بلی همانطور که در ماه قبل مطلع شدید آقای بایرامعلی محمدی از اهالی استان البرز- کرج به تازگی از کشور آلبانی به کرج عزیمت نموده و از شیوۀ فریب و گرفتار شدنش در فرقۀ مخوف رجوی، پرده برداشته واینچنین نقل می کند:
….اینجانب بایرامعلی محمدی متولد 1364 میباشم که در سال1380 ناگهانی و پنهانی از خانواده ام جهت کار و مهاجرت به اروپا، ابتدا به کشور ترکیه عزیمت نمودم و در کارواشی دراستامبول مشغول به کار شدم تا بتوانم به مقصد برسم و همانجا بود که با فردی آشنا شدم به نام بهزاد که ایرانی بود و وقتی علت آمدنم را جویا شد وعدۀ ردیف شدن کارهای مهاجرتم را داد سپس ملاقات های روزانه شروع شد و وی گفت برای رفتن به اروپا و قبولی پناهندگی ات باید به عراق سپس از آنجا به کشورآلمان فرستاده شوی و من نیز که کم سن و سال و بی تجربه بودم ذوق زده و خوشحال تحت تاثیرحرف های وی قرار گرفتم و در اواخر سال 1380 بود که یکروز پاسپورتی عراقی با عکس خودم و نام عربی انتخاب شده به من تحویل داد و به صورت قانونی از طریق مرزهوایی وارد عراق – فرودگاه بغداد شدم و تعدادی در فرودگاه منتظرم بودند که مرا به اشرف منتقل کردند، چند روزی نگذشت که با دیدن فیلم هایی ازترور مقامات ایرانی وعملیات های گوناگون مرزی توسط این سازمان ترسیدم وآنجا بود که متوجه شدم بهزاد هوادار سازمان است و سریع درخواست رفتن دادم اما مسئولین آنجا که شناختی از آنها نداشتم گفتند باید مدتی صبر کنی که این صبر به 14 سال دوری و قطع ارتباط با خانواده و جامعه و دنیای آزاد تبدیل شد وآن سالها که سنین نوجوانی یعنی 16 سالگی را میگذراندم با مقولۀ جنگ و حملۀ ائتلاف به عراق، ناخودآگاه و بی اختیار روبرو شدم و دیگر فرصتی نبود که اصرار به جدایی نمایم وفقط به فکر نجات جانم بودم و همه چیز حول محور جنگ و پراکندگی و استقراردر نوارمرزی می چرخید و بعد ازاتمام جنگ و سرنگونی صدام نیز به قرارگاه اشرف بازگشتیم و با فشارهای روحی،ساعت ها کار اجباری، نشست های طولانی و تعهدات اجباری برای ماندن درسازمان مواجه شدم و آنها از سن کم من سوء استفاده نموده و با زور 10 سال دراشرف و 2 سال درکمپ لیبرتی نگه داشته شدم و در این سالهای طولانی سران فرقه هیچگونه اجازۀ ارتباط تلفنی و غیره با خانواده ام به من ندادند تا بتوانم آنها را ازنگرانی درآورم و چون بی اطلاع از خانواده از کشور خارج شده بودم ارتباط با خانواده برایم خیلی مهم بود تا اینکه با گروهی ازلیبرتی به کشورآلبانی منتقل شدم و ازهمان ابتدا در صف جداشده ها خودم را قرار دادم ودیگر اجازۀ کنترلم را به آنها ندادم و تحت نظر کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل قرارگرفتم و اجازه تردد به استان ها و شهرهای آلبانی را اخذ نمودم وبعد از12 سال اسارت و شکنجه های روحی به دنیای آزاد گام نهادم.
ادامه دارد….