ما در قرارگاه حبیب واقع در 30 کیلومتری شهر بصره مستقر بودیم. در آن زمان فرمانده قرارگاه اگر اشتباه نکنم ژیلا دیهیم از اعضاء شورای رهبری مجاهدین بود. فرمانده عملیات قرارگاه هم شخصی معروف جواد خراسان که اکنون توسط مجاهدین جهت کنترل بچه های جدا شده به آلبانی فرستاده شده بود. چند روزی بود که سازمان باخبر شده بود که قرار است به قرارگاه ما توسط موشکهای زمین به زمین حمله شود از این رو گشتهایی را جهت کنترل منطقه مرزی اعزام میکرد که در یکی از این ماموریتهای گشتی های مجاهدین درگیر شدند و خدام گل محمدی که راننده یکی ازاین واحدهای گشت بود بشدت از ناحیه ران پا مجروح شد و نزدیک به یکسال را در بیمارستان بسر برد! بعد از سپری کردن پروسه بهبودی خدام که بشدت با مواضع سازمان زاویه داشت و بعد از مجروح شدنش هم این زاویه بیشتر شده بود تحت فشار شدید مسئولین سازمان قرار گرفته بود. مستمرا در نشستهای عملیات جاری و غسل هفتگی مورد توهین و فشار قرار میگرفت و سازمان قصد داشت طوری وانمود کند که تمام مسائل خدام بخاطر زاویه داشتن با سازمان است. در صورتیکه خدام هم مانند بسیاری دیگر از بچه ها از بلا تکلیفی دربیابانهای عراق و در سازمان خسته شده بود و خواهان جدایی و پی زندگی رفتن بود! اما مسئولین سازمان بشدت باین خواسته وی مخالفت میکردند. تا اینکه خدام یک روز عصر بعد از انجام ورزش روزانه به قسمت پشت آسایشگاه ها رفت با ریختن نفت بروی خود خودش را به آتش کشید. من خودم از جمله کسانی بودم که با دیدن شعله آتش توجه ام جلب شد و جهت کمک کردن به او بسویش دویدم اما وقتی به او رسیدم شدت سوختگی بسیار بالا بود بطوریکه تمامی پوست وی جمع شده بود! خلاصه اورا خاموش و بلادرنگ به درمانگاه قرارگاه اشرف منتقل کردیم. بلافاصله بعد از این ماجرا توسط مسئولین بالای سازمان گفته شد که به هیچ عنوان در این خصوص کسی حق حرف زدن ندارد و او باین کارش خیانت کرده است و… واز آن به بعد هم دیگر هیچ خبری از او نداشتیم! اینکه او از این ماجرا جان سالم بدر برد یا نه معلوم نشد!
از این رو میخواستم از سازمانهای حقوق بشری یا هر ارگانی که میتواند این مسئله را دنبال کند بخواهم که نسبت به سرنوشت این شخص پیگیری شود! چون ممکن است که سازمان او را بمانند بسیاری دیگر که به عناوین مختلف سربه نیست کرد کشته و جسدش را در مکانی نامعلوم دفن کرده باشد! خدام گل محمدی اگر اشتباه نکنم اهل آذربایجان بود!
مراد