مصاحبه با ناصر شیخ بگلو برادر کوچک ابولفضل شیخ بگلو (اسیر فرقه رجوی)

مقدمه

آقای ابولفضل  شیخ بگلو که در واپسین روزهای سال 1379 برای پیدا کردن شغل بهتر و رسیدن به رفاه بیشتر، به ترکیه رفته بود تا مقدمات انتقال خود به اروپا را جهت تحقق رویاهای خود عملی سازد، در دام افراد کذائی کاریابی سازمان حیله گر مجاهدین افتاده وبا لطایف الحیل بجای انتقال به اروپا وباصطلاح مشهور (پارو کردن پول)، سر از اردوگاه اشرف درعراق درآورده وبجای برآورده شدن آرزوهای خام جوانی، به یک اسیر وگروگان تمام عیار دردست این فرقه منحط وضاله گرفتار گردید، که مصاحبه اخیرش با رسانه های وابسته به مسعود ومریم رجوی، نمونه بارزی از شدت گرفتاری اورا بنمایش میگذارد.

چرا که او حدود دوماه پیش مجبور گردید در رسانه های مرتبط با فرقه رجوی حاضر شده وسخنانی برخلاف حقیقت و واقعیات موجود بر زبان براند.

او هرگز اجازه نیافت که درمورد مقاصد مهاجرت وکاریابی خود، ذره ای توضیحاتی داشته باشد و مانند تمامی اسرای تحت سلطه، مجبور شد که بگوید که مثلا از سال ها  قبل عاشق چشم وابروی رجوی بوده و توسط یکی ازدوستانش، متقاعد شده بوده که این سازمان تنها جریانی مربوط به ایران است که تمامی مشکلات کشور را حل خواهد کرد و بنابراین پس از اتمام دوره سربازی به مجاهدین پیوست ومسئله بهمین سادگی بود.

افراد خانواده اش نیز این مصاحبه را دیده و مشتاق بودند که واقعیت را دراین مورد بیان داشته ونهایتا درروز جاری، آقای ناصر شیخ بگلو، برادر کوچکتر آقای ابوالفضل به گروگان گرفته شده، در ساعت 14 دردفترانجمن تبریز حضور یافت وبه بیان ماوقع پرداخت که حاصل آن مصاحبه کوتاهی است که ذیلا تقدیم میگردد:

سئوال –  ضمن عرض خوش آمد گویی وعرض تبریک فرا رسیدن سال نو وباآرزوی دیدار عزیزان فریب خورده وربوده شده توسط فرقه رجوی، خودرا معرفی کرده و هرآنچه که درباره ی برادرتان وحقایق مربوط به ترک کشور ازطرف او میدانید، بیان کنید.

جواب – من برادر ابولفضل شیخ بیگلو وازاهالی جلفای استان آذربایجان شرقی هستم. برادر من که دیپلم ردی دارد، همراه دوستش آقای علی قنبر زاده (جدا شده از سازمان) قبل ازاینکه کشور را ترک کند، درامر خرید وفروش کالا، با نخجوان در ارتباط بود واوقات فراغت خود را درباشگاه بدن سازی دوست نامبرده اش میگذراند وزندگی کاملا عادی وغیر سیاسی داشت واصولا فردی نبود که اهل سیاست واین برنامه ها باشد.

اوچند روز قبل ازفرارسیدن عید نوروز سال 80، مطرح کرد که درآمدش  را که با رفت و آمد وخریدوفروش با نخجوان حاصل میشود، کافی نمیداند وبنابراین تصمیم گرفته به کیش برود و زندگی مرفه تری برای خود دست وپا کند.

 اوبنام ومقصد کیش از کنار ما رفت و خبری از کارش درکیش نشد. ما مدتی صبر کرده و خبری ازکیش درمورد او نیافته ونگران شدیم.

اوهیچ ارتباطی باما برقرار نکرد وما از سرنوشت او اطلاعی نداشتیم. یک زمانی  ازترکیه درحین برقراری تماس تلفنی به یکی ازفامیلان گفته بوده که هدف نهائی اش آلمان است. ما این خبر را توسط یکی از فامیلان وبعد ازگذشت ده سال که طی آن مادرم بشدت ضربه روحی خورد، شنیدیم ودیگر هیچ!

سئوال – بااین حساب شما یا دیگر اعضای خانواده محترم، موفق به برقراری تماس ویا دیدار حضوری با برادرتان نشده اید؟

جواب – ما نزدیک ده سال از وضع وموقعیت او اطلاع نداشتیم وفقط درجریان تحصن های سال 88 در مقابل کمپ اشرف، همراه دیگر خانواده های مصیبت دیده، حضور یافتم و ودرمقابل مانع تراشی های بزرگ مسئولان کمپ اشرف، تلاش من برای دیدار وگفتگو با برادرم هیچ نتیجه ای نداد.

 ما صدای اورا اخیرا از رسانه های مجاهدین شنیده وتصویرش را دیده و کاملا مطمئن شده ایم که او درچنبره ی تشکیلات رجوی گرفتار است وبطوری که گفتم ما یک خانواده سیاسی نبوده ونیستیم وبرادرم ابوالفضل هم ازاین قاعده مستثنی نیست و او قربانی آرزوهایش برای کسب درآمد بیشتر شده و گرفتار این سازمان گردیده است.

سئوال- چه سرنوشتی برای برادرتان آرزو میکنید؟

جواب – من بهمراه دیگر اعضای خانواده، ازصمیم قلب میخواهیم که او ازاین وضعیت رها شده وصاحب زندگی وجان خود باشد. او باید بتواند مانند هرفرد دیگر بطور آزادانه ای درهرکشور مطمئنی که دوست دارد زندگی کند وماهیچ توصیه ی خاصی درمورد کشور محل اقامت او نداریم و البته دراین میان مادرم بی تابی شدیدی نشان میدهد و آرزو دارد که پسرش درکنار او در شهر جلفا باشد تا با بغل گرفتن او، دردها ومشقات ده ساله اش را تسکین ببخشد.

سئوال- هر مطلب ودرخواست دیگری که دارید، مطرح فرمایید.

جواب – من ازاینکه مصدع اوقات شده عذر میخواهم واز بابت یادی که درباره ی برادرم شد واین یاد آوری های زندگی مشترک وشیرین گذشته، نشاطی بمن دست داد، ازشما تشکر میکنم.

صابر

خروج از نسخه موبایل