مرضیه هم٬ قربانی دیگریست مانند دیگر قربانیان فرقه رجوی! مرضیه هم مانند بسیاری دیگر از هنرمندان خارجه نشین٬همچون عارف٬ ویگن٬ سخایی٬عماد رام و الهه و… به دام فرقه رجوی افتاد و با توجه به مجموعه مسایلی که ایرانیان بطور عام و هنرمندان بطور خاص در خارجه دارند٬ فریب ظاهر خوش خط و خال آنان را خورد بلکه بتواند با بودن با آنها٬کمی از بار مشکلات خود بطور مشخص مشکلات مالیش را بکاهد. شاید تفاوت ایشان با دیگر هنرمندان در این باشد که مابقی پس از مدتی متوجه عمق ایدئولوژی و باطن رجویها شدند ولی او یا متوجه نشد یا ترجیح داد که متوجه نشود!
اشرف السادات یا افخم السادات مرتضایی با نام هنری مرضیه٬ پس از خروج از کشور توسط مریم متین دفتری که آنزمان٬ خود عضو شورای باصطلاح ملی مقاومت بود٬با اهداف تبلیغاتی٬جذب مجاهدین شد. مریم رجوی که آنزمان هم در فرانسه بسر میبرد٬بلافاصله ترتیب انتقال مرضیه به عراق و قرارگاه اشرف را داد. مسعود رجوی بلافاصله پس از ورود مرضیه به عراق با او دیدار کرد و آن دیدار را هم بیرونی کردند! از آن پس بودکه مسیر زندگی مرضیه تغییر کرد. دقیقا همان استفاده ای که از بنی صدر کردند٬از مرضیه هم کردند! آنها براین بودندکه با کشاندن مرضیه بسمت خودشان٬بتوانند دیگر هنرمندان راهم بسمت خودشان جذب کنند. بهرحال مرضیه ٬ خواننده قدیمی و پر طرفدار بود که شاید بتوانست روی دیگر هنرمندان هم تاثیر بگذارد! او بدلیل کهولت سن و بیماری٬ترجیح داد که با مجاهدین بماند.چراکه برای هم استفاده متقابل داشتند.مرضیه از پول مجاهدین برای زندگی و درمان خود استفاده میکرد٬مجاهدین هم اسم و شهرت او برای رسیدن به اهداف خودشان استفاده میکردند!بیاد دارم یکی از بالاترین مسئولین شورای رهبری یعنی نیکو خائف را مسئول مستقیم رسیدگی به مرضیه گذاشته بودند. او همه جوره و هرلحظه با مرضیه بود و تمامی کارها و مسائلش را شخصا حل وفصل میکرد.
اساسا شیوه کاری مجاهدین اینچنین است! فرقی هم نداردکه چه کسی باشد٬ با هرکس که رفاقت میکنند٬ اولین و آخرین هدفشان اینست که از او استفاده بهرشکلی کنند. از نیروهای خودشان به یک نوع٬از سرهنگ خلبان بهزاد معزی به یک نوع دیگر٬از بنی صدر به یک شکل دیگر و از هنرمندانی همچون مرضیه هم به یک شکل دیگر!
آنها اساسا هیچ ارزش و احترامی برای انسانها قایل نیستند! آنها علنا در نشستهایشان هم میگویند که ارزش انسانها به اندازه تضادی که از سازمان حل میکنند است!یعنی اگر کسی که تا دیروز کلی برایشان کارمیکرد و مسئله برایشان حل میکرد٬به یکباره مریض شد یا دچار هرمشکلی شد که راندمان گذشته را نداشت٬از ارزش و اعتبار هم میافتد!
زمانی که در عراق بودم٬روزی و بمناسبتی٬خانم مرضیه را دیدم.او شخصا انسانی بسیار مهربان و دوست داشتنی بود.بعد از سلام و احوالپرسی٬از من پرسید که چه مدت است که اینجایی؟ پاسخش را دادم!کمی مکث کرد و چیزی نگفت.البته شاید ترسید که بخواهد حرفه دلش را بزند!بعد من به ایشان گفتم خانم مرضیه انگاری که در عراق ماندنی شدی؟سری تکان داد و گفت: ای بابا چکار میشه کرد!؟و با لحنی که حالت طعنه زدن یا شوخی کردن یا شاید هم تمسخر داشت گفت: مگر ندیدی که سلاح بردست داشتم و بالای تانکها رفتم؟!خلاصه صحبت به خنده گذشت ولی بخوبی پیدا بود که مرضیه هم شاید که جبرا درکنار مجاهدین مانده بود!
بهرحال خدایش رحمت کند