یک خاطره از داستان سی خرداد!

زمانی که در سازمان بودیم٬ از حدودا یکماه قبل از سی خرداد٬ با بعضی از بچه ها در خصوص خاطراتشان از سی خرداد مصاحبه هایی ضبط میکردند که در ایام  سی خرداد٬ از برنامه تلوزیونی شان پخش کنند. بقول خودشان برنامه سازی میکردند. تو سالهای 67 -68 معمولا از بچه هایی که بطور واقعی روز سی خرداد حضور داشتند استفاده میشد. مثلا کسانی که یا سابقه دستگیری در سی خرداد داشتند یا عملیات بقول سازمان چریک شهری داشتند یا روزنامه فروشی کردند و خلاصه کسانیکه در صحنه خودشان بودند مصاحبه میگرفتند. اما این سالهای آخر مثل سالهای 78 به بعد٬ به دلیل اینکه دیگه بچه ها خیلی دل و دماغ مصاحبه و تجدید خاطراتشان را نداشتند٬ مسئولین سازمان مجبور میشدند که از هرکسی که راضی میشد که مصاحبه کند٬ استفاده کند.مثلا یک تحت مسئولی من داشتم که متولد سال 1359 بود. اسم او را داده بودند که برای مصاحبه برود. بعد من از مسئول بالاترم پرسیدم خب٬ این که آنزمان فقط 1 سالش بوده چه خاطره ای داره که تعریف کنه؟ که درجواب گفت: مهم نیست خودمان برگه دستش میدهیم که حفظ کند و بگوید! بعد من دوباره گفتم آخراین بنده خدا از قیافه اش هم پیداست که سن و سالی ندارد. که خواهر مسئول این بار با تندی در جواب گفت: تو اصلا معلومه که طرفه کی هستی؟! منم دیدم که الان کار به نشست عملیات جاری و داد و فریاد میکشد دیگه ادامه ندادم! یا مثلا گاها از بچه هایی استفاده میشد که در عملیاتهای سازمان٬ اسیر شده بودند و بعدشم فریب صحبتهای مهدی ابریشمچی را خوردند و به سازمان پیوستند. طرف اصلا به عمرش اسم سازمان هم نشنیده بود٬ ولی مجبورش میکردند آنچنان از خاطرات سی خرداد تعریف کند که خود کسانی که در صحنه بودند هم نمیتوانستند آنطور حرف بزنند!
مراد
 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا