البته اینکه در کشورهای متروپل وآنهائیکه آزادی درحد فرمال بیشتر ازکشورهای ما دارند، حوادث متعددی در بازی های فوتبال اتفاق میافتد که یکی ازنمونه های بارز آن کشتاری بود که چندی پیش دربازی بین دوتیم بزرگ انگلستان ودردرگیری هواداران بین دوتیم اتفاق افتاد که حاصلش کشته وزخمی شدن دهها تن بود وخساراتی که به محل بازی وارد شد و…
دراین جریان هیچکس نگفت که آشوب فوق نتیجه ی نارضایتی مردم انگلستان ازدولت خود بود و…
اما به ایران که رسید و مسائل بازی بین تراکتور سازی تبریز و نفت تهران پیش آمد که این حوادث دردناک حاصل عدم درایت بعضی از دست اندرکاران مربوطه در فوتبال کشور بود، هرکسی دروسع خود کوشید که ازاین حادثه ی ناخوشآیند درتبلیغات برعلیه حکومت سوء استفاده کند که فرقه ی رجوی بعنوان نخود هرآش از پیشروان این جنجال آفرینی بود!
دست بقلم های این باند منفور ابدا توجه نکردند که تیم پرطرفدار تراکتورسازی تبریز، وابسته به کارخانه ی تراکتور سازی و سپاه پاسداران است و خیل تماشاگران این تیم بدون توجه باین مسائل، تیم 50 ساله ی خود را دوست دارند، همانطور که در دوران طاغوت هم این تیم، محبوب ترین تیم آذربایجان بود!
اما مسئله ی قابل تعمق دراین مورد، نحوه ی برخورد متفاوت مجاهدین رجوی با مسئله بود.
این گروه تمامیت خواه که ازترس شریک قدرت داشتن ناممکن درایران آینده- با تفسیر وتحلیلی که خود دارند- زیبائی شطرنج گونه ی ایران را نفی کرده وابدا قبول ندارند که ایران محل زیست اقوام گوناگون با فرهنگ های متنوع وپربارند که اتفاقا برزیبائی کشور میافزایند واین مسئله تاحدود معینی هم درقانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مورد قبول وتاکید قرار گرفته است!
دراخبار دست ساز رجوی ها درمورد این خبر خاص، تماما خواسته شده که باین جنبه های قضیه ابدا پرداختی نشود وبا تمام قوا تظاهر گاه وبیگاه تعصبات وعلائق فرهنگی مردم را که امری عادی درهرکشوری است، ناگفته گذاشته وهمه ی این حوادث زودگذر وکم وبیش طبیعی را به حساب حکومت ایران ومخالفت با آن گذاشته ویک جریان ساده را ازعلائم سکوت حکومت گذاشته و به مسائلی که هرمنطقه ی خاص دارد، علاقه ای نشان داده نشود!
علت اشارات دست وپا شکسته ی باند رجوی به وقایع تبریز ودرز گرفتن مسائل آن، بدان جهت است که دراین حوادث حرفی از رجوی ومجاهدین بمیان نیآمد ومردم آذربایجان نشان دادند که به هنگام خشم هم حاضر نیستند، ذکر خیری از مستبد تمام عیاری مانند رجوی، حرفی بمیان آورند.
بله سازمان مجاهدین خلق، بیش ازهرجای ایران، درآذربایجان و مرکز پرافتخارش تبریز، به زباله دادن تاریخ افکنده شده است!
دلیل ارائه ی این یادداشت کوتاه ودرعیم حال محتاطانه ی من، مشاهده ی مقاله ایست که آقای قائمی نوشته و با حاشیه روی و کلی گویی های خاص، جرات پرداختن به مسائل تبریز را نداشته که اگر عمیق میشد، لازم بود اعتراف کند که درمیان یکصد هزار نفر مردم حاضر دراستادیوم، نام رجوی به ذهن کسی نیآمد و نشان داده شد که آذربایجان با مسئله ای بنام مسعود ومریم چقدر بیگانه است.
نام مقاله ی آقای حسین قائمی " علائم چیزی در کمینگاه تاریخ ایران " است که در رسانه های این فرقه انتشار یافته است!
او خواسته است که حرکات موجود دراستادیوم های تبریز وتهران را همعرض نشان دهد که ابدا موضوعاتی علیحده بودند و اتفاقا این تبریزبود که نخواست که با گرفتار شدن دردام عصبانیت لحظه ای که وقعا بحد وفور وجود داشت، شعار معروف رجوی نشانان (نه غزه، نه لبنان، جانم فدای اسرائیل)! درتهران را که گاها شنیده میشود، برزبان آورد!
حمید