از این پس هیچ معلم و شاگردی قادر نخواهد بود، اضلاع گسسته این مثلث را به هم ربط دهد. کار هیچ بشری نیست. کار از جایی که باید خراب شد. مثلثی که تا چندی پیش به هم وصل و نمایی ظاهراً یک شکل داشتند، بر اثر اشتباهات و زیاده خواهیهای قاعده و قاعد این مثلث، چنان از هم گسسته و پاره شده اند که هر کدام از اضلاع، خود عبرت خاص و عام شده اند.
۱ـ نیروهای اسیر در لیبرتی عراق، که در اصل نگهدارنده دو ضلع دیگر بودند، امروز به چنان گسست و فروپاشی رسیده که بنا بر خواست همه، از نهادهای مسئول و صلح طلب بین المللی و تا دولتهای دست اندر کار و خانواده های قربانیان و حتی خود قربانیان، حاضر نیستند مجدداً در قربانگاه باقی مانده تا دو ضلع دیگر همچنان از رگ و ریشه آنان ارتزاق نماید. این نیروها، ناگزیر طی روزها و ماههای آینده می بایست خاک عراق را ترک کرده و در کشورهای مختلف جهان، فاز جدید پناهندگی و غربت و آداپته کردن خود با شرایط جدید را تمرین و تحمل کنند. این یعنی ضلعی پاره و جدا از دو ضلع دیگر.
۲ـ مریم قجر، اگرچه ظاهراً از ثبات و موقعیت بهتری نسبت به دو ضلع دیگر به سر می برد و فعلاً برای خود دلار و لابی و وکیل و وصی و گزمه و عسس و داروغه و کنیز و کلفت و خواجه و نوکر فراوان است، اما همه اینها در شرایط گذشته ایران، به دستش رسیده و شرایط جدید ایران، همه پنبه هایش را دانه خواهد کرد و مریم خواهد ماند، با آینه عبرتی که هر روز و هر ساعت وی را بدون بزک، زشت تر از قبل نشان خواهد داد.
۳ـ رهبری خاص الخاص، که چرخ روزگار بدترین سرنوشت و بدتر از دو ضلع دیگر برایش رقم زده است. به ویژه این که او به تنهایی و بدون دو ضلع فروریخته دیگر، قادر به جمع و جور کردن مسایل فردی خود نیز نخواهد بود. بالاخره چرخ سرنوشت که نباید همیشه بر وفق مراد او بچرخد. به هر حال خیل عظیم کشته شدگان و زندانیان و اسرا و قربانیان و زنان و مردان و کودکان و خانواده هایی با دل ریش ریش و سوخته ای هم هستند که سوز و دل و دعایشان، اثربخش بوده است.
مسعود رجوی، بارها در خفا و آشکار و با دست پیش گرفتن، نیروهایش را مورد مذمت و شماتت قرار داده که این شما بودید که مرا به اینجا کشاندید. کف و دف زدنها و تشویق و خواست شما بود که مرا به این نقطه رسانده است.
این درست است که مسعود رجوی برای نیروهایش کار جرقه زدن را انجام می داد. اما آخر جرقه برای خرمن خشک و تازه و قبراق اثربخش است و نه خرمنی که تا کنون صد بار سوخته و خاکستر شده، دوباره بتوان آتش به جانش افکند.
لهذا، نه نیرو و نه مریم قجر که در موقعیت بهتری نسبت به مسعود رجوی قرار دارند، طی ده سال اخیر نتوانستند کارت رهبری را که هر روز سوخته و کهنه تر می شود را زنده کنند. اگر تا امروز نتوانستند، بدون شک در آینده نیز نخواهند توانست.
بنابراین، مسعود رجوی کمافی السابق منتظر این دو ضلع داغان و گسسته باقی نماند. از این دو معجزه بر نخواهد خواست.
او تجربه زندان شاه را دارد. تجربه عبدالله اوجالان و بن لادن و دیگران نیز پیش روی اوست. دو راه بیشتر پیش پای او باقی نمانده و این دو، نه جرقه و نه جنگ است، نه در آسمان و نه در زمین است، بلکه هر دو در خودش نهفته است.