوردار است او باید به فردیت، علایق و رویاهای انسان ها احترام می گذاشت که نگذاشت اما چه باک، زندگی در گذر است و من به روشنی حس می کنم یک روز کانون گرم خانواده را با یاری همدیگر دوباره از نو خواهیم ساخت به امید آن روز پدر جان، شماره تلفن همراهم را جهت تماس همین جا جهت اطلاع شما قید می کنم.

۰۹۱۴۳۸۹۷۳۰۳ احسان

بی صبرانه و مشتاقانه منتظر تماس و شنیدن صدای پر احساس و گرم پدرانه ات هستم.

به غیرت فامیله وفاسیز دوستا،    خزل کیمین یل گتیرسه نینرم

دالدا هالیما یانمیان آدام،     اوزده یاغلی دیل گتیرسه نینرم

ساغلیغیمدا قدریمی بیلمین آدام،    اولنن سورا قبریم اوسته گول گتیرسه نینرم

قربانت فرزندت میراحسان قریشی

۱۳۹۲/۴/۱۰

رونوشت به:

۱- آقای احمد شهید نماینده ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد

۲- آقای مارتین کوبلر نماینده دبیر کل ملل متحد در امور عراق

۳- کمیته بین المللی صلیب سرخ دفتر تهران و ژنو

۴- آقای عبدالکریم لاهیجی رئیس فدراسیون جهانی حقوق بشر

۵- دیده بان حقوق بشر

۶- عفو بین الملل

خروج از نسخه موبایل