اخیرا تعدادی دیگر از خانواده های نیروهای اسیر در کمپ لیبرتی برای دیدن عزیزانشان٬ خودشان رابه پشت درب مقر مجاهدین رساندند و خواهان آنند که با فرزندان خود ملاقات داشته باشند.اما فرقه تروریستی و ضد مردمی رجوی همانند دفعات قبل٬از دیدار خانواده ها با بچه ها جلوگیری میکند! اکنون سوال من بعنوان کسی که نزدیک به دو دهه از عمر خود را برای این فرقه هدر داده اینست که این چه "سازمان مجاهدین خلق قهرمانی" است که از ملاقات با خلق قهرمان اینقدر هراس دارد؟!
واقعا هم خیلی عجیب و بیشتر مسخره است؟!! آخر مگر شما نمیگویید که برای رهایی مردم ایران "مبارزه" میکنید؟ مگر این افرادی که از شهر و دیار خود بلند میشوند و برای ملاقات با شما به عراق میآیند٬نه خلق قهرمان هستند؟!مگر این افراد افغانی یا ترک یا امریکایی هستند که از ملاقات با آنها میترسید؟اصلا از چه میترسید؟ کجای یک پیرزن یا پیرمرد یا خواهر و برادری که اینهمه راه را برای دیدن عزیزش آمده است ترس دارد که شما مانع ملاقات آنها میشوید؟ و نه تنها مانع ملاقات میشوید که به نیروهایتان دستور میدهید که با بستگان خود و نزدیکترین کسان خود فحش و ناسزا بدهند و آنها را از دور با سنگ بزنند؟! واقعا متوجه نمیشویم که چطور به زشتی کار خود پی نمیبرید؟ البته که پی نمیبرید! چرا که شما اصلا بویی از انسانیت و احترام و خانواده و ارزشهای واقعی دنیای ما نبرده اید! بقول رجوی دجال که در سخنرانی هایش میگفت: مگر میشود خورشید را تا همیشه پشت ابر پنهان کرد؟ اکنون رو به خود رجوی میگویم که مگر میتوانی تا همیشه بچه های اسیر در مقرهای شیطانیت را از دیدن عزیزانشان پنهان نگاه داری؟! چطور به کار زشت خود شک نمیکنید؟ شما ادعا دارید که 50 سال است که برای رهایی خلق قهرمان مثلا مبارزه میکنید٬ولی از اینکه چهار کلام با اعضاء خانواده های خود صحبت داشته باشید هراس دارید؟! واقعا مسخرست! و واقعا مسخره تر٬ مغزهای منجمد شده نیروهایتان است که چطور اراجیف شما مبنی براینکه پدر و مادرانشان مزدوران وزارت اطلاعات هستند را باور میکنند! و این همان شستشوی مغزی است که ادعا داریم در فرقه رجوی بطور کاملا سازمان یافته و آکادمیک انجام میشود! آنقدر طی سالیان درگوش این بندگان خدا خوانده اید که خانواده هایتان برای نابودی شما میآیندو آنها ماموران اطلاعاتی رژیم هستند و چه وچه …. که این بیچارگان هم باورشان شده است! ولی ای رجوی جنایتکارباید بدانی که سپیده از دل سیاه ترین نقطه شب بیرون خواهد زد! همانطورکه با چشمان خود میبینی که دیگر نه تشکیلاتی برایت مانده و نه قرارگاه اشرف که چه اولدورم بلدورمی آنجا داشتی ٬ وقتی باد به گلو میانداختی و میگفتی پایتخت مجاهدین قرارگاه اشرف است٬هرگز فکرش را نمیکردی که روزی مجبور شوی مقرفرماندهی و پایتخت را تحویل بدهی و تخلیه کنی دیدی که مجبور شدی و با خفت و خواری٬ خودت که زیر زمین پنهان گشتی و نیروهایت صدپاره شدند! و مطمئن باش که روزی که تمامی نیروهای اسیر٬ به آغوش گرم و مطمئن خانواده هاشان بازگردند٬ خیلی هم دور نیست!
مراد