فرقه تروریستی رجوی بدلیل اینکه اصول اولیه خود که توسط بنیانگذاران سازمان تدوین شده بود را سالیان سال است بدست فراموشی سپرده است تمامی مواضع خود را براساس سیاست خوردن نان به نرخ روز تنظیم میکند! چیزی که در طی سالیان گذشته بشدت بدنبال آن بوده اینست که گذشته سیاه و دهشتناک خود را بهرشکل ممکن مخفی کند و طوری وانمود کند که از ابتدا و ماهیتا نیرویی امروزی ترقی خواه و دمکراتیک بوده است!
اما واقعیت درونی سازمان بدور از هرگونه طرفداری از جناحی فقط و فقط بعنوان کسی که نزدیک به دو دهه از عمرش را به ناچار در اسارت این گروه گذرانده و بطور دقیق و کاملا حرفه ای باین سازمان کار کرده است و شناختی نزدیک به صد در صد از این فرقه دارد را جهت اطلاع بیشتر خوانندگان محترم بیان میکنم شاید که کمکی باشد برای خصوصا جوانان میهنم ایران که بدنبال راهی برای تغییر آینده و خلق سرنوشتی بهتر برای خود و مملکتشان هستند که لااقل در دام این فرقه خطرناک نیفتند!
سازمان مجاهدین خلق ایران که در سال 1344 توسط محمد حنیف نژاد و دیگر یارانش تاسیس شد براستی سازمانی انقلابی با اصول و ایدئولوژی توحیدی بود که بعد از اعدام این جوانان از جان گذشته در زندانهای شاه رهبری سازمان بدست کسی افتاد که نامش مسعود رجوی بود! مسعود رجوی ماهیتا شخصی فرصت طلب و بشدت خودخواه است که حاضر است برای رسیدن به اهدافش حتی از زن و فرزند خود هم بگذرد! شدت خودخواهی او به حدی است که براحتی حاضر میشود جوانان زیادی را مستقیما یا غیر مستقیم به کشتن دهد تا او سانتی متری به خواسته اش نزدیک شود! اصول و پایبندی به اصول بطور واقعی و محتوایی در دستگاه مسعود رجوی جایی ندارد و هر تصمیمی را در لحظه میگیرد. مثلا برای نمونه میتوان به رابطه آنها با امریکا اشاره کرد. سازمان مجاهدین از ابتدا با اهدافی ضد امپریالیستی تاسیس شد و شاخص امپریالیست در زمان ما هم کشور امریکا است.بطور مشخص بیاد دارم که در کتابهای سازمان یا در نشستها از زبان رجوی میشنیدم که میگفت امریکا جهانخوار است و دوستی ما و امریکا بمانند دوستی سنگ و شیشه است و… امریکا که شاخص سرمایه داری است اساسا با نظام ارزشی و اعتقادی سازمان که سوسیالیستی است در تضاد انتاگونیستی است! این تعریف را هم با ژستی مستضعفی میگفتند که ما چون طرفدار طبقه پایین جامعه هستیم و در نظامهای امپریالیستی منافع طبقه پایین جامعه در نظر گرفته نمیشود لذا ما با امریکا ماهیتا سر جنگ داریم! حتی در سرودهایی که در زمان شاه توسط این سازمان سروده شد میتوان به سرود نبرد با امریکا و سر کوچه کمینه مجاهد پر کینه امریکایی بیرون شو خونت روی زمینه….. و در اوج این ضدیت هم ترور سرهنگ امریکایی در تهران اشاره کرد!
اما به موضعگیریها و برخوردهای سازمان در این روزها که توجه کنیم میبینیم که جفت پا به آغوش همین امریکا یی پریده است که روزی تشته خون او بود! آنها کلا منکر این هستند که روزی امریکایی ترور کرده اند و اساسا زدند زیرش که ما نبودیم و اینکار توسط کسانی طراحی سازماندهی و اجرا شد که از سازمان اخراج شده بودند و نفرات ما نبودند! و ما امریکا را متحد استراتژیک خود میدانیم چراکه هر دو بر سر ضدیت با نظام حاکم در ایران وحدت عقیده داریم! در صورتیکه کسی که در عملیات علیه سرهنگ امریکایی مستقیما حظور داست کما کان در سازمان است! از دیگر مواردی که سازمان تلاش دارد از سابقه و گذشته خود پاکش کند رابطه با صدام است.روزی رجوی برای صدام یقه پاره میکرد و میگفت اگر کسی چپ به صاحب خانه ما نگاه کند با ما طرف است. آنها تمامی عملیاتهایی که از داخل خاک عراق بر علیه ایران انجام میدادند را با پشتیبانی مستقیم ارتش عراق انجام میدادند و در تمامی عملیاتها که ارتش باصطلاح آزادیبخش انجام میداد ارتش عراق در آن منطقه بحالت آماده باش پشت خط حضور داشتند که در صورتیکه نیاز شود وارد عمل شوند! آنها ارتباط اطلاعاتی نزدیکی با هم داشتند. حتی در آن سالی که هواپیماهای عراق تا تهران آمدند و قصد بمباران جماران محل اقامت امام را هم داشتند اطلاعات و نقشه عملیات را مجاهدین براساس نقشه هایی که از ایران بدست آورده و در اختیار ارتش صدام گذاشته بودند انجام شده بود! بواقع نامی که از مجاهدین و ارتش آزادیبخش آنها نمیتوان حذف کرد مزدوری و ستون پنجمی عراق است! آنها تمامی سلاحها و زره پوشهای خود را از ارتش عراق گرفته بودند تا در زمانی که لازم شد برای سرکوب اکراد و دیگر گروهای مخالف صدام استفاده کنند. بهمین دلیل هم هست که اکنون که صدامی در کار نیست مجاهدین تا این حد مورد تنفر مردم عادی عراق قرار دارند! اما چیزی که اینروزها مجاهدین دم از آن میزنند اینستکه ما رابطه ای با صدام نداشتیم و کاملا مستقل عمل میکردیم و…
از دیگر مواردی که سازمان بشدت انجام آنرا تکذیب میکند کرد کشی و سرکوب مخالفین صدام در بهار 71 است. مجاهدین در آن سال در چند محور وارد عمل شدند. آنها در شهرهای مرزی مانند جلولا، کفری، سلیمان بک، خانقین و محورهای مواصلاتی بآن شهرها با تانک و توپ و دیگر اداوات جنگی تمان عیار وارد عمل شدند و با مخالفین صدام وارد جنگی تمام عیار شدند! آنها در این عملیاتها تعداد بی شماری از کردهای این مناطق که بسیاری هم از مردم عادی بودند را به خاک و خون کشیدند و اینکار خود را اینگونه توجیه کردند که ایادی رژیم با لباس کردی میخواهند به قرارگاه اشرف نفوذ کنند و ما برای دفاع از اشرف بآنها وارد جنگ میشویم! تانک ها و نفربرهای زرهی مجاهدین از روز اجساد کشته شدگان رد میشدند و باین کار خود افتخار میکردند. حمید یوسفی و احمد وشاق دو شکنجه گر مجاهدین که در آن زمان فرماندهی یکان کاتیوشا را بعهده داشتند سر قبضه های کاتیوشا را پایین داده و بطور مستقیم شهر کفری را مورد هدف قرار میدادند و با لحنی کاملا لمپنی پشت بی سیم میخندیدند و باین کار خود افتخار میکردند! بارها به چشم خود شاهد کشتن افرادی بودم که با لباس و خودروی شخصی خود در حال تردد بودند ولی توسط افراد سازمان مورد هدف قرارگرفتند!
ادامه دارد…………..
مراد