نوشته ی فرار رو، نوشته ایست که قبلا توسط آقای محمد درودیان منتشر شده که باز انتشار آن مناسب اوضاع فعلی (قصد فرقه ی رجوی برای برگزاری میتینگ پرهزینه ی ویلپنت پاریس و فرارسیدن سالروزننگین 30 خرداد 1360) تشخیص داده شد و بعلت طولانی بودن نوشته، مقرر شد که این نوشته درچند بخش تقدیم خوانندگان گردیده وجوابی به سئوالاتی باشد که این روزها میتواند درذهن کسانی که آشنائی کافی با علل سقوط وشکست های پی درپی باند رجوی باشند، شکل بگیرد.
انجمن نجات استان آذربایجان شرقی
با فراخوانی مردم به صحنه، سازمان در شرایطی حرکت مسلحانه خود را در 30 خرداد شروع کرد که تصور میکرد جمعیتی بالغ بر 500 هزار نفر از هواداران و مردم به دعوت سازمان به خیابانها خواهند آمد. حال آنکه تنها 3 هزار نفر به خیابان آمدند و از ساعت چهار بعد از ظهر درگیری را شروع کردند و تا قبل از نیمه شب دستگیر یا متواری شدند.
سازمان ضمن ادامه ترور و انفجار حزب جمهوری اسلامی در 7 تیر و نخستوزیری در 8 شهریور و فرار بنیصدر و رجوی به فرانسه درتحلیل ناکامی "استراتژی ضربهای" تأکید میکرد" نوک هرم حاکمیت ضربه خورده و حال باید با ضربههای پیاپی به بدنه هرم، جلوی ترمیم ضربه 7 تیر و 8 شهریور را گرفت (همان، ص649) در چارچوب این تحلیل، ترور مردم در کوچه و خیابان تحت عنوان "سرانگشتان رژیم" شدت گرفت. علاوه بر این تأکید شد جو اختناق مانع از حضور مردم در صحنه بوده است و باید برای شکستن این جو، تظاهرات مسلحانه و شورشی "به راه انداخت. (همان) فاضل مصلحتی عضو مرکزیت نهاد دانشآموزی در جلسه درونگروهی میگوید: تظاهرات مسلحانه را در مناطق شلوغ راه میاندازیم تا با این کار، مردم کشته بشوند و انگیزه مبارزه پیدا کنند و رو در روی نظام قرار بگیرند. (همان، ص65)
همچنین با مقایسه وضعیت نظام جمهوری اسلامی با رژیم شاه نتیجهگیری میشد "با توجه به آمادگی بسیار عمیق و وسیع اجتماعی و پوسیدگی رژیم و با حضور سازمان سراسر انقلابی و مسلح،میتوان رژیم را در جریان یک قیام سراسری به زانو درآورد و ساقط کرد (همان، ص677)
در اواخر شهریور ماه سال 1360 خط و تاکتیک تظاهرات گسترده در داخل سازمان طرح شد.قرار بود تظاهرات اول مهر برگزار شود ولی به تاریخ 5 مهر موکول شد. در روز 5 مهر از ساعت 5:10 صبح با شلیک هوایی و آتش زدن مقداری لاستیک اتومبیل و اتوبوس شرکت واحد تظاهرات آغاز شد ولی همانند 30 خرداد نتیجهای نداشت. (همان، صص6-654) ضمن اینکه در همین روز عملیات شکستن حصر آبادان آغاز شد و مارش پیروزی نظامی در جبهههای جنگ، فضای جامعه را تحت تأثیر قرار داد.
پس از سرخوردگی و شکست مجدد، رجوی گفت: "هدف ما تست کردن اوضاع اجتماعی بود." وی در جمعبندی سالانه میگوید: اما با این همه علیرغم اینکه از سیام خرداد به بعد برای ما روشن بود که آن الگوی سقوط شاه لااقل در این مقطع دیگر قابل تکرار نیست، ولی باز هم تست کردیم و آزمایش کردیم. (همان، ص655) همچنین در سند دیگری آمده است "تاکتیک تظاهرات مسلحانه اشتباه بود و تظاهرات که فکر میکردیم سبب شکستن جو رعب و وحشت خواهد شد، غیر قابل اجرا [است] و مفید نخواهد بود. (همان، ص686) تحلیل سازمان پس از شکست در 5 مهر تأکید بر بحران اقتصادی نظام و سقوط قریبالوقوع آن استوار بود. همچنین تأکید میشد "ستون فقرات سازمان سالم ماند. و ضربهکاری از دستگیریها و اعدامها نخورده است." ضمن اینکه "تبلیغات در سطح جهانی، به نفع سازمان است" و فعلاً عملیات نظامی گسترده ضروری نیست چون اهداف آن به دست آمده است."(همان، ص661)
ضربات پی در پی به کادرهای سازمان به ویژه ضربه بهمن 59 که منجر به کشته شدن 20 تن از کادرها و نیروهای سازمان از جمله موسی خیابانی نفر دوم و اشرف ربیعی همسر رجوی شد، به منزله سقوط تدریجی تشکیلات داخل کشور بود؛ زیرا ارتباط نیروها با فرماندهی داخل کشور قطع شد و توان سازماندهی و قدرت سیاسی نظامی سازمان زیر سؤال رفت. هواداران منفعل شدند و کادرها از نظر روانی در حالت تدافعی و ترس قرار گرفتند و حفاظت کامل در الویت قرار گرفت. (همان، ص689)
در این مرحله نیز سازمان در ارزیابی شرایط اجتماعی، موقعیت نظام و توان سازمان اشتباه کرد و نتیجهای جز شکست نداشت، در حالیکه امام با فراخوانی مردم به صحنه و تبیین شرایط حساس برای انقلاب و وابستگی حرکت ضدانقلاب داخلی با دشمن خارجی، نه تنها این جریان را با شکست و اضمحلال رو به رو کرد، بلکه زمینه انسجام اجتماعی و آزادسازی مناطق اشغالی را فراهم کرد. چنانکه حد فاصل 30 خرداد سال 60 تا 5 مهر همان سال- به مّدت سه ماه – علاوه بر عملیاتهای محدود، عملیات ثامنالائمه(ع) با هدف شکستن محاصره آبادان طراحی و انجام شد.
جذب و سازماندهی نیروهای داوطلب، پس از تحولات سیاسی- اجتماعی موجب گسترش سازمان رزم سپاه شد. چنانکه در عملیات ثامنالائمه(ع)، سپاه با 15 گردان شرکت کرد ولی ظرف کمتر از هشت ماه بعد، سپاه با 100 گردان برای آزادسازی خرمشهر اقدام کرد.
سال 65: تشکیل ارتش آزادیبخش در عراق
استقرار سازمان در فرانسه و تشکیل شورای ملی مقاومت با هدف طرح سازمان به عنوان آلترناتیو نظام جمهوری اسلامی ایران، نقطه آغاز دوره جدیدی از فعالیتهای سازمان برای براندازی بود.
استراتژی جدید سازمان پس از ورود به عراق و تشکیل ارتش آزادیبخش، اگرچه پس از ملاقات رجوی با طارق عزیز انجام شد و همچنین حاصل نشست کادر مرکزی بود، ولی به نظر میرسد هر دو مسئله در واقع بیش از آنکه منشأ این تحولات باشد، به عنوان کاتالیزور عمل کرد.
قطعاً فرانسویها با توجه به استقرار سوسیالیستها (فرانسوامیتران) نقش مهمی در توافق جدید عراق و سازمان و در نتیجه فراهمسازی استراتژی جدید سازمان برای براندازی با تکیه بر تشکیل ارتش آزادیبخش در عراق داشتند. سازمان نیز به این نتیجه رسیده بود که عراق در جنگ با ایران، مورد حمایت امریکا و اروپاست و قرار گرفتن در کنار عراق نه تنها به ضرر رجوی و سازمان نیست، بلکه میتواند موجب پذیرش سازمان به عنوان آلترناتیو و جایگزین نظام جمهوری اسلامی شود. (همان، ج سوم، ص189)
رهبری سازمان بر این تصور بود که سرنوشت جمهوری اسلامی به نتیجه جنگ عراق علیه ایران گره خورده است و با توجه به اینکه ابرقدرتها مایل نبودند ایران در جنگ پیروز شود، بنابراین رژیم صدام در نهایت بازنده نخواهد بود. لذا در چارچوب طرح امریکا و متحدانش برای براندازی نظام جمهوری اسلامی، رسماً و علناً کنار عراق قرار گرفتند. رجوی پیرو این توافقات و مقدماتی که فراهم شد، 17 خرداد سال 65 وارد عراق شد. (همان، ص275)
رجوی بعدها در پاسخ به این اقدام توضیحاتی را میدهد که بیانگر یک توافق با مشارکت فرانسویها است. به ادعای رجوی یک دیپلمات از وزارت خارجه فرانسه به او تلفن کرده و گفته بود: طارق عزیز برای دیداری دیپلماتیک با مقامات به فرانسه آمده و علاقهمند است با شما ملاقات کند و من به همراه ایشان برای ملاقات شما به اور خواهم آمد و… (همان، ص427)
رجوی بعدها در دیدار محرمانه با رئیس اطلاعات رژیم صدام در سال 1999 درباره پیوند سازمان با عراق توضیحاتی میدهد که نشانگر زمان ارتباط اولیه طارقعزیز با رجوی در پاریس و امضای قرارداد صلح است! رجوی با اشاره به چاپ عکس ملاقات وی با صدام و فشار به سازمان برای دور شدن از عراق تأکید میکند که ما میخواهیم از مرز عراق کشورمان را آزاد کنیم. وی سپس میگوید: به یاد میآوریم که در سال 1982 وقتی که طارقعزیز به منزل ما در پاریس آمد، با همدیگر قرارداد صلح امضا کردیم (همان، ص435)
توجه سازمان به عنصر خارجی در معادله جانشینی در مقایسه با سایر عوامل در این مرحله افزایش یافت. در واقع شکستهای قبلی سازمان و محاسبه غلط از توان سازمان و عنصر اجتماعی، نقش مهمی در این گزینش داشت. حسین ماسالی عضو جدا شده از شورای ملی مقاومت میگوید: مجاهدین که پایههای تشکیلاتی خود را در داخل کشور از دست داده بودند و در شکلگیری اتحاد ملی [با سایر گروهها] ناکام شده بودند، به قدرتهای خارجی روی آوردند تا از این طریق به قدرت برسند. تماس آنها با قدرتهای بزرگ این توهم را در آنها تقویت کرد که دیگر کار تمام شده و نیازی به متحدین ایرانی ندارد." (همان، ص 425)
سازمان برای تدوین استراتژی جدید طی نشستی با کادر مرکزی خود، اوضاع را با طرح چهار پرسش مورد بررسی قرار داد:
1- اوضاع سیاسی، نظامی، اقتصادی و اجتماعی جمهوری اسلامی چیست؟
2- توان جمهوری اسلامی چیست؟
3- سازمان در چه وضعیتی قرار دارد؟
4- چه راهکارهایی برای سرنگونی مناسب است؟ (گفتوگوی اختصاصی با آقای اکبر طاهری)
پس از بررسیهایی که انجام شد سازمان ضمن پذیرش شکست استراتژی "جنگ چریک شهری"، استراتژی "جنگ جبههای" یا به تعبیر خود "جنگ آزادیبخش" را انتخاب کرد. جابانی در این زمینه مینویسد: مبارزه مسلحانه چریکی وقتی در داخل کشور به علل مختلف تدارکاتی و تاکتیکی و نظامی و از همه مهمتر در جلب حمایت و همراهی تودهها نتواند به حیات خود ادامه دهد، باید از نقطهای خارج از مرزها و با حمایت خارجی راهی برای ادامه حیات خود بیابد. سازمان مجاهدین به خاطر کسب سریع قدرت از طریق عملیات نظامی جبههای… همه نیروهای خود را بسیج و به عراق اعزام نمود تا از نعمت جنگ ایران و عراق برای بسط قدرت نظامی خود بهره جوید.(همان، 276)
رجوی در نشست خصوصی درباره تغییر استراتژی، به این موضوع اشاره میکند که:
"جنگ چریک شهری در شهرها یک جنگ طولانی و زمانبر است، اما جنگ میکرو و کوتاه مدت و بلاجواب است. وی بر این نظر است تا قبل از تشکیل ارتش آزادیبخش، تعادل قوا برقرار نیست و لذا سقوط شتابان یا سرنگونی ضربهای و سریع جواب نداشت." (همان) وی سپس به جنگ آزادیبخش به عنوان یک تجربه کاملاً جدید در تاریخ معاصر جهان اشاره و درباره مختصات آن میگوید: چشمانداز سرنگونی وجود دارد و در مرحله نهایی، "خیز اول" برای تسخیر تهران "خیز آخر" هم هست. در این راه یا رژیم کمر ما را میشکند و یا ما کمر رژیم را. استراتژی مجاهدین در گذشته اساساً از بیتوجهی یا کمتوجهی به عنصر جنگ رنج میبرد و عمق دیالکتیک جنگ و اختناق را در نمییافته، در جوهر جنگ آزادی بخش نوین، ما درست حلقهای را چنگ زدهایم که قبلاً از دست در رفته بود و آن جنگ ایران و عراق است. (همان، ص277)
سازمان معتقد بود باید با استفاده از فرصت جنگ ایران و عراق، با استقرار در عراق و تشکیل ارتش، جنگ جبههای را با هدف سرنگونی آغاز کند. (همان، ص279)