مسعود رجوی همواره برای امیدوار کردن اعضاء به ماندن در کنار خودش، تحلیل ها و طرح های پوچ و بی عاقبت ارائه می کرد.
از تشکیل شورای رهبری، انقلاب ایدئولوژیک، انتصاب رئیس جمهور و تشکیل کابینه و… برای وجهه دادن به گروهش گرفته تا وضع قانون های متحجرانه ای چون طلاق های اجباری،ازدواج های سازمانی، نشستهای عملیات جاری، غسل هفتگی و… که ناگزیر و سرخورده ماهیت فرقه ای و استبدادی خودش را افشا کرد.
یکی از آن طرح های بی عاقبت که ضربه ی سنگینی به همان حداقل اعتبار خودش و امید بیچارگان در بندش زد وعده های سرنگونی با مدت های مشخص بود که تقریباً از سال 1372 شروع شد، وعده های شش ماه، یکسال و بعضاً دوساله که هیچ گاه تحقق نیافت و آخر سر هم زیر بار اشتباهش نمی رفت و به بهانه های مضحک آن را تعویق و تمدید می کرد.
هدف رجوی از این وعده ها از سویی امید بخشیدن به اعضاء دربندش و از سویی بیگاری و استفاده ابزاری از آن ها بود تا بتواند وقت بیشتری برای بقاء اش کسب کند و الا خودش هم می دانست راه به جایی نمی برد، از طرفی هم با برگرداندن انگشت تقصیر به سمت اعضاء آن ها را مقصر عدم تحقق سرنگونی معرفی می کرد فلذا اعضاء ملزم به تلاش بیشتر می شدند.
وقت خریدن رجوی به سبب دلگرمیش به رفقای خارجی بود که به خوبی از مرام خائنانه، پست و وطن فروش رجوی آگاه بودند و از رجوی و فرقه اش نهایت استفاده برای جاسوسی و اهداف شومشان را کردند.
آنها در ازای جاسوسی های مجاهدین قول داده بودند برای این گروه وجهه بین المللی بسازند و رجوی هم که تمام خواسته اش در شهرت و قدرت خلاصه می شد با تمام قوا خدمت کرد.
و جالب آن که وقتی اعضاء از بد عهدی های وی به تنگ آمده بودند در آخرین جواب به آن ها گفت من مسئول سرنگونی رژیم نیستم، من مسئول رستگاری و آخرت شما هستم.
و حال آن که چه کسی مسعود رجوی را بر این رسالت دعوت کرد جای سوال است؟
سالاری