آزمایش زندان استنفورد، آزمایشی برای شناخت فرقه ها

آزمایش زندان استنفورد: معروف – خطرناک – آموزنده

کانال تلگرام پایگاه اینترنتی "عصر ایران" مطلبی در خصوص آزمایش معروف و آموزنده و در عین حال خطرناک زندان استنفورد درج نموده که در خصوص تحقیقات و مطالعات فرقه ای جالب توجه است و در کتاب "فرقه ها در میان ما" نوشته مارگارت سینگر و ترجمه ابراهیم خدابنده نیز به آن اشاره گردیده است.
این آزمایش برای اثبات این فرضیه روان شناختی انجام گردید که "با کنترل محیطی می توان به کنترل ذهن دست یافت". فرقه های مخرب کنترل ذهن از کنترل های محیطی برای رسیدن به این مقصود استفاده می کنند و به همین دلیل است که سعی می نمایند اعضای خود را در محیط های ایزوله نگاه داشته و ارتباط آنان با دنیای خارج را قطع نمایند تا به کنترل های دیگر از جمله کنترل رفتاری و کنترل ارتباطی نیز دست یابند.
عین مطلب عصر ایران در زیر آورده می شود.
عصرایران – آزمایش «زندان استنفورد» یکی از معروف‌ ترین و به نقلی خطرناک ‌ترین آزمایش‌های روان‌شناسی است که تاکنون انجام شده‌است. در این آزمایش که به سرپرستی دکتر فیلیپ زیمباردو در دانشگاه استنفورد در سال ۱۹۷۱ انجام شد، چندین دانشجوی سالم از نظر روانی به صورت آزمایشی نقش‌های زندانی و زندانبان را پذیرفتند.
نتایج آزمایش حیرت‌آور بود، پس از گذشت چند روز اکثر زندانبانان رفتارهای شدید سادیسمی از خود نشان دادند. آزمایش به خاطر ترس از کنترل خارج شدن وضعیت، بعد از ۶ روز متوقف شد.
زیمباردو و تیمش می‌خواستند ببینند که آیا از روی صفات شخصیتی و ذاتی زندانیان و زندانبانان، می‌توان علت بدرفتاری‌هایی را که در زندان‌های آمریکا می‌شود درک کرد.

شرح آزمایش
زیمباردو و همکارانش به آن دسته از فرایندهای روان شناختی که در افرادی با نقش زندانبان و زندانی روی می‌دهد علاقه ‌مند بودند. آنها در زیرزمین دپارتمان روان‌شناسی یک زندان درست کردند و در یک روزنامهٔ محلی آگهی دادند به این مضمون که برای یک آزمایش روان‌شناسی، به تعدادی افراد واجد شرایط نیاز دارند، و برای شرکت در آن، حقوق خواهند داد.
از بین ۷۵ نفر که به آگهی پاسخ دادند، ۲۴ نفر که از لحاظ سلامت فیزیکی و روانی در وضعیت بسیار نرمال و خوب قرار داشتند انتخاب شدند. خود زندان در زیرزمین دپارتمان روان‌شناسی بود. یک دانشجوی لیسانس و جزو دستیاران تحقیق، «رئیس زندان»، و زیمباردو، «سرناظر» یا سرپرست زندان بود. زیمباردو تعداد شرط و شروط خاص را به آزمودنی‌ها اعلام کرد و امیدوار بود که با آن ها، بتواند سردرگمی، شخصیت‌زدایی، و فردیت‌زدایی را تشدید کند.

خصوصیات شرکت ‌کنندگان
خصوصیات این افراد چنین بود: دانشجو، سفیدپوست، از طبقهٔ متوسط، بالغ (از لحاظ عقلی)، با ثبات (از لحاظ هیجانی)، نرمال، و باهوش، از سراسر آمریکا و کانادا. هیچ یک از آن ها سابقهٔ زندان نداشت، و ظاهراً، همهٔ آن ها به اصول و ارزش‌های اخلاقی مشابهی پایبند بودند. با شیر یا خط، ۱۲ نفر زندانبان و ۱۲ نفر دیگر، زندانی شدند. زیمباردو با ادارهٔ پلیس محلی صحبت کرده، و آنها قبول کردند تا در آزمایش وی با او همکاری کنند.

شروع آزمایش  

زندانی‌ها
«زندانی‌ها» در خانه‌های خود در نقاط مختلف شهر نشسته بودند که یک ماشین پلیس به طور غیرمنتظره جلوی خانهٔ آنها پارک کرد، مامورانی با لباس پلیس آن ها را دستنبند و چشمبند زدند، آن ها را به زندان مصنوعی بردند، بازرسی بدنی کردند، مایع ضد شپش روی آن ها ریختند، عکس گرفتند، انگشت نگاری کردند، لباس زندانی به آن ها دادند، به جای اسم، به آن ها شماره دادند، و آن ها را با دو زندانی دیگر داخل سلولی با میله‌های آهنی انداختند.
به زندانیان روپوش‌هایی گل و گشاد و کلاه‌های تنگ داده شد تا دائم در عذاب باشند. زندانبان‌ها زندانی‌ها را با شماره صدا می‌کردند، و این شماره‌ها روی لباس زندانی‌ها دوخته شده بود. یک زنجیر به پاهایشان بسته بودند تا یادشان باشد که زندانی هستند.

زندان‌بان‌ها
به آزمودنی‌هایی که نقش زندانبان داشتند، یونیفرم‌های خاکی رنگ، باتوم، سوت، و عینک‌های رفلکتیو (آینه‌ای) و اسلحه داده شد، اما فقط به صورت باتوم‌هایی چوبی، به آن ها گفته شد که هر طور بخواهند می ‌توانند زندان را اداره کنند ولی حق ندارند از تنبیه بدنی استفاده کنند.
آن ها حق نداشتند با آن ها زندانیان را بزنند. هدف از این کار این بود که زندانبانان نشان دهند که در چه مقامی هستند. به آن ها لباس و شلوار خاکی شبیه به لباس زندانبانان داده شد. این لباس‌ها از یک فروشگاه لباس‌های ارتشی خریده بودند. همچنین، به آنها عینک‌های آینه‌ای داده شد تا از «تماس چشمی» ممانعت شود.

روزشمار
روز قبل از آزمایش، یک جلسهٔ توجیهی برای زندانبانان گذاشته شد. در طول این جلسه، به آن ها گفته شد که نمی‌توانند به زندانیان آسیب فیزیکی برسانند. زیمباردو، به عنوان سرپرست زندان، به نگهبانان گفت: "می‌ توانید در زندانی‌ها احساس حوصله سررفتگی، و تا اندازه‌ای احساس ترس ایجاد کنید. می ‌توانید این احساس را در آن ها به وجود آورید که زندگی آن ها کاملاً تحت کنترل ماست، تحت کنترل سیستم، شما، و من است. باید آن ها را متوجه کنید که هیچ گونه حریم شخصی ندارند. ما فردیت آن ها را به شیوه‌های مختلف از آن ها خواهیم گرفت. به طور کلّی، همهٔ این کارها باید به یک حس ناتوانی، درماندگی، و بی قدرتی منجر شود. یعنی، در این موقعیت، همهٔ قدرت دست ماست و آن ها هیچ قدرتی در اختیار ندارند."
روز اول حادثه اتفاق خاصی نیفتاد، اما روز دوم شورش شد. زندانی‌های سلول شمارهٔ ۱، با تخت خواب‌ های خود درب سلول را مسدود کردند و کلاه‌ هایشان را در آوردند.
آن ها از بیرون آمدن امتناع کردند و هیچ یک از کارهایی را که نگهبانان به آن ها می‌گفتند انجام ندادند. نگهبانان به این نتیجه رسیدند که برای مقابله با این شورش، به تعداد بیشتری نگهبان نیاز است. نگهبانانی که در شیفت‌ های دیگر کار می‌کردند داوطلب شدند تا «اضافه کاری» داشته، و به در هم شکستن شورش کمک کنند.
آن ها با کپسول‌ های آتش نشانی به زندانیان حمله کردند، و این کار، بدون نظارت محققان انجام شد. نگهبانان متوجه شدند که با ۹ نگهبان می‌توانند ۹ زندانی را اداره کنند، اما نمی‌دانستند که با فقط ۳ نگهبان در هر شیفت چگونه می‌توانند این کار را بکنند. یکی از آن ها پیشنهاد کرد که برای کنترل آن ها، از تاکتیک‌ های روان‌شناسی استفاده کنند. آن ها یک «سلول ویژه» درست کردند که در آن، از زندانی‌هایی که در شورش شرکت نداشتند، با پاداش‌های مخصوصی پذیرایی می‌شد. مثلاً، به جای غذاهای حاضری، به آن ها یک غذای بسیار بهتر داده می‌شد.
 زندانی‌هایی که داخل سلول ویژه بودند، حاضر نشدند غذای خوب را بخورند، زیرا می‌خواستند با زندانیان دیگر هم شکل باشند.
بعد از فقط ۳۶ ساعت، یکی از زندانیان شروع کرد به شکل «دیوانه‌ وار» عمل کردن.
 زیمباردو می ‌گوید که زندانی شمارهٔ ۸۶۱۲ شروع کرده به کارهای جنون‌آمیز، جیغ کشیدن، داد کشیدن، فحش دادن، و به شدت عصبانی شدن، طوری که انگار کنترلش را از دست داده‌ است. مدتی طول کشید تا متوجه شویم که او واقعاً در رنج است و باید او را مرخص کنیم.
نگهبانان زندانیان را مجبور می‌کردند تا شمارهٔ خود را تکرار کنند و با این کار، آن ها را حفظ کنند. آن ها می‌خواستند این ایده را در زندانیان تقویت کنند که هویت جدیدشان، یک عدد است.
خیلی زود، نگهبان‌ها از این تکرار شماره‌ها به عنوان روش دیگری برای اذیت کردن زندانی‌ها استفاده کردند. هنگامی که زندانیان در شمردن اعداد اشتباه می‌کردند، آن ها از تنبیه بدنی به صورت کلاغ پر، بشین و پاشو، یا شنا استفاده می‌کردند.
اوضاع بهداشتی به سرعت بد شد، و هنگامی بدتر شد که نگهبانان به بعضی زندانیان اجازه ندادند که ادرار یا دفع کنند. به عنوان تنبیه، به زندانیان اجازه داده نمی‌شد تا سطل‌های زباله و مدفوع را خالی کنند. تشک برای زندانی‌ها کالایی بسیار ارزشمند محسوب می ‌شد.
 به همین دلیل، نگهبانان برای تنبیه زندانی‌ها، تشک هایشان را می‌گرفتند، و آن ها مجبور می‌ شدند روی کف سیمانی بخوابند. بعضی زندانیان را مجبور کردند تا چند ساعت برهنه بمانند. این روش دیگری برای تحقیر کردن آن ها بود.
خود زیمباردو نیز جذب این آزمایش شده بود، و در آن، به عنوان سرپرست، فعالانه شرکت می‌کرد.
در روز چهارم بعضی زندانیان در بارهٔ تلاش برای فرار صحبت می‌کردند. زیمباردو و نگهبانان تلاش کردند تا زندانیان را به یک ایستگاه پلیس واقعی ببرند که مکانی امن تر بود، اما کارمندان ادارهٔ پلیس گفتند که دیگر نمی‌توانند به شرکت در آزمایش زیمباردو ادامه دهند.
با ادامهٔ آزمایش، چند تن از نگهبانان به طرز فزاینده‌ای خشن و بیرحم شدند. محققان متوجه شدند که حداقل یک سوم نگهبانان تمایلات سادیستی واقعی از خود نشان می ‌دادند. اکثر نگهبانان از این که آزمایش بعد از فقط شش روز متوقف می‌ شود، ناراحت بودند. بعضی از زندانبانان زندانیان را مجبور می‌کردند تا با دست خالی، توالت‌ها را بشورند.
زیمباردو می‌ گوید که آزمودنی‌ های زندانی، نقش خود را «درونی سازی» کرده بودند. دلیل زیمباردو این است که بعضی زندانیان می‌ گفتند که می‌ خواهند درخواست «آزادی به قول شرف» بدهند، حتی با این شرط که تمام درآمد خود از بابت شرکت در آزمایش را ضمیمهٔ آن کنند. اما، وقتی که درخواست آزادی به قول شرف آن ها، همگی ردّ شد، هیچ یک از زندانی‌ها آزمایش را ترک نکرد.
زیمباردو می‌ گوید که بعد از، از دست دادن کلّ پولی که بابت دو هفته قرار بود بگیرند، آن ها برای ادامه دادن به آزمایش هیچ دلیلی نداشتند، با این حال به آن ادامه دادند زیرا هویتی به نام «هویت زندانی» را درونی سازی کرده بودند. آنها خودشان را زندانی می‌پنداشتند، و بنا بر این، در آزمایش باقی‌ماندند.
زندانی شمارهٔ ۴۱۶، یکی از زندانیان جدید (که از لیست انتظار زندانیان آمده بود)، نسبت به نحوهٔ برخورد با دیگر زندانیان اعتراض کرد. نگهبانان به این اعتراض با بدرفتاری بیشتری پاسخ دادند. وقتی که او از خوردن سوسیس‌هایش امتناع کرد، و گفت که اعتصاب غذا کرده ‌است، نگهبانان او را داخل یک کمد، که به ابتکار خودشان آن را به «سلول انفرادی» تبدیل کرده بودند زندانی کردند.
نگهبانان، بعد از آن، به دیگر زندانیان گفتند که با مشت به دیوارهٔ کمد بکوبند با صدای بلند، سر زندانی شمارهٔ ۴۱۶ داد بکشند. نگهبانان از این رویداد برای دشمن کردن دیگر زندانیان با زندانی شمارهٔ ۴۱۶ استفاده کردند. آن ها به دیگر زندانیان گفتند که اگر می‌خواهند او از سلول انفرادی آزاد شود، باید پتوهای خود را تحویل دهند و روی تشک خالی بخوابند. همه از این کار امتناع کردند بجز یک نفر.

توقف آزمایش
زیمباردو آزمایش را زود متوقف کرد به دو دلیل:
–  وضعیت بعضی آزمودنی‌ها به شدت در حال تخریب بود.
–  نامزدش، کریستینا مسلاک، یکی از دانشجویان فوق لیسانس روان‌شناسی، به وضعیت وحشتناک این زندان اعتراض کرد.
زیمباردو از مسلاک خواسته بود تا دربارهٔ این آزمایش مصاحبه‌ هایی انجام دهد، و مسلاک با دیدن وضعیت ناگوار آن، به شدت به زیمباردو اعتراض کرد و از او خواست به آن پایان دهد.
زیمباردو می ‌گوید که از بین بیش از پنجاه نفر افراد غیر ذی‌ نفع که زندان را دیده بودند، مسلاک تنها کسی بود که اصول اخلاقی آن را زیر سئوال برد. بعد از فقط شش روز، آزمایش زندان استنفورد متوقف شد، زیرا بسیار زودتر، و بسیار بیشتر از آنچه محققان فکر می‌کردند، آزمایش به واقعیت تبدیل شده بود.

نتیجه‌گیری
آزمایش زندان استنفورد، نمایشی است از قدرت خارق العادهٔ موقعیت؛ و همچنین، قدرت هنجارهای سازمانی در درون محیط‌ هایی مثل زندان را نشان می‌دهد. توجه داشته باشید که شرکت کنندگان، به طور شانسی در نقش زندانی یا زندانبان قرار داده شدند.
 بنابراین، هیچ چیزی در شخصیت یا بیوگرافی آنها وجود نداشت که بتواند رفتار آن ها را توضیح دهد. با این که آن هایی که نقش نگهبان و زندانی را ایفا می‌کردند آزاد بودند تا هر طور که دلشان می‌خواهد رفتار کنند، تعاملات میان گروهی معمولاً منفی، خصمانه و انسانیت زدا بود. این موضوع، به طرز اعجاب آوری، شبیه به همان چیزی است که در زندان‌های واقعی می‌بینیم. این یافته‌ها نشان می‌دهند که خودِ موقعیت (خودِ موقعیت زندان) به قدری پاتولوژیک است که می‌تواند رفتار انسان‌های عادی را خراب و در کانالی دیگر بیندازد.

فیلم آزمایش
در سال ۱۹۹۲ مستندی با نام Quiet Rage: The Stanford Prison Experiment با حضور زیمباردو ساخته شد. این مستند شامل تشریح کامل این آزمایش توسط زیمباردو، صحبت‌های اشخاص تحت آزمون و نیز تصاویر واقعی ثبت شده طی آزمون است.
در ۲۰۰۱ فیلمی سینمایی با نام Das Experiment بر اساس کتابی با نام جعبهٔ سیاه ساخته شد که خود بر اساس آزمایش زیمباردو نوشته شده بود.
در ۲۰۱۰ این فیلم خود مبنای فیلمی با نام The Experiment قرار گرفت.

***

آزمایش زندان استنفورد با همه ما سخن دارد. اغلب ما، اگر در جایی مرئوس و تحت امریم، در جای دیگر دست بالا را داریم. شاید کارمندی باشیم که در اداره، رئیس مان به ما دستور می دهد ولی در خانه، بر فرزندان خود حکم می رانیم.
ما، هر اندازه بیشتر در موضع قدرت باشیم، باید بیشتر مراقب باشیم تا مصداقی از زندانبانان آزمایش زندان استنفورد نباشیم.
در این آزمایش، زندانبانان، به جز کتک زدن، هیچ منعی نداشتند و در حالی که واقعاً زندانبان نبودند، اندک اندک در نقش خود فرو رفتند و رفتارهای مبتنی بر سادیسم از خود بروز دادند به طوری که زندانیانی که آن ها هم واقعاً زندانی نبودند، دچار ناراحتی واقعی شدند. آزماش زندان استنفورد، فقط برای رفتار شناسی زندانبانان نیست، یک نهیب علمی و اخلاقی به همه ما انسان هاست؛ همه ما.
آزماش زندان استنفورد را در گوشه ای از ذهن مان، زنده نگه داریم و حواس مان باشد که قرار گرفتن هایمان در موضع قدرت و دست بالا داشتن هایمان، ما را از اصل انسانی خویش دور نکند.

منابع
 – ویکی پدیا
 – زمینهٔ روان‌شناسی هیلگارد، ویراست ۱۵، سوزان نولِن- هوکسِما. ترجمه دکتر حمزه گنجی، نشر ساوالان ۱۳۹۰
– crimemuseum
– tcps2core.ca
@MyAsriran

محمدی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا