روز 7 تیر 1360 بر اثر انفجار یک بمب نیرومند در مقر حزب جمهوری اسلامی در تهران، آیتالله بهشتی و 72 تن از یاران امام خمینی به شهادت رسیدند. عامل این انفجار «محمدرضا کلاهی صمدی» از عناصر نفوذی فرقه رجوی بود.
حادثه هفتم تیر 1360 که از بزرگترین اقدامات تروریستی فرقه رجوی پس از پیروزی انقلاب اسلامی محسوب می شد به فاصله یک روز پس از انفجار در مسجد ابوذر تهران که منجر به مصدومیت شدید آیت الله خامنه ای گردید، به وقوع پیوست.
محمدجواد قدیرى عضو کادر مرکزى سازمان و از طراحان اصلى انفجار مسجد ابوذر، در روز چهارم تیر 1360 به دوستان خود با اطمینان خبر داده بود که روز هفتم تیر، کار یکسره خواهد شد. وى روز ششم تیر نیز قبل از فرار از کشور به بعضى از متهمین فرقه که مجددا دستگیر شدهاند گفته بود که فردا یعنى روز 7/4/60 کار نظام اسلامى تمام است.
حجت الاسلام هاشمى رفسنجانى در خاطرات خود درباره نحوه اطلاع از انفجار حزب جمهورى اسلامى در 7 تیر چنین نوشته است:
یکشنبه 7 تیر – بعدازظهر در جلسه شوراى مرکزى حزب [جمهورى اسلامى] شرکت کردم. بحثهاى مهمّى در دستور بود. از بیمارستان قلب خواسته بودند، براى مشورت راجع به مسائل مربوط به معالجه آقاى خامنهاى، کسى از مسئولان به آنجا برود. پس از جلسه شورا، براى بررسى وضع آقاى خامنهاى، اول شب به عیادت ایشان رفتم؛ حالشان بهتر بود. در وضع محافظت و سایر مسائل بحث شد. شب با احمدآقا خمینى در منزل قرار داشتم؛ به منزل آمدم. آقاى موسوى خوئینىها هم آمد. درباره انتخابات ریاست جمهورى بحث کردیم. از دفتر امام، آقاى صانعى تلفن کرد و خبر داد که در دفتر حزب جمهورى اسلامى بمبى منفجر شده و عدهاى شهید شدهاند. وحشت کردیم؛ جلسه مشترک نمایندگان و مسئولان اجرایى حزب بود. در تلفنهاى بعدى اطلاع رسید که بمب در همان سالن، در حال سخنرانى آقاى بهشتى، منفجرشده در حالى که نزدیک به یکصد نفر از افراد مؤثر مملکت حضور داشتهاند؛ و ساختمان ویران شده و همگى زیر آوار رفتهاند و مشغول بیرون آوردن شهدا و مجروحان هستند. با تلفنها خبرها در همه شهر منتشر شد. تا ساعت دو بعداز نصف شب بیدار ماندم و مرتّب خبر مىگرفتم. خبرها وحشتناک بود و حاکى از شهادت دهها نفر و بالاخره خبر شهادت آقاى دکتر بهشتى کمرم را شکست…
دوشنبه 8 تیر ـ خبرى دادند که حادثه انفجار بمب مىتواند به دست یکى از عوامل ضدّانقلاب که در حزب نفوذ کرده، انجام شده باشد. او فعلاً متوارى است. ده دقیقه قبل از انفجار، به بهانهاى، از دفتر حزب بهطور مرموز بیرون رفته است…
یکشنبه 14 تیر ـ اوّل صبح آقاى محسن رضایى به منزل آمد و گزارشى از وضع مبارزه با گروهکها داد. معلوم شد که عامل انفجار دفتر حزب جمهورى اسلامى، از مجاهدین خلق است. از پروندهاى که قبلاً انجمن اسلامى دانشگاهش برایش تشکیل داده است، چنین مشخص مىشود.
فاجعه انفجار در دفتر مرکزى حزب جمهورى اسلامى بزرگترین ضربهاى بود که تروریسم از آغاز پیروزى انقلاب اسلامى بدان وارد آورده بود. به رغم عریان بودن انگیزهها و نحوه عملکرد سازمان که حتى از پیش از تحقیقات هم براى مردم روشن بود، به علت ابعاد و آثار گسترده داخلى و بینالمللى این اقدام، فرقه رجوی مسئولیت انفجار 7 تیر را صریحاً اعلام ننمود، ضمن اینکه تلویحاً و با کنایه روشنتر از تصریح آن را به خود نسبت مىداد. انجمن دانشجویان مسلمان آمریکا که در سال 60 و 61 نقش ستاد سازمان در آمریکا را ایفا مىکرد و مواضع آن را انتشار مىداد، در اطلاعیه خود چنین اعلام نمود: «… انفجار ستاد حزب [جمهورى اسلامى] و متلاشى شدن بهشتى… مرگ بهشتى همان خواست به حق تودههاى محروم بود.»
رجوى در جمعبندى یکساله و موسى خیابانى نفر دوم سازمان، در نوار تحلیل تاریخچه سازمان، که اندک زمانى پیش از کشته شدنش در بهمن 60 ضبط کرده بود، هردو ـ به نوعى ـ از «ضربه مهلک» و «ضربه اول» (و مانند این تعبیرها) بعد از 30 خرداد، سخن راندند. خیابانى با اشاره به آغاز جنگ مسلحانه توسط سازمان پس از 30 خرداد 60، درباره انفجار حزب جمهورى اسلامى مىگوید:… صداى مهیب انفجار درست رأس ساعت 9 یکشنبه شب، هفتم تیرماه، بلند شد. صدایى که نه تنها در سراسر ایران، بلکه در سراسر جهان طنین انداخت و شاید بتوان گفت که از فرداى آن روز، حکومت ایران دیگر مرده است.
وى در ادامه، با تشبیه فرقه رجوی به یک جوان، انفجار 7 تیر را سیلى محکم آن جوان به جمهورى اسلامى توصیف مىکند. مسعود رجوى، در جمعبندى یکساله، با اشارات و تأکیدات بسیار به مخاطبان مىرساند که فاجعه 7 تیر را فرقه اش مرتکب شده است. وى با مرحلهبندى کردن جنگ مسلحانه علیه جمهورى اسلامى مىگوید: در مرحله اول، نوبت «سران سیاسى» بود. قبل از هر چیز، شاهمهرهها هدف بودند… ما در فاز نخستین تهاجممان، با عمل بزرگ شروع کردیم؛ و در رأس همه، عملیات تاریخى «اللّه اکبر»، که این اسم هم پیشاپیش برایش گذاشته شده بود، جاى موسى خالى… یک مرحله را پیش بردیم. کدام مرحله؟ بىآینده کردن حکومت و سلب ثبات از آن… خلاصه در یک کلام: کار کسى جز مجاهدین نبود… کار در مجموع حساب شده و برنامهریزى شده بود…
در فروردین 62 سرمقاله نشریه مجاهد آشکار ساخت که «از فرداى 30 خرداد سال 60 در نشست دفتر سیاسى سازمان» بحث و تصمیمگیرى درباره «نخستین عمل بزرگ» آغاز مىشود و هدفهاى این عملیات داراى چهره و هویت مذهبى بودهاند. این اشارات کاملاً روشن مىسازد که انفجار هفتم تیر در دفتر سیاسى این فرقه بحث و تصویب شده و با توجه به اشاره رجوى به هنگام یادکرد از آن عملیات، مىتوان حدس زد که نقش خیابانى در انجام این عملیات مهمتر و برجستهتر از سایرین بوده است.
چند مورد دیگر از اعترافات فرقه مجاهدین به انجام عملیات تروریستى هفتم تیر به این شرح است:
اولین شماره نشریه مجاهد که پس از 4 تیر 60 تعطیل شده بود و یک سال و نیم بعد در آذرماه 61 در خارج کشور منتشر گردید، در سرمقاله خود درباره استراتژى جنگ مسلحانه و ترور سران کشور تحت عنوان «ضربات اول» چنین مىنویسد:
… در مرحله اول این استراتژى، ضربه یا ضربات تعیین کننده اول و یک فاز تهاجمى ـ تهاجم به هر قیمت ـ و تشکیل آلترناتیو را در دستور کار قرار دادیم… در مرحله اول… بار کیفى پیشبرد عملیات نظامى، از آنجا که از پیچیدگى بسیار بالایى برخوردار بود، به عهده مسئولین رده بالاى سازمان قرار داشت…
نشریه فرقه در تحلیلى فاجعه هفتم تیر را این گونه تبیین کرده است:… از بین رفتن 70 درصد کادر رهبرى و ارکان حکومتىاش در نقاط مختلف کشور و بىآینده شدن مطلق حکومت، دقیقا محصول مقاومت انقلابى مسلحانه و به خصوص مرحله اول استراتژیک آن بوده است… او (آیت الله بهشتى) تنها شاهمهرهاى بود که مىتوانست آینده حکومت را… تضمین نماید (و در همین جاست که عظمت انقلابى و سرنوشتساز مرحله اول استراتژى مقاومت روشن مىشود)… مسعود رجوى در جمعبندى یک ساله مقاومت مسلحانه… چنین مىگوید: مجاهدین در اولین ضربهشان جایى براى تثبیت حکومت نگذاشتند…
در همین مقاله مجددا تأکید شده که جمهورى اسلامى پس از 30 خرداد و جنگ مسلحانه سازمان،«… در همان آغاز، بالاترین مهره و امید آیندهاش را از دست داد.»
مسعود رجوى در مصاحبه با نشریه الوطن العربى در دى ماه 61 که ترجمه آن توسط ارگان فرقه نیز منتشر گردید گفت: دستاورد سال اول مبارزه مسلحانه ما بسیار بود تا حدى که رژیم امروز بىآینده شده است…کلیه کاندیداهاى رهبرى پس از خمینى یعنى مقاماتى که مىتوانستند رهبرى رژیم کنونى را بعد از او به دست گیرند،… علاوه بر آنها دو هزار نفر دیگر از آخوندهاى حاکم و سایر مسئولین رژیم نیز… به هلاکت رسیدهاند.
مقاله دیگرى از نشریه مجاهد، با اشاره تلویحى به فاجعه هفتم تیر، آن را «عملیات تعیین کننده و تاریخساز آغازین» در فاز نظامى پس از 30 خرداد 60، توصیف کرد.
رجوى در سخنانى با اشاره به هفتم تیر، خطاب به گروهى از اعضاى فرقه گفت:… شما هم مثل همه مردم ایران، یک هفته بعد از 30 خرداد، صداى رعد در آسمان بىابر وطن… را شنیدید…
در 9 تیر 1362، بخش قابل توجهى از نشریه مجاهد به صورت ویژهنامه انفجار هفتم تیر درآمده بود و فضاى عمومى این شماره به روشنى به مخاطب نشان مىداد که فرقه، مجرى و مسئول این فاجعه بوده است و به آن افتخار هم مىکند. در صفحه اول این شماره تیتر «رهنمود قرآنى در بعد از ظهر یکشنبه 7 تیر 1360» و یک آیه قرآن درج شده و در صفحه 2 که ترجمه همراه با تحریف آن آمده است، تلاش شده که مضمون آن بر انفجار 7 تیر تطبیق داده شود و با اشاره به تفأل از قرآن، پشتوانه ماورایى نیز براى این اقدام جنایتبار جعل گردد.
همچنین سخنان موسى خیابانى در مورد 7 تیر نیز در صفحه اول برجسته شده و در صفحات بعدى مطالب فراوانى علیه شهید آیتاللّه دکتر بهشتى درج گردیده است تا توجیه فرقه رجوی براى این عملیات نیز ارائه شود.
در مقالهاى در همان شماره، ترور آیتاللّه بهشتى به شعارهاى تظاهرات خشونتبار 30 خرداد ارجاع داده شده و چنین آمده است:
… درست در ساعت نه شب هفتم تیرماه 60… خشم گره خورده خلق در مقر حزب… شعله کشید و منفجر شد… بهشتى این بزرگترین چهره امپریالیسم و ارتجاع… مشخصا در تظاهرات تاریخى30 خرداد… با فریادهاى «مرگ بر بهشتى» حکم اعدام انقلابى او را صادر کرده بودند…
بیش از یک دهه بعد هفتهنامه عرب زبان الوطن العربى نوشت:
… سازمان سیا با کمک مزدوران خود در داخل [ایران] توانست یک محل گردهمایى را منفجر کند که در آن رویداد، بین 70 تا 80 نفر از سران رژیم و در رأس آنها محمد بهشتى کشته شدند…
در گزارش وزارت خارجه آمریکا درباره فرقه رجوی که در سال 1994 میلادى (1373 شمسى) انتشار یافت نیز صراحتا مسئولیت انفجار هفتم تیر بر عهده فرقه مجاهدین گذارده شده است:
مجاهدین موجى از بمبگذارى و ترور را علیه رژیم ایران آغاز نمودند که تا امروز نیز طنینانداز است. شاخصترین حمله در تاریخ 28 ژوئن 1981 [ = 7 تیر 1360] رخ داد و این زمانى بود که دو بمب، مرکز حزب جمهورى اسلامى (حزب روحانیون) را از هم متلاشى کرد و منجر به کشته شدن 74 تن از رهبران ارشد حکومت گشت. من جمله رهبر حزب جمهورى اسلامى،آیتاللّه بهشتى، 4 وزیر، 27 نماینده مجلس.
على فراستى از اعضاى قدیمى و جدا شده فرقه رجوی در شرح چگونگى اقدام سازمان به انفجار هفتم تیر، تأکید کرد که شوروى پشتیبانى این عملیات را برعهده داشته است:
انفجار حزب جمهورى اسلامى در 7 تیر 1360 شوک سهمگینى بر حکومت بود و حکومت شوروى، آمریکا را منشأ انفجار اعلام کرد. (کتاب «اتحاد شوروى و ایران انقلابى» نوشته: ا. یودفات، لندن، 1984، ص 116) این اقدام مجاهدین، هیچ کمکى به خودشان نکرد بلکه ناخواسته کمک بزرگى به استراتژى شوروى کرد… در تحقیقات مؤسسات جرمشناسى آمریکا مشخص شد که بمب به کار رفته در انفجار مقر حزب جمهورى اسلامى از نوع «گاز متراکم» بوده است که به تازگى توسط آمریکایىها کشف شده بود ولى شوروىها توانسته بودند به آن دست یابند. ساختن چنان بمبى با آن فرمول پیچیده مطلقا در توان یک گروه چریکى نبوده است و تنها امکان، رسیدن آن از طریق شوروى به [سازمان] مجاهدین بوده است. لازم به توضیح است که مسعود رجوى در سال 1360 در جلسات خصوصى در پاریس تأیید کرده بود که تکنولوژى این انفجار را در اختیار نداشته است.
حال آنکه در زمان وقوع فاجعه، نحوه انعکاس خبر انفجار هفتم تیر در رسانههاى آمریکایى، آشکارا استقبال و خشنودى آمریکایىها را از این موضوع نشان مىداد و اگر شوروى هم در پشتیبانى این فاجعه نقش و وساطت داشته، در هماهنگى و همکارى با آمریکا بوده است زیرا منافع این دو ابرقدرت در آن زمان در تضعیف و نابودى نظام جمهورى اسلامى، با یکدیگر کاملاً گره خورده بود.
تایم چاپ آمریکا نوشت که آیتاللّه بهشتى «امید اصلى براى تداوم انقلاب اسلامى بود» واشنگتن استار، فقدان وى را به منزله از دست رفتن «تواناترین استراتژیست و سازمانده» روحانیت ایران توصیف کرد و کریستین ساینس مانیتور تأکید کرد که انفجار هفتم تیر «امید بنیادگرایان براى تشکیل یک دولت مذهبى پس از سرنگونى بنىصدر را به یأس مبدل کرد.»
آیت الله خمینى در اولین سخنرانى خود بعد از فاجعه هفتم تیر، افراد وابسته به آمریکا و شوروى را مسئول آدمکشىها و بمبگذارىها برشمرد و ضمن تجلیل از شهید آیهاللّه بهشتى و سایر شهداى هفتمتیر به عنوان «خدمتگزاران کشور»، و ذکر مراتب مظلومیت خاص شهید بهشتى به دلیل تبلیغات متراکم ضدانقلاب و بویژه فرقه رجوی علیه وى، هواداران فریب خورده را به دور شدن از «سران فاسد و جنایتکار» فرقه فراخواند. در پیام مکتوب امام نیز تأکید شد که «کوردلان مدعى مجاهدت براى خلق خدمتگزاران فعال و صدیق را از خلق گرفتند.»
حجت الاسلام دکتر باهنر دبیرکل جدید حزب جمهورى اسلامى در اولین مصاحبه مطبوعاتى خود اعلام کرد که: «سرنخ این جنایت، امپریالیسم آمریکا و کارگزاران آن منافقین خلق هستند.»
هویت عامل انفجار
یک هفته بعد از انفجار، هویت عامل آن شناسایی شد و طی اطلاعیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با اعلام مشخصات وی از مردم برای دستگیری او درخواست کمک شد:
“… در تحقیقات مشخص شد که این عمل وحشیانه توسط سازمان آمریکایی مجاهدین خلق تدارک دیده شده و یکی از افراد مؤثر در این جنایت فردی است به اسم محمد رضا کلاهی که مشخصات نامبرده بدین شرح اعلام می گردد: محمد رضا کلاهی فرزند حسن متولد 1338 دارنده شماره شناسنامه 1251، دانشجوی سال اول رشته برق دانشگاه علم و صنعت ایران و دارای دیپلم ریاضی از دبیرستان بامداد واقع در خیابان جمهوری اسلامی، خیابان گلشن، که نامبرده در حین وقوع حادثه متواری شده است.”
سخنگوی سپاه نیز در مصاحبه ای با ارائه توضیحات بیشتر در مورد نتایج تحقیقات گفت: “… بمب گذاری از ناحیه سازمان مجاهدین خلق، این گروه وابسته و مزدور آمریکایی صورت گرفته است. شکل و نحوه کار هم به این طریق بوده که به وسیله یک عامل نفوذی به نام محمد رضا کلاهی که در میان کارکنان حزب جمهوری اسلامی نفوذ کرده بود… این بمب گذاری صورت می گیرد… این بمب گذاری خیلی ساده و به نوعی بوده که هر کسی می توانسته این کار را انجام بدهد. به جهت این که فرصت کافی داشته و یکی از بمب ها را در زیر تریبون قرار داده، بمب دیگر در کنار ستونی از سالن کار گذاشته… ”
حجت الاسلام محمدی ری شهری، اولین وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی ایران در خاطرات خود آخرین و کاملترین اطلاعات منتشره درباره کلاهی را ارائه داده است: ” محمد رضا کلاهی صمدی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 به سازمان منافقین پیوست. ابتدا در انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علم و صنعت و پس از مدتی با خط دهی سازمان از انجمن اظهار بریدگی نموده، ضمن این که در همان مقطع با سازمان ارتباط تنگاتنگی داشته است به عنوان پاسدار کمیته انقلاب اسلامی ولیعصر تهران واقع در خیابان پاستور شروع به فعالیت و به تدریج با هدایت منافقین وارد حزب جمهوری اسلامی می شود. کلاهی در تشکیلات دفتر مرکزی حزب در جایگاهی قرار می گیرد که از کلیه جریانات مهم حزبی و مملکتی (دولت، مجلس، نهادها و…) مطلع بوده و همچنین مسئول دعوت ها برای کنفرانس ها، میزگردها و یا جلسات بوده، ضمن این که حفاظت سالن نیز به عهده او بوده است. او مستقیماً زیر نظر یکی از افراد کادر مرکزی منافقین به نام هادی روشن روانی با نام مستعار مقدم قرار داشته است. کلاهی از تاریخ 1/9/1359 در منزل شخصی فردی به نام سید عباس مؤدب صفت به عنوان مستأجر و به صورت انفرادی زندگی می کرده و بعضاً افرادی را نیز با خود به منزل می آورده است. وی ساعت 7 صبح از خانه خارج و حدود 8 شب به خانه بر می گشت و در رفت و آمد بسیار محتاط و مرتباً خودش را چک می کرد و حتی برای رفتن به دستشویی در اتاق خودش را قفل می نموده است. وی چند روز قبل از انفجار حزب، کیف سامسونت خود را عوض کرده و یک کیف بزرگ را با خودش حمل می نموده و چون رفت و آمد وی در طول روز به حزب زیاد بوده، کمتر مورد بازرسی قرار می گرفت. پس از انفجار حزب جمهوری اسلامی، او متواری و در خانه های تیمی منافقین مخفی و نهایتاً از طریق مرز غرب کشور توسط عوامل منافقین به عراق منتقل شد. در مقطعی که وی در ایران مخفی بود گزارش های متعددی مبنی بر محل اختفای وی در مناطقی از جمله: جاده چالوس، روستای سیاه پیشه، قلعه میر فتاح در اطراف همدان، واصل که با مراجعه تیم های عملیاتی نتیجه ای حاصل نشد. در ایامی که وی مخفی شده بود برای ردیابی وی، دوستان، نزدیکان و خانواده وی از جمله برادرش محسن که همافر نهاجا بوده چندین مرحله مورد بازجویی قرار گرفتند، اما نتیجه مثبتی نداشت. نامبرده در عراق در بخش عارفی (روابط با عراق) با نام مستعار کریم فعالیت می کرده و با یکی از منافقین به نام خورشید فرجی زنوز اهل تهران ازدواج می نماید. همسرش قبلاً مسئول نهاد بوده که تنزل رده داشته، مدتی فرمانده گردان ارکان (پشتیبانی) و مدتی مسئول تأسیسات بوده است. وی آموزش خلبانی را گذارنده، آخرین مسئولیتش به عنوان فرمانده یگان پدافند و باصطلاح ارتش آزادیبخش سازماندهی شده است. گفته می شود کلاهی در سال 1370 نسبت به فرقه مسئله دار شده و در سال 1372 از این فرقه جدا شده و در سال 1373 از عراق به آلمان رفته است. ”
اعتراف فوق سری رجوی
بعد از سقوط رژیم بعثی صدام در عراق، نوارهای فیلمبرداری شده از ملاقات ها و مذاکرات فوق سری رجوی با مقامات اطلاعاتی و امنیتی این رژیم کشف شد و تعدادی از آنها در اروپا منتشر گردید. از جمله متن مکتوب پنج ملاقات رجوی طی سال های 1991 تا 2001 میلادی به همراه سی دی تصویری و صوتی آن در سال 1383 در قالب یک کتاب به ضمیمه سی دی، در لندن انتشار یافت. مسعود رجوی در یکی از این ملاقات ها صریحاً در مورد مسئولیت سازمان در انفجار هفتم تیر سخن می گوید. وی در دیداری با سپهبد طاهر جلیل حبوش رئیس سازمان کل اطلاعات عراق در سال 1999 میلادی (1378 شمسی) هنگام اشاره به سوابق روابط قبلی با آمریکا و فرانسه چنین می گوید: ” همانگونه که اطلاع دارید من در سال های 1981 تا 1986 در پاریس بودم، در آن سال ها… به ما تروریست نمی گفتند، هر چند که کاخ سفید و کاخ الیزه می دانستند، با کاخ الیزه هم ارتباط داشتیم، می دانستند که چه کسی حزب جمهوری را در ایران منفجر کرد… آنها می دانستند و خوب هم می دانستند، ولی صفت تروریست هم به ما نزدند.”
لازم به ذکر است که ضبط تلویزیونی این جلسه و سایر مذاکرات رجوی و مقامات امنیتی رژیم بعث عراق به طور مخفیانه و توسط سرویس اطلاعاتی عراق صورت پذیرفته است که پس از تصرف آرشیوهای فوق سری مراکز اطلاعاتی به دست گروهی از مردم و نیروهای مبارز عراقی کشف گردید. آن بخش از نوارهای منتشره در لندن بنابر آنچه که در مقدمه کتاب حاوی متن آنها آمده است، توسط یک نماینده برجسته پارلمان اروپا به نام بارونس اِما نیکلسون Emma Nicholson از عراق خارج شده و در اختیار ناشران آن قرار گرفته است.
ابعاد و آثار فاجعه
در فاجعه انفجار هفتم تیر علاوه بر شهید آیت الله دکتر بهشتی که ریاست دیوان عالی کشور (برترین مقام قضایی جمهوری اسلامی) را بر عهده داشت، بیش از 72 تن شامل چهار وزیر و چند معاون وزیر، 27 تن از نمایندگان مجلس شورای اسلامی و عده ای دیگر از مسئولان و اعضای حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسیدند. در اینجا نام وزرای شهید کابینه شهید رجایی و نمایندگان مجلس را ذکر می کنیم:
الف) وزراء: 1. شهید دکتر حسن عباسپور (وزیر نیرو)، 2. شهید دکتر علی اکبر فیاض بخش (مشاور بهزیستی)، 3. شهید دکتر محمود قندی (وزیر پست و تلگراف و تلفن)، 4. شهید مهندس موسی کلانتری (وزیر راه و ترابری)
ب) نمایندگان: شهید رحمان استکی (شهرکرد)، شهید دکتر سید رضا پاکنژاد (یزد)، شهید علیرضا چراغزاده دزفولی (رامهرمز)، شهید حجت الاسلام سید محمد تقی حسینی طباطبایی (زابل)، شهید دکتر سید محمد باقر حسینی لواسانی (تهران)، شهید دکتر شمس الدین حسینی نایئنی (نائین)، شهید حجت الاسلام غلامحسین حقانی (بندرعباس)، شهید حجت الاسلام محمد علی حیدری (نهاوند) شهید عباس حیدری (بوشهر)، شهید حجت الاسلام دکتر غلامرضا دانش آشتیانی (تفرش و آشتیان)، شهید حجت الاسلام سید محمد کاظم دانش (شوش و اندیمشک)، شهید علی اکبر دهقان (تربت جام)، شهید دکتر سید عبدالحمید دیالمه (مشهد)، شهید حجت الاسلام سید فخرالدین رحیمی (ملاوی لرستان)، شهید سید محمد جواد شرافت (شوشتر)، شهید میر بهزاد شهریاری (رودباران)، شهید حجت الاسلام محمد حسین صادقی (درود و ازنا)، شهید حجت الاسلام دکتر قاسم صادقی (مشهد)، شهید حجت الاسلام نورالدین طباطبایی نژاد (اردلان)، شهید حجت الاسلام محمد حسین طبی (اسفراین)، شهید سیف الله عبدالکریمی کومله (لنگرود)، شهید حجت الاسلام عبدالوهاب قاسمی (ساری)، شهید حجت الاسلام عمادالدین کریمی بیژنی نژاد (نوشهر)، شهید حجت الاسلام محمد علی منتظری (تهران)، شهید عباسعلی ناطق نوری (نور)، شهید مهدی نصیری لاری (لارستان)، شهید حجت الاسلام علی هاشمی سنجانی (اراک).
حضور گسترده و انبوه اقشار مختلف مردم در مراسم تشییع و بزرگداشت شهدای هفتم تیر و فضای عاطفی پدید آمده در سراسر کشور، امواج وسیع حمایت از نظام و نفرت از فرقه تروریستی رجوی را تشدید نمود. ” حالا دیگر بخشی از مردم هم که با تردید و دو دلی به مسئله سرکوب منافقین نگاه می کردند به ماهیت اصلی اینان بیشتر پی برده و نفرت عمومی بیش از پیش بالا می گرفت… نیروهایی که در این فاجعه از بین رفتند همان هایی بودند که مورد تنفر شدید ضد انقلابیون و در رأس آنها آمریکا قرار داشتند و منافقین با این عمل خود را همطراز مزدوران مستقیم آمریکا نظیر سلطنت طلبان قرار دادند. جالب است که سازمان چریک های فدایی خلق (اقلیت) که نزدیکترین گروه ها به منافقین بود در نشریه اش (کار، ش 115، 10/4/60) ضمن اشاره به ماجرا و تکیه روی این که حکومت جمهوری اسلامی ضربه سختی خورده است می نویسد: هنوز معلوم نیست این انفجار کار مجاهدین است یا سلطنت طلبان!… این ضربه باعث شد آن دسته از مردم که به دلیل دو سال و نیم تبلیغات سرسام آور تمامی ضد انقلابیون چپ و راست نتوانسته بودند فردی مثل شهید مظلوم آیت الله بهشتی را بشناسند به خود آمده و شخصیت واقعی او را بفهمند، گویا در 7 تیر آیت الله بهشتی تولدی تازه یافت.”
عمده ترین توجیه و تحلیلی که فرقه رجوی در سطح رده های بالا در خصوص انفجار بمب در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی ارائه داد این بود که: ” پس از سرکوب تظاهرات مردم در 30 خرداد، حالت رعب و یأس بر جامعه مستولی شده، بنابراین ما برای این که شکست پذیری و ضربه پذیری سیستم را نشان بدهیم تا مردم بفهمند که اگر بخواهند می توانند سیستم را سرنگون کنند، دست به این عمل زدیم… اگر سیستم را به صورت هرمی فرض کنیم، ما به رأس هرم ضربه اساسی وارد کرده مغز متفکر آن را از بین برده ایم، ما به افرادی ضربه زده ایم که در سیستم جایگزین ندارند و در واقع عمل ما مانند رعد در آسمان بی ابر است.”
روز 9 تیر ماه 1360 تشییع پیکرهای شهدای 7 تیر با حضور انبوه مردم در صفحه اول مطبوعات همراه با تصاویری گویا، این گونه انعکاس یافت: “ خشم و خروش میلیونی مردم علیه آمریکا در تشییع جنازه 72 شهید بزرگ انقلاب.”
ولی الله صفوی از مسئولان نظامی دستگیر شده مجاهدین تأکید می کند که نیروهای تشکیلاتی از انجام عملیات 7 تیر توسط سازمان اطلاع داشتند ولی بعد از واکنش گسترده افکار عمومی، مرکزیت دستور داد که موضوع برای هواداران و سایرین کتمان شود: ” به دنبال آن فاجعه رهنمودی از مرکزیت به این مضمون می رسد که این حرکت از طرف سازمان به عنوان راهگشای حرکت نظامی برای هواداران بوده و این خط را به گوش همه مردم برسانید، ولی بعد از مشاهده سیل عظیم میلیونی که برای تشییع پیکر شهدای هفتم تیر آمده بودند سازمان به وحشت می افتد و بعد از چند ساعت نظرش را تغییر می دهد و می گوید که این خبر را حتی به گوش هواداران تشکیلاتی هم نرسانید تا بازتاب اجتماعی اش کاملاً مشخص بشود.”