در بیست و اندی سال گذشته به تجربه دیدیم؛ تبدیل کردن یک نویسنده و فعال سیاسی غیر مجاهد به “مجاهد اشرف نشان”، کار چندان دشواری برای گروه رجوی نبوده و نیست.همانگونه که بر زمین زدن افراد و شخصیت های سیاسی دارای زاویه با مجاهدین، و قد برافراشتن کاذب بر روی استخوان شکسته آنان نیز قابل وصول بوده است.
چرا که نطفه این دگردیسی را باید در ماهیت این گروه جست. ماهیتی با ادعاهای فراوان و غیر مستقل، ابزاری و در خدمت دیگران که در میان شکاف های عمیق سیاست ندانم کاری، استیصال، خارج از ریل های مرسوم حرکت کردن و “یافتن فرجی از این ستون به آن ستون” بسته شده و ارتباطی با مردم گرایی، ارزش نهادن به آرا و در نظر گرفتن خواسته های سیاسی-اجتماعی مردم و حتی اعضای خود ندارد. راه و روشی که در بهترین حالت برای اعضای در اختیار، می تواند رله کننده خواسته ها و امیال رجوی باشد. بی آنکه خود نقشی تعیین کننده داشته، از جامعه و فرهنگ سیاسی-اجتماعی مردم تاثیر پذیرفته یا بر آنان تاثیرگذار باشد.
مواضع آقایان شورایی جداشده همانند دکتر کریم قصیم و دکتر محمد رضا روحانی و افشاگری های آنان از درون شورا، موید همین نظریه است. مسئله ای که توانسته است ظرفیت ها و توانمندی های سیاسی شخصیت های فعال ایرانی را تا آنجا که به گروه رجوی چسبیده اند، بدون اراده فعال، حتی تا یک عضو دون پایه مجاهدین تقلیل داده و آنها را در ردیف مقاله نویسان سفارشی قرار دهد.از این دست کم نیستند. خوشبختانه جدایی آقایان قصیم و روحانی و صحه گذاشتن روی این موضوع، کار منتقدان مجاهدین را ساده تر و راحت تر نمود.
مقالات اخیر آقای دکتر محمد رضا روحانی که تحت عنوان « پیراهنی که آید از او بوی یوسفم » منتشر می گردد،از بسیاری جهات حائز اهمیت است.چرا که یک تجربه شخصی است.یک بازنگری تاریخی نسبت به گروهی است که ادعای اپوزیسیون و سرنگونی دارد.در اختیار نهادن تجربه برای اندرونی و بیرونی شورا است. تجربه ای با کوله بار عمر سیاسی یک نسل است. نسلی که به اعتقاد من توسط رجوی به حراج گذاشته شد و اکنون در نقطه بازگشت ناپذیر و اضمحلال قرار گرفته است.
نوشتن درباره اندرونی شورایی که رجویی آن را به ابزاری شخصی تبدیل نمود، شهامت می خواهد. شهامتی از نوع آقایان روحانی و قصیم. شهامتی شورشگرانه بر مناسبات درونی حاکم و اعتراض بر شخصی سازی آن! بی شک این مسئله از سال ها قبل وجود داشته و تاروپود تشکیلات شورا را در نوریده است. اما عافیت جویی برخی اعضای غیر مجاهد شورا و تن دادن به قالب های تحمیلی، آنها را از اراده و تصمیم، تهی و در نهایت به بازیگران نمایشی مجاهدین تبدیل نموده است.چیزی که این دو عضو جداشده شورا بر آن شوریده،قلم به دست گرفته و با تحمل انواع اتهامات ناروا و ظالمانه،بعنوان یک وظیفه تاریخی و سازمانی،انتقادات خود را با زبانی شیوا و قابل فهم بیان می دارند.
برای داشتن یک تصویر تقریبا واقعی از پروتکل ها، تصمیمات و آنچه در درون شورا می گذرد، نوشته های اعضای جداشده شورا با همه کم و کاستی ها تقریبا بی نقص است. به این عبارت که ارزش گذاری بر شورا را برای بیرونی ها و حتی آنهایی که با مجاهدین و شورا آشنایی ابتدایی ندارند، سهل تر و قابل دسترس نمودند. طوریکه از روی این تجربیات و نوشته ها می توان به درون شورا رفت، عضو شد، در جلسات و بحث ها شرکت نمود، در تصمیم گیری ها رای داد،”دموکراسی” مجاهدین و روسای شورا را لمس نمود، محصولات و تاثیر گذاری یا بی تاثیری آن بر اعضا، مردم وجامعه را مشاهده نمود،از آنها جداشده و در معرض لشگری از اتهامات قرار گرفت و تجربیات جدید به دست آورد.
باید قبول داشت که دست یابی عموم بر تجربیات ذکر شده و این روند بسیار گرانبها بود.تا آنجا که به ترور شخصیتی آقایان قصیم و روحانی ختم گردید. پیش از این نیز برخی اعضای جداشده شورا مانند آقایان دکتر هدایت الله متین دفتری، دکتر لاهیجی و … به این میزان بر افکار عمومی تاثیر گذار نبودند.اما احساس مسئولیت بر گذشته و آینده شورا، احساس مسئولیت در قبال اعضای محصور در کمپ لیبرتی و ۳۰۰۰ انسان بدون اراده که در واقع از طرف رجوی به گروگان گرفته شده اند، از طرف آقایان قصیم و روحانی، روند موجود را پربارتر نمود. حقایق بسیاری را فاش کرده و دیکتاتوری رجوی بر شورا و تشکیلات سازمان مجاهدین را آشکار ساخت.
این حادثه کم نظیر با بهانه های بسیار زیادی، البته که از طرف مجاهدین و اعضای غیر مستقل شورا مورد شماتت و دشنام های ناروا قرار گرفت. با تهدید های فراوان همراه شده و اعضای مستعفی و جداشده شورا را در کنار « بریده مزدوران رژیم » قرار داد. اما با اینحال روی یک مسئله مشترک و مهم بیش از گذشته انگشت گذارد؛ رجوی با همه قالب ها و اشکال گوناگون مجاهدی یا شورایی اش، ظرفیت یک گروه اپوزیسیون را نداشته، ندارد و نمی تواند داشته باشد. چرا و به چه دلیل؟! رجوی و گروه های رنگارنگ اش را باید از تصمیم گیری ها، مواضع، ارتباطات و سیاست هایش شناخت. چند جمله از نوشته اخیر آقای روحانی به روشن شدن این موضوع کمک می کند. نمونه ای کوچک برای شناخت شورای رجوی و نحوه برخورد با جامعه، طرف حساب های سیاسی، جداشدگان، منتقدین و …؛ ” منطقاً طی سه هفته (۱۷ خرداد تا ۷ شهریور) مسئولین مجاهدین سرگرم فراهم آوردن امکانات گوناگون برقراری اجتماع بزرگ سالانه بودند. استقبال، حمل و نقل، استقرار، مهمانداری بعد هم توجیه میهمانان عالیقدر خارجی، ترتیب ضیافتهای عمومی و خصوصی، ملاقاتهای جمعی و مذاکرات فردی و مصاحبه کردن با خارجیها و نه ایرانیها. و صحبت با بیخودیها و نخودیها و خودیها و «آدمهای خودمون» و کلهپزیهای همگانی و توجیه ویژه و اخذ تعهدات، کار زیاد است.
امسال کار مهمتری هم اضافه شد. مرزبندی جدید با «دشمنان مستعفی» در سال سین (سرنگونی). به این دلیل بود که بیانیه تفصیلی واجد معایب مفصلتری از «رسیدگی» ابتدایی است. دو حقوقدان شورایی قابل دسترس در خارج عراق که مفقودالاثر بودند، معلوم نیست اخراج شدند یا استعفا دادند. یکی دیگر هم غرق کارهای اجرایی بود. آن روزهای پر از مشغله، دیگر کسی در دسترس نبود تا کارگردانهای صدور «احکام» را متوجه بیآبرویی ناشی از «رسیدگی» شتابزده اولیه کند. بگوید که ورود عامدانه در حوزهی امور اجرایی و وظایف رسمی مسئول شورا یا جانشین ایشان تجاوزی است آشکار به اصول و رویه کارهای شورا و شورا شکنی مجددی توسط کارگردانان مقتدر. چه این تجاوز را عامدانه بدانیم و یا آنکه سادهلوحانه خیال کنیم که اشتباه شده است. این دو بیانیه فاقد اعتبار قانونی و باطل هستند. این بیاعتباری هیچ ارتباطی به تعداد و شخصیت امضاکنندگان ندارد بلکه مستقیماً ناشی از عدم صلاحیت ذاتی اجلاس فوقالعاده و میاندورهای یا اجلاس عمومی سالانهی شورا در «رسیدگی» به استعفا میباشد. اگر تمام اعضای آکادمی فرانسه بیایند و حکم بدهند که محمدرضا روحانی از قوانین رانندگی تخلف کرده عمل آنها باطل است. زیرا افسر راهنمایی نیستند. صلاحیت ندارند. “
تجربیاتی که از طرف آقایان قصیم و روحانی در اختیار عموم و بطور خاص اعضای باقیمانده و غیر مجاهد شورا قرار گرفت، تمامیت شورا و تشکیلات مجاهدین را به لرزه انداخت. این موضوع بسیار مهم، رجوی را واداشت تا از باقیمانده اعضای غیر مجاهد شورا اخذ تعهد نموده و در تداوم سرسپاری، برای حمله به مواضع آقایان جداشده مورد استفاده قرار گیرند. روندی که بطور موازی در قبال اعضای ناراضی سازمان مجاهدین طی گردیده و در نهایت به ترور شخصیت آنان ختم شده است.
گروه رجوی تا کنون وانمود کرده است، ورود به مجاهدین و شورا بسیار سخت و خروج از آن بسیار سهل و ساده است. اما برخورد با آقایان قصیم و روحانی نشان داد که مجاهدین در این زمینه بسیار دروغ گفته اند.چرا که الگوی رفتار با آقایان جداشده از شورا، درباره اعضای ناراضی و خواهان جدایی از مجاهدین، بطور خاص آنهایی که در پادگان اشرف بوده یا هم اکنون در کمپ لیبرتی ساکن می باشند، هزاران برابر سخت تر بوده است.تقریبا جدایی از مجاهدین،خروج از عراق و رسیدن به یک کشور اروپایی برای زندگی یا مبارزه سیاسی غیر ممکن بود. طوریکه رجوی برای چنین افرادی در پادگان اشرف زندان ساخت. اعضای جدایی خواه را زندانی و شکنجه نمود. برخی در زندان و زیر شکنجه همین آقایانی که امروز به قصیم و روحانی دشنام می دهند، کشته شدند.برخی پس از چند سال زندان و شکنجه به نیروهای عراقی تحویل داده شدند. به زندان ابوغریب فرستاده شدند و از آنجا برای تبادل با اسرای عراقی به ایران مسترد گردیدند.
برای درک بهتر این موضوع تصور کنید صدام حسین سرنگون نشده و آقایان قصیم و روحانی نه عضو شورا بلکه عضو سازمان مجاهدین بوده و در یکی از پایگاه های آنان در عراق ساکن می باشند.تصور کنید سال ۲۰۰۰ میلادی است و آنها می خواهند از مجاهدین جداشده و پی زندگی خود یا پیوستن به یک گروه سیاسی دیگر به اروپا بروند.آیا چنین امکانی که آقایان قصیم و روحانی در آلمان درباره اطلاع رسانی و اعلام جدایی استفاده نمودند، برای آنان در عراق و ایام حکومت صدام حسین در پایگاه های سازمان مجاهدین وجود داشت؟ خیلی ببخشید و با پوزش،زنده یا مرده آقایان قصیم و روحانی عضو سازمان مجاهدین می توانست به خارج از عراق راه یافته و اینچنین آزادانه تجربیات خود در باره مجاهدین را منتشر نموده یا با رادیو و تلویزیون های مستقل مصاحبه و گفتگو داشته باشند؟
بنابر این تجربه آقایان جداشده از شورا بسیار گرانبها و تاثیر گذار است. تجربه ای که باید توسط همرزمان سابق، آقایان غیر مجاهد شورا همانند دکتر منوچهر هزارخانی،مهدی سامع و … مورد استفاده قرار گیرد، تا شاید روندی از تغییر واقعی برای اعضای باقیمانده شورا شکل پذیرد!
جواد فیروزمند