بعد ازآنهمه شعارهای سالیانش در توصیف رفتن به عراق و تقدیس خاکش!!
بازهم همچون تراژدی تن دادن نهایی به تخلیۀ کامل اشرف سرانجام تن دادن به تخلیۀ کامل لیبرتی بعد از صدها کشته و درگذشته و زخمی و معلول و تکرار تجربۀ ای نه چندان دور
فرقۀ رجوی این روزها پیاپی اطلاعیه می دهد که می خواهد اموال لیبرتی را نیز همانند اموال اشرف حراج کند ولی دولت عراق از ورود تجار برای خرید این اموال جلوگیری می کند. از این رو چنین بر می آید که دیگر کفگیر شعر و شعارهای رجوی برای ماندن در عراق با عناوینی مثل «پناهندگی امام حسین و حضرت عباس»! و «سرزمین مقدس عراق» و «نوار یا منطقۀ مرزی»! و«جوار خاک میهن» ته دیگ آشی خورده که عموسامش یعنی اربابش آمریکا برایش پخته است. یعنی که همۀ افرادش و در حقیقت اسرایش و حتی همۀ سران فرقه اش باید از عراق برای همیشه خارج شوند و به آلبانی و کشورهای دیگر انتقال یابند. ولی بازهم با کمال تأسف تراژدی اشرف تکرار شد یعنی باردیگر همچون تراژدی تن دادن نهایی به تخلیۀ کامل اشرف با دیرکردی هشت ساله سرانجام رجوی با یک دیرکرد چهارساله به تخلیۀ کامل لیبرتی تن داد ولی بعد از صدها کشته و درگذشته و زخمی و معلول و تکرار تجربۀ ای نه چندان دور!. چرا که رجوی می توانست از همان سال نخست انتقال به لیبرتی با همکاری کامل با کمیساریا و جامعۀ جهانی و بسیج انبوهی امکانات مالی و حقوقی و وکلا و لابیهای اروپایی و آمریکایی اش همۀ افراد لیبرتی بویژه و در درجۀ اول (از لحاظ امکان پذیرش کشورها) آنهایی را که از قبل پناهندگی و اقامت کشورهای اروپا و آمریکا و کانادا را داشتند و به یک سوم کل افراد بالغ می شود به آن کشورها منتقل سازد. در حالیکه خط و سیاست رجوی از نخستین روز ورود به لیبرتی در تمام اطلاعیه ها و بیانیه ها و پیامهایش و از زبان لابیهای دلاری غربی و عربش باقی ماندن در جهنم عراق و در لیبرتی با همۀ خطرات تروریستی با شعار «حفظ امنیت»!! (در عراقی که حتی مردم خودش امنیت ندارند!!) و حتی «مسلح کردن افراد» (یعنی وارد کردن آنها به جنگ و درگیری در عراق بحران زده) و شعارهای تکراری اشرف نشان! «بیا بیا» گفتن به دشمن بود به جای خط و سیاست درخواست انتقال از عراق و پذیرش توسط کشورهای مختلف که برای نمونه حتی یک مورد هم از این درخواست مبنی بر انتقال و پذیرش در اطلاعیه ها و پیامها و بیانیه ها و سخنرانیهای مسعود و مریم رجوی (از جمله حتی در پارلمانهای اروپا و آمریکا) و اظهارات دیکته شدۀ لابیهایشان مطلقا دیده نشد.
ولی این انتقال اساسا با انتقال از اشرف فرق می کند. آنجا تخلیۀ عراق نبود بلکه فقط تخلیۀ اشرف بود که آن را هم مسعود رجوی وقتی سمبۀ آمریکا را پرزور دید و از همۀ شعر و شعارهایش در مورد اشرف و خاکش و هوایش! کوتاه آمد در پیامی به همه مان پذیرفت یعنی موقع توجیه قبول رفتن ما از اشرف به لیبرتی در پیامی درونی به ما برای حل تناقض آنهمه شعر و شعارها در رابطه با مقدس بودن خاک اشرف گفت که لیبرتی خیلی بهتر از اشرف است چون آنجا در منطقۀ سبز قرار دارد که پارلمان و دولت و سفارتخانه های کشورها از جمله آمریکا در آنجا می باشند لذا از حفاظت خوب و کاملی در آنجا برخوردار خواهید بود و هر حمله ای آنجا بشود چون زیر دماغ سفارت آمریکا می باشد سریعا توسط رسانه ها به همۀ جهان مخابره خواهد شد و آمریکا مداخله خواهد کرد در حالیکه در اشرف این حفاظت و پوشش رسانه ای را نداشتیم!!.
اما این بار موضوع تخلیۀ عراق است که در ایدئولوژی و استراتژی رجوی مهمتر از اشرف می باشد چون همیشه می گفت ما پناهندۀ امام حسین هستیم!!! پناهندۀ هیچکس نیستیم البته این را وقتی می گفت که آمریکایی ها و عراقیها درخواست پناهنده شمردن او و افرادش در عراق را نپذیرفتند و به دادن استاتوی کنوانسیون چهارم ژنو به همه مان اکتفا کرد یعنی حضور موقت در عراق تا تعیین تکلیف بعدی و یکسره شدن نتیجۀ جنگ و خروج آمریکا از عراق.
رجوی همیشه در نشست هایش در عراق به ما می گفت ما بر عکس خمینی حرکت می کنیم و خط سیر ما بر عکس او می باشد. یعنی او از عراق به فرانسه رفت و از آنجا به تهران رفت ولی ما از فرانسه آمدیم عراق و از عراق می رویم تهران!! ولی وقتی همۀ به اصطلاح ارتش آزادیبخش به آلبانی انتقال یابد معلوم نیست این بار چه خواهد گفت؟ آیا خواهد گفت همه مان به جای کربلا و امام حسین به روح یا قبر انور خوجه رهبر سابق کمونیست و متوفای آلبانی پناهنده ایم؟؟!!!.
از این رو رجوی هرگز در آلبانی به انتقال همه از عراق دامن نمی زند بلکه می گوید مثلا اول مسأله دارها یا به اصطلاح قلوسها را منتقل کردیم و حالا هم می خواهیم کل تبلیغات را به آلبانی منتقل کنیم چون آنجا برای دستگاه تبلیغات ما به علت آزادی عملی که داریم و امکانات در دسترس خیلی مناسب است و از آنجا با استفاده از بخش قانونی (همان بخش تقلبات) برای جعل پاسپورت و ویزا و با استفاده از وکلا و لابیهای دلاری آنها را یکی یکی به کشورهای دیگر مانند فرانسه و آلمان منتقل می کنیم تا در آن کشورها با استفاده از آزادی و امکانات انبوه آنجا با دلارهای نفتی صدامی و عربستانی که داریم دستگاه تبلیغاتی مان را پهن کرده و گسترش دهیم چون اکنون دیگر کاری و مبارزه ای و مقاومتی جز تبلیغات نداریم؟!! حتی نیروهای «ارتش آزادی»!! در داخل هم (بخوان همان افراد تبلیغات در لیبرتی!!) فقط دارند روی دیوار حیاطشان شعارنویسی و عکس برداری یواشکی می کنند!!.. بله، این است حرف و زبان دل و حال رجوی.
ولی از قرار معلوم طبق تصمیم و اعلام علنی شخص رجوی، انقلاب کرده های تمام عیار و رباتهای رجوی باید بمانند تا یکان هفتاد و دو را تشکیل داده و آمادۀ شهادت گردند تا پیام شب عاشورای دو سال پیش رجوی مبنی بر شهادت در سرزمین امام حسین درست باشد و الا خیلی آبرو ریزی می شود!!! چون حتی آن رباتها لا اقل در ذهن یا به اصطلاح رجوی در «تناقض دان» (همانند نمکدان و فلفلدان به مغز انسان هم می گفتند تناقض دان!!!) خود خواهند گفت: پس چه شد آن شعارها و فریادهای «برادر مسعود» در شب عاشورای آبان ۹۳ که گفت چراغها را خاموش می کنم هر کی می خواهد برود و ما در سرزمین امام حسین می مانیم حتی اگر همه مان شهید بشویم و هفتاد و دو نفر هم بمانند برای من کافی است!!
اما دیگر در آلبانی از این «شهادت» های عاشورا گونه در نزدیکی کربلا و سرزمین امام حسین! خبری نخواهد بود و اگر هم کسی مرد و «مجاهد صدیق» نام گرفت حد اقل نمی توان گفت در سرزمین انورخوجه به جاودانه فروغها پیوسته است!!!.
از این گذشته در لیبرتی رجوی از اول طوری جا انداخته که مجاهد انقلاب کرده و واقعی اینجا می ماند تا در خاک عراق بمیرد و رحمان (عباس داوری) هم به دستور رجوی در فروردین سال ۹۱ در نشستی در لیبرتی که من خودم در آن قبل از فرارم از لیبرتی حضور داشتم به ما گفت: اینجا را که می گویند و در تابلویش نوشته اند: کمپ ترانزیت!! درست است ولی شما به معنی کمپ موقت برای انتقال به کشورهای دیگر نشمارید بلکه در ایدئولوژی ما کمپ ترانزیت به معنی انتقال از این دنیا به آن دنیا یعنی آخرت است و اصلا این دنیا کمپ تزانزیت برای همۀ انسانها می باشد و من اکنون هفتاد سال است در کمپ ترانزیت دنیا می باشم!!!
آیا این حرفهای عباس داوری که رلۀ حرفهای رجوی به او و دیگر سران فرقه اش بوده به این معنی نیست که ما تا مرگ اینجا در خاک عراق می مانیم؟!!
اما وقتی سمبۀ عموسام پر زور باشد که اکنون شده و فشار ارباب و «صاحب خانۀ» جدیدش (به تعبیر شخص رجوی) برای تخلیۀ کامل از عراق واقعی و کاملا ملموس و محسوس است مثل انتقال و تخلیۀ نهائی از اشرف («شهر شرف» یعنی رفتن به جای دیگر بی شرفی است! و «شهر مریم» و«کوهها بجنبد اشرف زجا نجنبد» و «چو اشرف نباشد تن من مباد» یعنی اگر از دست برود همه مان باید مرده یا کشته شده باشیم!) حتما رجوی باز مانند موارد قبلی (تسلیم سلاحها به آمریکاییها و تخلیۀ کامل اشرف و پایان دادن به اعتصاب غذا) توجیه های فریبکارانه و وقیحانۀ دیگری برای تخلیۀ کامل از عراق و لیبرتی خواهد تراشید مثلا خواهد گفت:
«قرآن گفته إن أرض الله واسعه (زمین خدا گسترده است) … چه فرقی بین زمین عراق و زمین آلبانی؟!! هر دو زمین خدا هستند!! مگر پیغمبر ناچار نشد از مکه به مدینه مهاجرت کند؟!! وانگهی چنانکه در تسلیم سلاحها گفتم ارزش اصلی و ناموس، خود شما یعنی انسان مجاهد است نه سلاح!! و من بین سلاح و شما، شما را انتخاب کردم، حالا هم بین شما و لیبرتی، شما را انتخاب می کنم و لیبرتی را ول می کنیم می رویم آلبانی… اصلا گور پدر لیبرتی و مال بد بیخ ریش صاحبش!! مگر از پدرمان ارث برده بودیم؟! از قدیم گفته ایم ما در عراق زاده نشده ایم که در آنجا هم بمیریم خوب می رویم جای دیگری می میریم.. مگر در آلبانی نمی شود مرد؟ کی گفته؟!! حتما باید در عراق بمیریم؟! مگر من گفتم امام حسین به ما برگۀ پناهندگی داده؟ من منظورم پناهندگی ایدئولوژیک!! بود نه پناهندگی فیزیکی!! مگر خود امام حسین بلند نشد با تمام یاران و هوادارانش و خانواده اش از سرزمین مقدس مدینه شهر و آرامگاه جدش به عراق آمد که آن زمان هنوز کربلای حسینی در کار نبود و سرزمین مقدس نشده بود ووو…».
یا شاید هم خواهد گفت:
«ما برخلاف خمینی یک بار هم از عراق دوباره برگشتیم اروپا تا دور خیز کنیم مثل شیر که دور خیز می کند یعنی کمی عقب عقب می رود تا بپرد و از آنجا بپریم تهران!!! هر چند این عقب نشینی تاکتیکی و شیروار بیش از هزار کیلومتر یعنی چندین برابر فاصلۀ قبلی مان با هدف باشد!!! و اسم عملیات را مثل اسم یکی از مانورها که زمان سید الرئیس (صدام) در اشرف بزرگ انجام دادیم بگذاریم عملیات «پرش شیر» و اصلا آن مانور را در اشرف بزرگ برای همین انجام دادیم!!! منتها، خوب، معلوم است که آنجا عموسام باید بیاید و هلمان بدهد که حرکت کنیم، بیخودی که جلوش دامن زنانه نپوشیدیم و نرقصیدیم و سلاحهایمان را در طبق اخلاص بهش تقدیم نکردیم!!».
از این شارلاتان بعید نیست این نوع توجیه و تفسیرهای فریبکارانه و یاوره سرایانه!!!.
بالاخره باید این تخلیۀ کامل را طوری توجیه کند. ولی به این سادگی نیست.بعد از آنهمه شعارهای سالیان در فرانسه و عراق در توصیف رفتن به عراق و خاک عراق و اعلام قصدش در سال ۶۵ به رفتن به عراق برای «برافروختن آتشها در کوهستانهایش»!! و آنهمه توصیفاتش از خاک عراق که شمه ای را در بالا ذکر کردم.
اما از آنجا که با قطع ارتباط مطلق زندانیان زندان رجوی ساختۀ لیبرتی با بیرون، فکر نکنم آنان از رفتن کری وزیر خارجۀ آمریکا به آلبانی و کمک ده میلیون دلاری آمریکا به آلبانی برای انتقال همۀ افراد سازمان از عراق به آلبانی مطلع باشند… و از فشارهای آمریکا و سیخ و سمبه زدن پرزورش به رجوی که قطعا مطلع نیستند چون جز انگشت شمار اطرافیان رجوی کسی در فرقه از مذاکرات و ساخت و پاختهای سران فرقه خبردار نمی شود، لذا فعلا برای اسرای بیچاره و بی خبر لیبرتی همیشه آرزوی رفتن به آلبانی را یک جرم نابخشودنی جا انداخته اند و به اصطلاح وادادگی و علامت بریدگی توصیفش کرده اند و باید اگر کسی چنین آرزویی کرده باشد یا در ذهنش رفتن به اروپا را آورده باشد یا با مشاهدۀ بلند شدن هواپیماها از فرودگاه بغداد که لیبرتی در نزدیکی آن قرار دارد آرزوی بودن در داخل آن هواپیما را کرده باشد (به نقل از جدا شدگان که بسیاری چنین فاکتهایی می نویسند و می خوانند) باید این فاکت خودش را بنویسد و در جمع نشست عملیات جاری بخواند تا مورد دشنام و ناسزا و سرکوفت دیگران قرار بگیرد.
نوشتۀ قربانعلی حسین نژاد مترجم ارشد سابق بخش روابط خارجی سازمان مجاهدین