برگی از تاریخ ـ بمناسبت عملیات تروریستی یازدهم سپتامبر
یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ حادثه تروریستی ی بود که بسیاری از معادلات سیاسی در جهان را تغییر داد و توجه همه ملت ها و دولت به خشونت تئوریزه شده در قالب ایدئولوژی ها جلب کرد. در این روز سلسله حملات انتحاری بهدست ۱۹ تن از اعضای گروه تروریستی القاعده در خاک ایالات متحده آمریکا انجام شد. در صبح یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ برابر با ۲۰ شهریور ۱۳۸۰، ۱۹ تن از اعضای القاعده، چهار هواپیمای تجاری – مسافربری را ربودند. ابتدا هواپیماربایان، دو هواپیما را در فاصلههای زمانی گوناگون به برجهای دوقلوی مرکز تجارت جهانی در شهر نیویورک و هواپیمای سوم را نیز به ساختمان پنتاگون زدند. هواپیمای چهارم هم سرنگون شد، زیرا شماری از مسافران و خدمه پرواز پیش از سرنگونی هواپیما، تلاش کردهبودند تا کنترل هواپیما را که هواپیماربایان آن را به سمت واشینگتن هدایت میکردند، به دست بگیرند. هیچکدام از مسافران این چهار هواپیمای ربوده شده زنده نماندند. مجموع کشته شدگان این حملهها ۲٬۹۷۴ تن بودند. به واقع این حادثه تروریستی جهان را تکان داد.
آن موقع نگارنده و بیش از ۱۵۰ نفر از اعضای جداشده از مجاهدین خلق در زندان ابوغریب در حبس بودیم. مسعود رجوی اعضای جداشده و ناراضی خود را بعد از ماه ها و سالها حبس در زندان انفرادی در قلعه اشرف سرانجام تحویل صدام حسین می داد تا در زندان ابوغریب حبس را ادامه دهند. یادم هست که من و سایر زندانیان با تیراندازی زندانبانان و سربازان عراقی از این واقعه مطلع شدیم. با پخش تصاویر تلویزیونی هر چه بیشتر عمق فاجعه مشخص می شد. زندانبانان و مامورین صدام حسین بعد از این عملیات تروریستی جشن و شادی برپا کردند و ما در بهت و حیرت فرو رفته بودیم. اعضای جداشده ای که بعد از یازدهم سپتامبر از زندان های اشرف به ابوغریب منتقل شدند همه از جشن های مشابه زندان ابوغریب در پادگان اشرف خبر می دادند.
من و سایر زندانیان در ابوغریب همه ایستاده و نشسته با چشم های از حدقه در آمده در بند های خود جلوی تلویزیون ۱۴ اینچ صحنه های برخورد هواپیماهای غول پیکر با آسمان خراش های برج دوقلو را نگاه می کردیم. همه جهان با دیدن این صحنه ها در بهت و حیرت فرو رفته بودند و این پرسش در جامعه بین المللی شکل گرفته بود که با خشونت تئوریزه شده توسط مکتب ها و ایدئولوژی ها چه باید کرد؟ بر همین اساس تغییرات اساسی در برخورد با تروریسم شکل گرفت. این تغییرات که بعد از یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ اجرایی شد، نقش تعیین کننده بازدارنده و یا فزاینده در تغییر رفتارهای گروه های تروریستی داشته است. بدون تردید گروه های تروریستی القاعده و مجاهدین خلق در منطقه خاورمیانه از این وقایع تاثیر پذیرفته اند، که البته سقوط صدام حسین به مثابه پشت جبهه گروه های تروریستی هم در آن تاثیر فراوان داشته است.
ابعاد جنایت تکان دهنده یازدهم سپتامبر از یک سو و سقوط صدام حسین از سوی دیگر باعث شد که فرقه مجاهدین ولو به صورت مقطعی و صوری ـ نه علنی، مدعی تغییر رفتار در اعمال تروریستی اش شود. بعد از وقایع ۱۱ سپتامبر و حمله آمریکا به عراق و سقوط صدام حسین، مجاهدین خلق و مسعود رجوی عملا تنها متحد استراتژیک خود را نیز از دست دادند، زیرا این متحد، بخوانید ارباب مجاهدین، علاوه بر در اختیار گذاشتن خاک عراق و اهدای پادگان نظامی العظیم به مجاهدین و نامگذاری ان توسط مجاهدین به نام اشرف، و همچنین در سایه تامین هزینه های مالی، لجستیکی و تسلیحاتی و … به یک وزنه تعیین کننده برای مجاهدین خلق در استراتژی آنها ـ آویزان شدن به بیگانگان ـ تبدیل شده بود.
در واقع پایه و بنیان استراتژی سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی توسط مسعود رجوی و مجاهدین بر روی قابلیت های بالقوه خاک عراق و همچنین حمایت های همه جانبه صدام حسین از آنها بنا شده بود و به همین دلیل فروپاشی حکومت صدام حسین به منزله پایان موجودیت استراتژی سازمان مجاهدین بود و اساسا با آمدن دولت جدید عراق دیگر عملا مجاهدین نمی توانستند سلاح در دست داشته باشند. بنابرابن به همین دلیل و در ظاهر خود برای خلع سلاح توسط نیروهای آمریکایی پیش قدم شدند و دست های خود را حتی زودتر از موعود بالا بردند. اما در صحنه بین المللی دیگر نه تنها شرایط قبل از یازدهم سپتامبر حاکم نبود، بلکه هر روز ابعاد و دامنه مبارزه با تروریسم در سطح بین المللی وارد مراحل جدی تری می شد.
در چنین موقعیتی بود که مسعود رجوی و مجاهدین خلق ساده ترین راه حل برای خود را در آن دیدند که در ظاهر ـ نه علنی و در ملاء سیاسی ـ فاصله ای برای خود با تروریسم و عملیات مسلحانه ـ ولو موقتی ـ ترسیم کنند تا از این ” تنگه ” هم خارج شوند. آنها از این تنگه خارج شدند و از لیست گروه های تروریستی اتحادیه اروپا و آمریکا در آمدند، هر چند همه مقامات امنیتی و اطلاعاتی و نظامی کشورهای اتحادیه اروپا و آمریکا بدون استثنا کماکان در محتوی سازمان مجاهدین را یک ” گروه تروریستی خطرناک ” ارزیابی می کنند ولی در هر صورت آنها توانستند از این تنگه خارج شوند و ضمن دور شدن از کانون توجه جهانی به تروریسم، راهکارهای تازه ای را برای بقای خود دست و پا کنند. اما مسعود رجوی بخوبی می دانست که قرار گرفتن در این مدار تازه بدون صاحب خانه تازه میسر نیست، مسعود رجوی به یک واقعیت در درون و بیرون خود اعتراف کرده است که اگر قرار است من متحد ـ بخوانید آلت دست ـ کسی باشم چرا اصلا باید نگران رفتن سید الرئیس صدام حسین باشیم، مستقیم می رویم سراغ آمریکا گه با رژیم ایران نیز سر ناسازگاری ابدی دارد.
از نگاه مسعودر جوی این صاحب خانه تازه ویژگی ها و مولفه هایی را یدک می کشید که در راس آن تنش و بعد هم جرقه و جنگ با ایران بود و در این مسیر هم قابلیت استفاده ابزاری از مجاهدین را در درون خود به همراه داشت. اما مشکل این ” آویزان شدن جدید به بیگانگان ” این بود که آمریکایی ها از گذشته سازمان مجاهدین را درلیست گروه های تروریستی خود قرار داده بودند. بنابراین شرط هر گونه موفقیت برای مجاهدین در پایه ریزی خط جدید، القاء این معنی بود که مجاهدین دست از رفتارهای تروریستی خود کشیده اند و در جستجوی راه حل های دمکراتیک هستند. اما بدون اینکه این را علنی کنند و بهای سیاسی و استراتژیک و اجتماعی آن را بپردازند. تنها مشکل مجاهدین در پیشبرد این خط این بود که محتوایی و علنی نمی توانستند از ” خشونت و ترور ” دوری جویند. طرح های باسمه ای راه حل جبهه همبستگی و متعاقب آن راه حل سوم مریم رجوی همه در همین راستا بودند که صد البته این طرح ها و راه حل ها بیش از همیشه یادآور از دست دادن امکانات بالقوه و بالفعل مجاهدین برای ادامه مشی مسلحانه و تروریستی بود تا متقاعد شدن محتوایی و استراتژیک به راه کارهای سیاسی و مسالمت آمیز. خروج مجاهدین از لیست گروه های تروریستی آمریکا که به بها و شرط خروج مجاهدین خلق از پادگان اشرف توسط وزیر خارجه وقت آمریکا، هیلاری کلینتون، مشروط شده بود، سرانجام صورت گرفت و سازمان مجاهدین خلق از پادگان اشرف خارج و به کمپ لیبرتی در عراق منتقل شدند. پادگان اشرف برگ آخری بود که در دست مسعود رجوی بود و به ناچار و با تشویق و تهدید آمریکا آن را بازی کرد و بازی را باخت.
هر چند که مسعود رجوی بازی واقعی را در سی خرداد ۱۳۶۰ و آغاز مبارزه مسلحانه باخته بود، اما در هر صورت رجوی با این شیوه از لیست گروه های تروریستی توانست خارج شود و امکاناتی را در این مسیر ـ از جمله بازگشایی حساب های مالی و … بدست آورد. همچنین مسعود رجوی با ویترینی کردن مریم رجوی و خرج صد ها میلیون دلار پول غارت شده مردم عراق و ادعای فاصله گرفتن از خشونت و تروریسم تلاش همه جانبه ای را برای جلب حمایت صاحب خانه تازه یعنی آمریکا آغاز و دنبال کرد که هم آمریکا و هم اتحادیه اروپا کمترین انعطافی نسبت به این ادعاها از خود نشان ندادند. البته مسعود رجوی و مجاهدین کماکان همین خط را دنبال می کردند که توافق هسته ای ایران با ۵ عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل + آلمان بر روی همه چیز خط زده است و موجب سکوت معنی دار در فرقه مجاهدین شده است. به نظر می رسد طرح قدیمی مسعود رجوی برای پیدا کردن صاحبخانه ای بعد از صدام حسین، یعنی آمریکا، نیز جواب نداده است. اما شما فکر نکنید که مسعود رجوی کم می آورد. خیر، اگر شما چنین تصوری کرده اید سخت در اشتباه هستید، چرا که مسعود رجوی باز هم در راستای استراتژی ” آویزان شدن به بیگانگان ” دنبال صاحبخانه جدید می باشد. اگر آمریکا نشد، خیالی نیست. مسعود رجوی تمایل خود را برای در اختیار گذاشتن همه چیز خود را برای صاحب خانه جدید ـ بخوانید ارباب جدید ـ اعلام کرده است. اما واقعیت این است که حتی صاحب خانه جدید فرضی مجاهدین، یعنی اسرائیل هنوز ” بله ” را نگفته است و مسعود رجوی را به واسطه های دست چندم خود در منطقه خاورمیانه احاله می دهد.