یکی از چندش آورترین اقداماتی که در فرقه تروریستی و متحجر رجوی اتفاق میافتد٬ عمل خودسوزی است! خودکشی با قرص سیانور و یا حتی به ضرب گلوله خود شخص بطور کلی و خودسوزی بطوردقیق٬ یکی از اقداماتی است که نیروها در پروسه آموزش های تشکیلاتی٬ برای آن آماده میشوند! روال کار هم باین شکل است که فرد٬ در حین آموزش های تشکیلاتی و ایدئولوژیکی٬ به نقطه ای از پوچی درون میرسد که درونا باین نتیجه میرسد که مرگش سودمندتر از حیات و زندگی اش است! یعنی از ابتدای ورود هرکس به فرقه٬ بصورت شبانه روزی٬ باین مسئله مواجه است که او فردی گناهکار٬خائن به خداو خلق و از همه مهمتر رهبری و از طرفی دیگر بدلیل بن بست ذهنی حاکم برفرقه و بدلیل اینکه از سوی مسئولین و بطور خاص رهبری فرقه٬ مستمرا به نیروها گفته میشود که تنها راه سعادت و برون رفت شما از این خیانت و گناهی که چه در خارج از مناسبات سازمان وچه در زمان بودنتان در سازمان دارید اینست که خودتان را تمام عیار فدای رهبری کنید! مثلا یکی از اصلی ترین گناهانی که تمامی افراد بصورت مشترک گردنشان است این است که آنها مسبب و بانی طول کشیدن سرنگونی هستند! آنها باعث هدر رفتن عمر رهبری سازمان هستند و باید با دادن جان خود٬شاید که در آن دنیا از گناهشان کاسته شود!تلفیق این بحثها با مباحث دینی و اعتقادی خصوصا برای ما مسلمانان٬ باعث میشود که افراد رفته رفته در ذهنشان تغییراتی بوجود آید که بآن شستشوی مغزی گفته میشود! مطمئنا هرکس که دست به خودسوزی یا خودکشی میزند٬ ده ها بار یا شاید صدها بار قبل از انجام٬ در ذهنش آن کار را انجام داده است!تصویر سازی کرده و قبل و بعد آن عمل را مورد ارزیابی و سنجش قرار داده است.لذا وقتی دست به عمل میزند٬ با علم باین که در نقطه نهایت پوچی و استیصال قراردارد٬ دست باین کار میزند و این عمق فاجعه است! چرا که ٬نهایت تغییری که در انسان میتواند بوجود بیاید اینست که از آگاهی و اختیار خود که اصلی ترین وجه تمایز انسان و حیوان است٬ تهی شود!
حتما بیاد دارید داستان دستگیری و به زندان انداخته شدن مریم رجوی٬ سرکرده فرقه رجوی در فرانسه را که این روزها هم سالروز آن است! ابتدا که از سوی مسئولین سازمان خیلی سعی شد که خبر درز نکند و یا لااقل نیروهایی که در اشرف بودند نفهمند. اما بهرحال خبر درز کرد و همه فهمیدند. از یک سو یک همهمه ای در بین بچه ها براه افتاده بود و همه بطرز عجیبی بهم تبریک میگفتند.ولی خب مجبور بودند که در ظاهر خودشان را به ناراحتی بزنند. اما واکنش مسئولین سازمان بسیار دیوانه وار و در نوع خود عجیب بود! مثلا به تک تک نیروها گفتند که بایستی گزارش بنویسند و تقاضای خودسوزی بدهند! و جالب اینجا که اگر کسی این درخواست را بصورت کتبی نمیداد٬ شدیدا مورد برخورد تشکیلاتی قرار میگرفت. بعد جالب اینجا بودکه این داستان هم به یک موضوع مسخره کردن سازمان ٬دربین بچه ها تبدیل شده بود.مثلا در نشست های مستمری که در همین رابطه برگزار میشد٬ بچه ها پای میکروفن میرفتند و با داد و حالت خیلی احساسی میگفتند: مارا زودتر به فرانسه منتقل کنید که میخواهیم آنجا خودمان را برای (خواهرمریم) آتش بزنیم.خلاصه آش آنقدر شور شده بود که یکبار در نشستی٬ وجیه کربلایی که مسئول مستقیم ما بود٬ به زبان آمد که شما را به فرانسه منتقل کنیم که بروید و پشت سرتان را نگاه نکنید؟! نخیر! اگر کسی میخواهد خودش را آتش بزند٬ همینجا بزند!
معمولا در سازمان٬ این جور اقدامات را به نفرات افسرده و ضعیف بلحاظ شخصیتی می سپرند. مثلا یکی از کسانی که خودش را در اروپا آتش زد٬ صدیقه مجاوری بود که فردی بشدت ضعیف و همیشه مریض بود! یا شخص دیگری که خودش را آتش زد که نامش را اکنون فراموش کرده ام٬ یک مردی بود که همیشه به پاچه خواری و دلقک کردن خودش برای مسئولین سازمان معروف بود و بیچاره گردن بار هم شد که دست به چنین کاری زد. او شخصی بشدت از لحاظ روحی عاطفی بود و با کوچکترین توجه ای از سوی مسئولین زن سازمان٬ جوگیر میشد و دست به هر کاری که آنها از او میخواستند٬ میزد که این کارش هم بدلیل اینکه توسط مسولین سازمان تحریک شده بود٬ انجام داد.
در کل٬ خودکشی و یا خودسوزی هایی که در آن زمان توسط کادرهای سازمان در کشورهای اروپایی انجام گرفت علارغم اینکه از سوی مسئولین سازمان گردن گرفته نشد و آنها گفتند که این اقدامات اعضاء٬ خودجوش بوده و ما دستوری نداده بودیم٬ اما تماما سازماندهی شده و با برنامه ریزی قبلی و با دستور مشخص مسعود و خود مریم رجوی انجام گرفت! مریم رجوی از ترس استرداد به ایران٬ حاضر بود تا آخرین نفر سازمان ٬خودش را آتش بزند ٬ولی او زودتر آزاد شود!بعد هم که دولت فرانسه تحت فشار رسانه ها و تصاویری که هرروز در روزنامه های دنیا از اقدامات نیروهای سازمان چاپ میشد٬ مریم رجوی را آزاد کرد!
فرقه رجوی٬به تنها چیزی که توجه ندارد٬جان انسانهاست! خواه جان نیروهای خود باشد یا جان مردم کوچه و خیابان. آنها فقط و فقط به خودشان و منافع خودشان و رسیدن به هدفشان فکر میکنند! بعد از آزادی هم او٬ آنچنان از خاطرات زندان٬تعریف میکرد و از سختی های زندان حرف میزد٬گویی 25 سال انفرادی در سیاهچالهای مخوف و نمور را سپری کرده است! بیاد دارم وقتی مریم رجوی آزاد شده بود و در پیام ویدویی از خاطرات زندان و سختی هایش تعریف میکرد٬ من با چند تا از بچه های دیگر کنار هم در سالن غذا خوری محور 7 نشسته بودیم. بعد از اتمام نوار توسط مسئول بالاترمان٬ نشست برگزار شد و هرکس بایستی از احساساتش سخن میگفت. یکی بلند میشد داد میزد که خدایا خواهر مریم سختی کشیده و زندان بوده و… و خلاصه هرکسی برای در رفتن از زیر فشارهای بعدی که چرا موضع نگرفتید و حرفی نزدید٬ بلند میشد و یک چرت و پرتی میگفت و مینشست. بعد یکی از بچه ها بلند شد گفت:من یک تناقض دارم.مسئول نشست گفت:بگو! آن نفرهم گفت: مگر برادر مسعود نمیگفتند که زندانهای فرانسه و آلمان مثل هتل 5 ستاره میماندو خیلی راحت و خوب است و… حالا این حرف با تعریفهای خواهر مریم که در تناقض است.ما کدام حرف را باور کنیم؟! که بعد از این حرف مسئول نشست که نمیدانست چطور سوال را جمع وجور کند و چه بگوید کمی من من کرد که طبق معمول چندنفری که آماده شلوغ کاری و داد و بیداد کردن بودن بلند شدندو نشست را بهم زدند.ولی آخرش جواب سوالش را آن شخص نگرفت که کدام حرف درست است!!
اما آنچه مسلم است اینست که فرقه های مذهبی٬ آنها که پیشبرد خط و خطوطشان را بر جهل افراد بنا میکنند٬ در مواقع ضروری٬ دست به چنین اقداماتی میزنند که البته بدلیل اینکه در عصر ما٬ هیچ گونه جای توجیه و پذیرشی از سوی دنیا ندارد٬ همیشه منکر آن میشوند و جرات پذیرفتن مسئولیت کاری که توسط آنها دستور داده شده و انجام شده را ندارند!
مراد