برای ورود به این بحث ابتدا بایستی این سوال را پاسخ داد که چرا در ایران اختلاف هست و آیا وجود اختلاف چیز بدی است یا خوب؟
در پاسخ باید گفت انکار اختلاف در جامعه ای که دهها سلیقه و منش فرهنگی و دهها جریان فکری و سیاسی در آن وجود دارد، انکار امر بدیهی است و کاری غیرعقلانی بشمار می رود. وجود این اختلافات نیز نشانه پویایی جامعه و فرصت برابر برای اظهار دیدگاههای مختلف است. نمونه عالی این اختلاف دیدگاهها در جامعه آمریکا و ایران در باره مذاکرات هستهای و تعامل این دوکشور وجود دارد، عدهای مخالف و عدهای موافق آن هستند و هر یک دلائل خاص خود را ارائه می دهند.
در تحلیل این رویکرد، رهبران گروه تروریستی مجاهدین که بویی از دمکراسی و تحمل عقاید مخالف نبردهاند سیاست یک بام و دوهوا را در پیش گرفته اند، مخالفان مذاکرات هسته ای در آمریکا را به عنوان افرادی که منافع ایالات متحده را حفظ میکنند، معرفی و مواضع آنها را پوشش می دهند و به طور کلی آن را یک بحث در باره اتخاذ سیاست درست توسط ایالات متحده میدانند. اما در ایران علاقه وافری دارند که آن را جنگ و جدال باندها بنامند که منجر به سرنگونی می شود!
رهبری مجاهدین البته حق دارند که چنین تحلیلی داشته باشند، چرا که تا به حال تمام حوادث و تحولات را از فیلتر «عامل سرنگون سازنده» گذرانده است و این ادعا را در باره یکایک تحولات، اعم از پایان جنگ، آغاز جنگ در کشور همسایه، انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا، انتخابات ریاست جمهوری در ایران و دهها رویداد دیگر تکرار کرده، اما به نتیجه نرسیده است و جای تعجب نیست اگر این بار نیز به سراغ مذاکرات هسته ای و سایر تحولات داخلی ایران رفته و خود را به شمارش نشانه های سرنگونی مشغول داشته است.
دستگاه تحلیلی رهبری مجاهدین که چنین تحلیلهای منحصر به فردی بیرون می دهد، بر دو پایه استوار است که عبارتند از:
۱- از آنجا که مجاهدین یک تشکیلات بسته و مرداب گونه هستند که کمترین اختلاف نظر با رهبری گروه در آن ممنوع است و کوچکترین انتقادات – حتی خیرخواهانه – پذیرفته نمی شود، رهبری توتالیتر مجاهدین اختلافات طبیعی موجود در عرصه سیاسی را امری مهیب و منجر به نابودی میبیند. رهبری مجاهدین در یک قیاس به نفس ابلهانه، از آنجا که تشکیلاتش را ـ که آن را آهنین می داند – در مقابل هرگونه انتقاد و اعتراض آسیبپذیر میداند، جامعه باز را که غیر آهنین می داند با وجود این همه اختلاف نظر و دیدگاه، محتوم به سقوط و سرنگونی می داند.*
۲- رهبری مجاهدین، سالها پیش در اثر بی عملی و ناتوانی از انجام هر گونه عمل اجتماعی، اعضای خود را به صبر و بردباری بی انتها فراخواند و یادآور شد که هرچه گفتیم (در باره سرنگونی) همه را پس می گیرم. از آن تاریخ به بعد که مجاهدین در فاز صبر و انتظار به سر میبرند، تحلیلهای رهبری مجاهدین از انجام عملیات نهایی سرنگونی -رؤیایی که هیچگاه محقق نشد- به سمت سرنگون شدن خودبخودی جمهوری اسلامی شیفت پیداکرده است و لذا همواره به دنبال حادثه و بهانهای می گردند تا آن را به وعده امیدوار کننده سرنگونی گره بزنند.
ناگفته نماند که رجوی با همین روش سالهاست که وعدههای سرنگونی را تکرار و در نتیجه تعهد نامه ماندن افراد در تشکیلاتش را تمدید میکند و کسی جرأت ندارد در مقابل این رویه موضع گیری کند چرا که به شدیدترین شکلی سرکوب می شود.
برشمردن و تشریح دو عامل فوق به هیچ عنوان به معنای آن نیست که رجوی خود نمیداند که این وقایع منجر به سرنگونی نمیشود، بلکه عالماً دروغ می گوید و بهتر از هر کسی می داند که از سرنگونی خبری نیست. روح بیمار رجوی و شخصیت کینه جوی رجوی وی را بر آن داشته است این ماجرا را تا قربانی کردن تمام افراد نگون بختی که در دام این گروه افتاده اند ادامه دهد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*تصور ابلهانه ای که رجوی از تشکیلات آهنین داشته آن است که همه یک دست و یک صدا باشند و هیچکس حرفی مخالف رهبری گروه نزند، همین تلقی وی را به دیکتاتوری کشانده است و برای یکدست کردن نیروها به ابزار سرکوب و حبس و شکنجه متوسل شده است. در مقابل دلسوزترین افراد تشکیلاتش را به دلیل کوچکترین اختلاف دیدگاه به فجیع ترین شکل ممکن مورد تهاجم قرار داده و لجن مال می کند تا جلوی ترک برداشتن این تشکیلات آهنین را بگیرد!