بارها این سوال در اذهان نقش میبندد که چرا این ۲ هزار و اندى اسیر فرقه رجوى جدا نمیشوند و خود را آزاد نمیکنند آیا به این دلیل است که انتخاب خود را کرده اند و میخواهند در فرقه بمانند؟ آیا از جدا شدن وحشت دارند؟ آیا جدا شدن را خیانت به آرمانها و عقاید خود میدانند؟ آیا ماندن آنها بدلیل پا به سن گذاشتن است و ترس از آینده خود در صورت جدا شدن؟
و …………….. سوالات دیگر که البته همه این سوالات میتواند درست باشد ولى واقعا مشکل چیست؟چرا این بندگان خدا که همه با عشق و قلبى پاک براى آزادى و دمکراسى قدم در این راه گذاشتند و اکثریت آنها چه زن و چه مرد از اقشار روشنفکر جامعه هستند و تضادهاى جدى در رسیدن به اهداف خود حل کرده اند در پشت این تضاد گیر کرده اند و به نوعى به بن بست خورده اند؟
اگر بخواهیم به این سوال جواب درست و منطقی بدهیم و علت را جستجو کنیم باید بدرون روابط و مناسبات این فرقه برویم و علت را در آنجا جستجو کنیم مناسباتى که در آن مسعود رجوى تبدلیل به امام و رهبر عقیدتى شده است و با حضرت على ع هر شب نشست دارد و آن حضرت به ایشان میگوید که ایشان چه خطى را باید پیش ببرد، در مناسباتى که مسعود رجوى با خدا مستقیما در ارتباط است و اوست که حتى به خاطر رابطه اش با خدا بعد از مرگ هر مجاهد آن مجاهد به زمین افتاده را به بهشت برین هدایت میکند.
در مناسباتى که مسعود رجوى فقط به خدا پاسخگو است و انتقاد از وى از گناهان کبیره به حساب میاید، در مناسباتى که عشق و عاطفه فقط باید در خدمت مسعود رجوى باشد و این عشق و عاطفه تبدلیل به پرستش وى شده است، در مناسباتى که مریم رجوى تبدلیل به حضرت زینب و یا فاطمه کوثر شده است و پرستیده میشود.
انسانهایی که روزى براى آزادى و دمکراسى و شکستن و کوبیدن همین خزوعبلات و چرندیات قدم در اینراه گذاشتند حالا خود بواسطه همین مناسبات با همین چرندیات دهه هاست که ۲۴ ساعت مغز شویی شده اند و در طلسم اینفرقه گرفتار شده اند
اگر به کارکرد و شکل گیرى فرقه ها توجه کنیم متوجه میشویم که همه فرقه ها عشق و عاطفه هر عضو خود را به خانواده را اساسا تحمل نمیکند و با ایزوله کردن فرد و جدا کردن وى از مناسبات گرم خانواده، عشق و عاطفه وى را در محیطى ایزوله به سمت رهبر آن فرقه کانالیزه میکند و با ترور شخصیت اعضاى خانواده آنهم بطور روزمره شروع به تخریب عواطف و عشق فرد نسبت به خانواده خود میشود و آنقدر این تخریب و چرندیات را ادامه میدهند که پس از مدتی فرد مزبور که در زیر بمباران تبلیغات فرقه اى قرار گرفته است به خانواده خود به چشم دشمن نگاه میکند و و عشق و عاطفه خود را نثار رهبر فرقه میکند ولى نکته اى که اینجا بسیار حایز اهمیت است اینست که عشق و عاطفه نسبت به خانواده هیچوقت از بین نمیرود و در تک به تک افراد اسیر در فرقه و فرقه ها وجود دارد ولى بدلیل عوامل مختلف مانند ایزوله بودن، دور نگه داشته شدن از خانواده و مانع از دید و بازدید و تماس با خانواده آنهم به مدت طولانى، و …………عوامل دیگر باعث خاک پاشیدن بروى این احساسات و عواطف میشوند و در فرقه رجوى با مغزشویى و تلقینات مذهبى و …………. و غیره حتى این ذهنیت را در افراد ایجاد میکنند که فکر کردن به خانواده یعنى از مبارزه فاصله گرفتن و خائن شدن و خیانت کردن
مسعود رجوى رهبر اینفرقه بخوبى میداند که هیچ کس نزدیکتر و دلسوز تر و تاثیر گذار تر از خانواده نیست و بخوبی مطلع است که تنها انتى دوت همین خانواده ها هستند و همین خانواده ها میتوانند و قدرت اینرا دارند که افراد مسخ شده در مناسبات فرقه را نجات دهند
من به عنوان یک قربانى اینفرقه که همه چیز خودم را بخاطر اینفرقه نحس و مزخرف و شیاد و …………….. از دست داده ام به همه خانواده ها که خوآهان دیدن فرزندان و جگر گوشه هایشان هستند سلام دارم و دست تک به تک آنها را میبوسم و به آنها میگویم نقش شما در آزاد کردن این اسیران بسیار جدى است و رجوى خائن در مقابل شما مانند پشه اى است که ویز ویز میکند و شما قهرمانان این نبرد هستید و مطمئن باشید بزودى شاهد زوزه شکست فرقه و باند تروریستى رجوى در مقابل عزم آهنین شما خواهیم بود
پس با تمام قوا و با تمام عشق و عاطفه خود مسعود و مریم رجوى را بور کنید و مطمئن باشید عشق و عاطفه شما پیروز صحنه خواهد بود.