سالن از صدا پر بود… صدای گریه توامان با خنده… صدای زجه خواهری که با لهجه ترکی دل خود را سبک می کرد و دل خانواده ها را به آتش می کشید… صدای ناله مادری و درد دل پدری که برای دیدن عزیزش فرسنگها راه پیموده از دور ترین نقطه ایران… از صدای شوق… شوق دیدار یک تازه رسیده… یک تازه رها شده یک دوباره متولد شده… آشور تولد دوباره ات مبارک
دو برادر به بزرگی تمام این سالها، یک دیگر را سخت در آغوش فشردند و به بلندای چشم انتظاری پدر و مادر تا لحظه مرگ، بلند بلند گریستند.