با ابراز تأسف، روز پنجشنبه ۲۹ اکتبر ۲۰۱۵ (۷ آبان ۱۳۹۴) در ساعت ۷ و ۴۰ دقیقه بعد از ظهر ده ها موشک کاتیوشا به سمت پایگاه لیبرتی مجاهدین در عراق پرتاب گردید که طی آن تاکنون ۲۳ تن از اعضای مجاهدین کشته و در همین حدود زخمی شده اند که گفته می شود حال سه تن از آنان بشدت وخیم است. در میان کشته شدگان نام حسین ابریشمچی (برادر مهدی ابریشمچی و از مسئولین رده بالای مجاهدین)، منوچهر براتی (از فرماندهان بسیار مجرب جنگ نامنظم با ده ها عملیات تروریستی درون مرزی)، حمید دهقان (از نیروهای عملیاتی جنگ نامنظم)، جاسم قصیر (مترجم زبان عربی) و همچنین نیره ربیعی (عضو شورای رهبری مجاهدین-مدار پایین) به چشم می خورد. بقیه جان باختگان نیز عمدتاً از نیروهای قدیمی و باسابقه مجاهدین می باشند.
بعد از این حمله که طی ماه های اخیر به دلیل وضعیت وخیم عراق چندان دور از انتظار نبود، مریم رجوی پیامی بسیار ضعیف و در عین حال فرافکنانه انتشار داده که بسیار شبهه برانگیز، شرم آور و قبیح است.
وی بدون هیچ مقدمه ای به طلبکاری از سازمان ملل و دولت عراق پرداخته و بدون اینکه کوچکترین اشاره به مانع تراشی چند ساله خود جلوی اقدامات سازمان ملل در مسیر انتقال قربانیان به کشورهای امن و اصرار بر حفظ نیروهایش در عراق بنماید، و بدون اینکه کمترین اشاره به شعارهای مفتضح و جنایتکارنه “اشرف حفظ شرف – هزار اشرف می سازیم – ما زن و مرد رزمیم، بجنگ تا بجنگیم – بیا بیا” و نمونه های مشابه داشته باشد، سازمان ملل و دولت عراق را خطاب قرار داده که باید یادداشت تفاهم خود در سال ۲۰۱۱ را بیاد آورند!. این زن جنگ افروز که به همراه شوهرش مسعود رجوی، مسبب اصلی همه کشتارهای اخیر در اشرف و لیبرتی است، فراموش کرده که همین دوهفته پیش سازمان ملل را زیر فشار قرار داده بود که کار انتقال را متوقف نماید تا ایشان با برگزاری نمایش و خیمه شب بازی به بهانه ماه محرم، دوباره قربانیان خود را به “حرکت عاشورایی و عملیات انتحاری” تشویق نماید.
مثل همیشه باید این بانوی متخصص ترور و “اعدام انقلابی” را مورد بازپرسی و محاکمه قرار داد که چرا در این چند سال جز مانع تراشی بر سر انتقال افراد به خارج عراق هیچ اقدامی به عمل نیاورده و بعکس، هزاران وکیل را بکار گرفته تا به سازمان ملل و دولت عراق فشار آورند که اشرف را به آنها مسترد کرده و یا لیبرتی را به عنوان کمپ دائمی ایشان حفظ کنند تا کسی به خارج عراق نرود؟
بر هیچکسی پوشیده نیست که فرقه مجاهدین یک تشکل تروریستی است که ده ها سال با جمهوری اسلامی در جنگ مسلحانه بوده و هزاران عمل تروریستی را در داخل خاک ایران به انجام رسانیده است. و برکسی هم پوشیده نیست که مسعود رجوی طی چند دهه همکاری با استخبارات صدام، استخبارات آل سعود، موساد و پنتاگون، و همچنین رابطه داشتن با گروه های مختلف تروریستی خاورمیانه، خیانت و جنایت بسیاری علیه مردم ایران، عراق و سوریه مرتکب شده و لذا مورد خشم و انزجار اکثریت قریب به اتفاق مردم این کشورهاست. لذا جمهوری اسلامی تنها دشمن این گروه تروریستی نیست چرا که بسیاری از مردم عراق، سوریه، یمن و کردستان هم نسبت به این گروه خشم و انزجار شدیدی دارند. در این صورت باز هم باید از مریم قجرعضدانلو پرسید که با چنین پرونده سیاه و دشمنی هایی که در دل مردم منطقه پرورانیده، چطور می توان پذیرفت که حضور آنان در عراق خطری در پیش نداشته باشد و ایشان بتواند در امن و امان فرانسه، نفهمد که هر آن امکان حمله وجود دارد و تنها کار وی باید انتقال سریع افراد به اروپا باشد نه حفظ اشرف و لیبرتی؟
با توجه به واقعیت های ذکر شده، آیا قبل از نقد سازمان ملل و دولت عراق که بارها گوشزد کرده اند که مجاهدین نباید در این مسیر سنگ اندازی کنند، خود مریم رجوی نباید مورد نقد و محکومیت قرار گرفته و به محاکمه کشیده شود؟
آیا مریم رجوی که همه روزه مشغول برگزاری کنفرانس و لابی گری برای جنگ با جمهوری اسلامی و تشدید تحریم ها علیه ملت ایران است نباید انتظار داشته باشد که طرف مقابل نیز ساکت ننشسته و ضربات خود را در هر زمان که ضرورت ببیند فرود بیاورد؟
آیا نباید انتظار داشته باشد که جمهوری اسلامی و گروه های مختلف عراقی و سوری (که همچنان داغدار عزیزان خود در سرکوب های وحشیانه صدام و داعش هستند، و می بینند که ایشان مدام در حال توطئه علیه کشورشان است و در عرض مدت کوتاهی ده ها کنفرانس برای ایجاد خلل در توافق هسته ای و تخریب رابطه ایران و غرب برگزار کرده و مدام خواهان تشدید تحریم ها و ایجاد جنگ نظامی با ایران است و با گروه های مختلف تروریستی در عراق، سوریه، یمن، پاکستان و عربستان همکاری نزدیک داشته و علیه منافع و مصالح ملی ایران و عراق و سوریه فعالیت دارد)، مقابله به مثل کرده و آنان را هدف قرار دهند؟
آیا نباید انتظار داشته باشد که وقتی قدرتهای جهانی می خواهند با ایران بر سر مسئله سوریه نشست داشته باشند و ایشان در صدد برهم زدن آن با کمک لابی های خویش است، جمهوری اسلامی از خود حرکتی نشان دهد؟
آیا وقتی ایشان به آل سعود و آل خلیفه مشاوره تروریستی علیه ایران می دهد، نباید منتظر واکنش باشد؟
در کجای جهان گروهی مسلح یا مدافع جنگ مسلحانه و تروریستی علیه یک کشور فعالیت می کنند و دولت مربوطه ساکت می نشیند و نظاره می کند؟ آیا دولت آمریکا، فرانسه، آلمان و انگلیس اجازه حضور چنین گروهی را در کشورشان می دهند؟ مگر نه اینکه آمریکا و فرانسه و… از هزاران کیلومتر آنطرفتر به بهانه امنیت ملی شان به خاورمیانه حمله نظامی می کنند؟ پس چگونه می توان پذیرفت که رجوی با این همه توطئه علیه ایران، از طرف مقابل هیچ انتظار مقابله به مثل نداشته باشد؟
در اینصورت، باید یقین کرد که رجوی نه تنها نگران چنین حملاتی نیست که خود خواهان کشتار نیروهایش در عراق است. اینرا بارها و بارها جداشدگان و منتقدان مجاهدین هشدار داده اند. رجوی همیشه تکرار کرده که با خون راه گشایی می کند و در این رخداد هم رجوی از حمله استقبال کرده است و تردیدی نباید در آن داشت. در حوادث سال ۸۸ و ۹۰ اشرف مسعود رجوی به صراحت از کشته شدن ده ها عضو مجاهدین شادمانی کرد و گفت اگر به جای ۴۰ نفر ۴۰۰ نفر هم کشته می شدند ما از آن استقبال می کردیم چون این خون ها به نفع ماست!…
با توجه به این واقعیت تلخ، و با توجه به پیام بسیار ضعیف مریم رجوی (که البته زبونی و استیصال او را در برابر اعتراض درونی در آینده نشان می دهد)، می توان حدس زد که این زن سنگدل تا چه حد از کشته شدن نیروهایش به وجد آمده و احساس می کند که برای مدتی خوراک تبلیغاتی-انگیزشی وی تأمین شده و می تواند با فریبکاری همیشگی خود، اوضاع را به نفع سیاست های حقوق بشری و درون تشکیلاتی بچرخاند. “حقوق بشری” از این بابت که وی بعد از به جریان افتادن توافق هسته ای بین ایران و غرب، بشدت نیازمند بازی دیگری بود که علیه ایران براه اندازد (آنهم کسی که هزاران تن از نیروهای خودش را نیز مورد سرکوب و کشتار قرار داده است)، و “درون تشکیلاتی” برای اینکه از یکسو انگیزه دیگر افراد را برای ماندن در فرقه تقویت می کند، و از آنسو بخشی از نیروهایی که احتمال می رفت برایش در آینده خطر داشته باشند را قربانی می کند. برای نمونه منوچهر براتی اگرچه از فرماندهان بسیار مجرب جنگ های نامنظم بود ولی یکی از نیروهای متناقض محسوب می شد که از سال ۱۳۸۰ زیر ضرب قرار داشت، حضور چنین فردی تنها در زمان جنگ به درد رجوی می خورد اما در خارج کشور چنین کسی هیچ کارآیی برای تشکیلات رجوی نخواهد داشت و با گذر زمان می تواند علیه تشکیلات باشد چرا که به مرور افرادی جایگزین می شوند که در خارج کشور بتوانند کار سیاسی و تبلیغی کرده و به زبان بیگانه و کار دیپلماتیک آشنایی داشته باشند، و چون امثال منوچهر براتی و حمید دهقان نمی توانند خواسته رجوی در خارج را برآورده کنند به مرور کنار گذاشته می شوند و بر تناقض آنان افزوده خواهد شد و خطر جدایی زیاد است.
البته این موضوع چیز جدیدی نیست، از سال ۱۳۸۰ که هرگونه عملیات نامنظم مجاهدین به بن بست خورد و رجوی سرکوب های خود را آغاز کرد، برخی از افراد که سابقه کار دیپلماتیک در خارج کشور داشتند جایگزین نیروهای نظامی و قدیمی مجاهدین شدند و این مسئله تناقض تشکیلاتی افراد باسابقه را تشدید نمود. فقط یک نمونه ذکر می کنم تا صورت مسئله روشن شود:
در ماه های پایانی سال ۷۹ خورشیدی حسین مدنی، از دانشجویان تحصیل کرده در آمریکا، بعد از چند سال فعالیت دیپلماتیک به عراق منتقل و چندی بعد به عنوان فرمانده مقر قرارگاه حبیب انتخاب شد. از آن سو محمد گرجی از فرماندهان قدیمی بخش نظامی که سابقه تشکیلاتی بسیار بیشتری نسبت به حسین در تشکیلات مجاهدین داشت و از قضا هر دو در مقر فرماندهی قرارگاه حبیب مسئولیت داشتند از اینکه حسین مدنی مسئول این ستاد گردید، بشدت دچار سرخوردگی شد و در نشست های سرکوب سال ۱۳۸۰ که رجوی در قرارگاه باقرزاده برگزار کرده بود به این مسئله اعتراف و اعتراض کرد. وی در نشست محدودی که توسط فائزه محبتکار برگزار شد (در یک بنگال با حضور کمتر از ۳۰ نفر) برخاست و به فائزه محبتکار گفت از اینکه به جای او یک “بچه دانشجوی خارج کشوری” مسئول مقر فرماندهی قرارگاه حبیب شده متناقض است و آنرا قبول ندارد… پس از این سخنان، محمد گرجی مورد هجوم منتقدانه تعدادی از افراد از جمله فائزه محبتکار قرار گرفت. اما مدتی بعد مجبور شدند او را از این مقر خارج و یک مسئولیت جانبی (اردنانس) به او بسپارند و از تحت مسئولیت حسین مدنی که می دانستند با او سازگاری نخواهد داشت کنار بگذارند.
در واقع این نمونه تناقضی بود که بسیاری دیگر هم با آن دست به گریبان بودند، جایگزینی افرادی که در کار دیپلماتیک قرار داشتند به صورت تدریجی با افرادی که در عملیات های نظامی مجرب بودند برآمده از پایان یافتن اقدامات نظامی و محدود شدن رجوی توسط صدام حسین بود. این عمل از یکسو افراد “سیاسی کار” که به عراق منتقل شده بودند را فعال می کرد ولی از آن سو “نظامی کاران” را سرخورده می کرد. البته جنگ آمریکا و صدام تا چند ماه این مسئله را تحت الشعاع قرار داد ولی بعد از جنگ و استقرار نیروهای آمریکایی در کنار اشرف، دوباره این غده چرکین سرباز کرد و افراد بیشتری را سرخورده نمود. همچنانکه شاهد بال گشودن زنانی چون فهمیه اروانی و مژگان پارسایی در برابر زنان مجربی چون فاطمه طهوری و عذرا علوی طالقانی بودیم.
امروز قضیه انتقال همه نیروها به خارج کشور، آغاز بحران دیگری است که گریبان رجوی را خواهد گرفت. در آلبانی با نیروهایی مواجه خواهیم بود که “بدون چشیدن طعم حضور در کنار خانواده بیشترین عملیات نظامی را طی دو دهه بردوش داشته و بزرگترین خدمت” را به رجوی کرده اند و اکنون در محیطی غیرنظامی، محصور در چند پایگاه شهری، باید کسانی را در امور مختلف به رسمیت بشناسند که سال ها در خارج کشور “کنار خانواده خود از دسترنج و خون ساکنان اشرف ارتزاق کرده، خود را انقلابی و معاند جمهوری اسلامی جلوه داده و از حقوق پناهندگی” برخوردار بوده اند. نکته مهم اینکه همین افراد هوادار خارجه نشین تا دیروز از طرف مسعود رجوی با القاب “انگل، الدنگ، پفیوز، مفتخور، دم فروغی (کسی که فقط هنگام جنگ نهایی حاضر به همکاری باشد)، زنباره، جیمی (کسی که دنبال مسائل جنسی است)، لاشه سیاسی و…” معرفی شده اند که فقط سربار و نانخور مجاهدین هستند!… باید توجه داشت که این مسئله در آینده گلوی رجوی را خواهد فشرد، هرچند که در این مرحله، خروج از عراق یک حیات تازه است اما در ماه های بعد کم کم اثرات خود را می گذارد و رجوی باید به آن پاسخ دهد. کسانی چون منوچهر براتی که در مناسبات کم نیستند، هرگز نمی توانند چنین چیزی را تحمل کرده و با آرامش امور را بگذرانند. لذا طبیعی است که بگوییم مریم قجرعضدانلو -در این دوره زمانی- از کشته شدن این افراد بیشتر از حیات آنان بهره می برد.
ضمن محکوم شمردن اینگونه حملات به افرادی که خود قربانی سیاست های خیانتکارانه رجوی بوده و هیچ اطلاعی از وضعیت بیرون ندارند و ضمن ابراز اینکه نگارنده چنین حرکتی را بسیار اشتباه و تنها به نفع سران باند رجوی می دانم، باید عرض کنم که بیانیه دادن و ابراز محکومیت های این و آن شخصیت آمریکایی هیچ دردی از مجاهدین دوا نخواهد کرد همانطور که طی ۱۲ سال گذشته آمریکایی ها نتوانستند با همه خدماتی که رجوی به آنان کرد، سلاح و مهمات و قرارگاه های آنان را بازگردانیده و یا به حفاظت از آنان بپردازند. اگر ارتش آمریکا توان نگهداری از یک گروه محصور شده در عراق را داشت ابتدا برای حفاظت سربازان خود کاری انجام می داد. کما اینکه همین امروز هم قاضی بازنشسته و لابی فرقه رجوی (تدپو) صراحتاً اعلام کرد که محکوم کردن این اقدام توسط جان کری به هیچ دردی نمی خورد (البته جیب خودش و ایلیانا را پر می کند). از آن طرف، دولت عراق نیز خود درگیر شدیدترین نبرد با تروریست های داعش و بعثی است و قادر نخواهد بود بیش از این مجاهدین را تحت حمایت و حفاظت قرار دهد. این واقعیت را باید پذیرفت و زوج رجوی نیز از آن بخوبی آگاه است. اشک ریاکارانه مریم قجر تنها پوششی است برای شور و شعف درونی این بانوی ترور و سرکوب و ما بخوبی آنرا می شناسیم.
با توجه به این رخداد تلخ، به جای ابراز احساسات باید هرچه بیشتر مریم رجوی را مورد هدف و در معرض حسابرسی قرار داد و از مجامع حقوق بشری خواست که این تشکل را به خاطر نقض شدید حقوق هزاران انسان، محکوم نموده و وادار کنند تا دست از سرکوب درون تشکیلاتی خود برداشته، آنان را در انتخاب حق زندگی آزاد بگذارد. اگر موانع مختلف چندین ساله بر سر راه این افراد توسط زوج رجوی نبود، هم اکنون تمامی این نیروها در کشورهای اروپایی مشغول زندگی معمولی خود بودند. این نکته مهمی است که نمایندگان سازمان ملل باید مد نظر داشته باشند و به جای پرداختن به حاشیه ها، انتقال افراد را سرعت بخشند. متاسفانه مریم قجر عضدانلو به جای پرداختن به این نکته مهم، باز هم در پیام خود به “حفاظت لیبرتی” اشاره دارد و نه به سرعت دادن به جابجایی نیروها از عراق به آلبانی. و این همان نکته قابل توجهی است که باید روی آن متمرکز شد و مریم رجوی را مسبب اصلی این حوادث تلخ دانست. وی با حیله گری همیشگی خود به جای اینکه فرمولی برای خروج هرچه سریعتر نیروهایش از عراق ارائه دهد، تلاش کرد در پیام خود مسئله “موشکی” را برجسته نماید تا از این نمد موشکی هم برای خود کلاهی دست و پا کند. پیام او از این رو شبهه برانگیز است که هیچ ابراز یأس و نگرانی بابت کشته شدن بخشی از نیروهایش در آن مشاهده نمی شود و بعکس به تنها مسئله ای که پرداخته همان برجسته سازی مسئله موشکی (برای تهدید نشان دادن پیشرفت موشکی ایران) و برجسته کردن حفاظت بیشتر از ساکنان لیبرتی است. در اینصورت آیا این عمل توسط موساد و عوامل آل سعود و بازماندگان حزب بعث صدام در هماهنگی با مریم قجرعضدانلو برای خطرناک جلوه دادن پیشرفت های موشکی ایران (درست در آستانه مذاکرات وین و آغاز تعهدات برجام) انجام نگرفته است؟ در آینده واقعیت ها بیشتر آشکار خواهد شد اما امروز شناخت ترفندهای این بانوی مکار و تروریست، می تواند راه نجات قربانیان این فرقه را بگشاید و از کشتار بیشتر جلوگیری نماید.