گاهی برآنچه که گذشته بایستی تاسف خورد گاهی هم باید خندید.
تاسف برای جوانانی که دراین فرقه عمر گران وعزیز خویش را به پای بوالهوسی های مسعود تباه کردند واینک بجای اینکه دوران میانسالی و کهنسالی را درکنار خانواده وفرزندان ونوه ها درآسایش سپری کنند اینک به بهانه مبارزه برای سرنگونی وخلق دنیایی بهتر برای خلق ایران،در جهنم دره ای بنام لیبرتی خود را اسیر و زندانی می بینند و بدتر از آن اینکه نه راه پیش دارند ونه راه پس.
اما مرور خاطرات تلخ گذشته گاهی آدمی را به خنده وا می دارد. وعده های خنده دار سرنگونی مسعود یکی از آنهاست.
یکی از آن طرح های بی عاقبت که ضربه ی سنگینی به همان حداقل اعتبار خودش و امید بیچارگان در بندش زد وعده های سرنگونی با مدت های مشخص بود که تقریباً از سال 1372 شروع شد، وعده های شش ماه، یکسال و بعضاً دو سال که هیچ گاه تحقق نیافت و آخر سر هم زیر بار اشتباهش نمی رفت و به بهانه های مضحک آن را تعویق و تمدید می کرد.
وگاهی هم از زبان سخنرانان کرایه ای همان به اصطلاح سیاستمداران بازنشسته مثل "رودی جولیانی" که از حامیان استیجاری مجاهدین است وتقریبا در هر تجمعی و بههر مناسبتی بکار گرفته می شود.
هدف رجوی از این وعده ها از سویی امید بخشیدن به اعضاء دربندش و از سویی بیگاری و استفاده ابزاری از آن ها بود تا بتواند وقت بیشتری برای ادامه حیات کسب کند و الا خودش هم می دانست راه به جایی نمی برد، از طرفی با برگرداندن انگشت تقصیر به سمت اعضاء، آن ها را مقصر عدم تحقق سرنگونی معرفی می کرد فلذا اعضاء ملزم به تلاش بیشتر می شدند.
اما آیا می دانید که مسعود برای تضمین وعده سرنگونی چه قولی داد؟
اجازه دهید تاریخ نه چندان دور را ورق زده و بیاد مسعود بیاوریم که چه قولی داده و بایستی به قولش وفا کند!
رجوی گفت: «شما به تعهدتان عمل کنید، من هم قول میدهم رژیم ایران را سرنگون کنم و اگر به قول و تعهد خودم عمل نکردم برای اینکه دفتر کارمان خوب بسته شود و پاسخ گوی هیچ کس نباشیم، من اول از همه خود کشی میکنم و مسئولیت تمام شکستها و ضربه فنی شدن در این زورآزمایی را شخصا به عهده میگیرم.»
این وعده ای است که رجوی به نیروهای محصور در اردوگاههای مجاهدین داده است تا در قبال آن بدون هرگونه اما و اگر و چون و چرا با وی همراهی کنند و در آن قربان گاه ها بمانند! وعده ای بدون تاریخ سر رسید تا امکان تغییر آن وجود داشته باشد.
جالب آن که وقتی اعضاء از بد عهدی های وی به تنگ آمده بودند در آخرین جواب به آن ها گفت:« من مسئول سرنگونی رژیم نیستم، من مسئول رستگاری و آخرت شما هستم.»
اینک که تمام نیروها در اشرف و لیبرتی برعهد خود ماندند تا جایی که تو آنها را به مسلخ وقربان گاه بردی حال وقت آن نرسیده که تو به وعده خویش عمل کنی؟
حال بایستی گفت مسعود کجایی دقیقا کجایی که الوعده وفا