حال این روزهای لیبرتی، یادآوری دوران تلخ اسارت در فرقه رجوی

در خبرها داشتیم که حمله به محل استقرار بازماندگان گروه مجاهدین٬ با همکاری یک یا چندتن از ساکنان این کمپ انجام شده است! باین شکل که مختصات مقرشان را خودشان به گروه جیش المختار داده اند تا برای حمله بآنها٬اطلاعات بیشتری داشته باشند! اکنون من اطلاعی از میزان صحت و سقم این خبرندارم٬ اما ناخودآگاه بیاد خاطراتی هرچند خیلی تلخ از زمانی که در قرارگاه اشرف روزگار میگذراندیم٬انداخت! در روزهای تلخ و خسته کننده ای که در اشرف داشتیم٬ بعضی اوقات آنقدر زمان بسختی میگذشت و آنقدر از شدت مناسبات فرمایشی و دیکته شده سازمان به ستوه میآمدیم که آرزو میکردیم که حتی زلزله بیآید تا کمی از این وضعیت یکنواخت خارج شویم! گاهی از حمله خمپاره ای به قرارگاه خوشحال میشدیم چرا که لااقل تا مدتی به بیابانهای خارج از قرارگاه به جهت متفرق شدن و بحث های دفاعی میرفتیم وهرچند همانجا هم مشکلات خاص خودش را داشتیم ولی باز بهتر از یکنواختی و خود را الکی و جبرا خوشحال نشان دادن بود! این روزها بچه هایی که هنوز در لیبرتی اسیر هستند٬ روزگار بسا سخت تر و خسته کننده تری را سپری میکنند. بلاتکلیفی از هرچیز دیگری بدتر و سخت تر است و بقول قدیمی ها٬هیچ چیز سخت تر از انتظار کشیدن نیست! من که از نزدیک باین بچه ها زندگی کردم و میدانم که اکثریت قریب به اتفاق آنها به هیچ وجه بودن با مجاهدین وماندن بآنها را٬دیگر٬ قلبا دوست ندارند ٬  به جرات میگویم که این روزها حتی از روزها ی تلخ زندگی در اشرف هم برای این بچه ها جانکاه تر است! این افراد بعد از بودن نزدیک به سی سال یا بیشتر در مناسبات فرقه ای مجاهدین و گذراندن پروسه های پی در پی شستشوی مغزی٬ دیگر توان یا اندیشه ای برای زندگی بهتر و فرار از این مخمصه ای که درآن گیر کرده اند٬ ندارند. از اینرو از خانواده های این عزیزان میخواهم که با نگارش نامه به مقامات عراقی یا سازمان ملل یا کمیساریای عالی پناهندگی یا هر ارگانی که خودشان بهتر میدانند ٬ برای نجات عزیزانشان اقدام کنند! چراکه بخوبی پیداست که رجوی عزم جزم کرده است که تا آخرین نفر این افراد را در لیبرتی٬ به کشتن بدهد.
مراد
 

خروج از نسخه موبایل