همه ما خوب میدانستیم فرقه رجوی بخاطر اینکه امکان فکر کردن نیروها را سلب کند با برنامه ریزی کارهای پوشالی تمامی وقت شب و روز ما را پر میکرد تا امکان هرگونه فکر کردن را از ما بگیرد یکی از اینکارها پروژه امجدیه بود بعد از سرنگونی صدام حسین دیکتاتور عراق روزی مژگان پارسائی همه را جمع کرد گفت بچه ها میخواهیم چهل هزارنفر از مردم و عشایر عراق را برای جلب حمایت به اشرف دعوت کنیم بخاطر این باید سن بزرگی به اسم امجدیه درست کنیم تا در این گرمای عراق بتوانیم این چهل هزار نفر را در آن جا داده و برای آن سایه بانی تدارک ببینم تا مردم از گرما فرار نکنند استارت کار زده شده بیش از ۱۰۰ نفر بصورت شبانه روز درخیابان صد در ضلع شرق استخر شروع کردیم به درست کردن سن بزرگ برای دیوارهای سن میرفتیم از مجموعه زندان اسکان دیوار های بلوکی را میکندیم بعد با چکش و قلم سیمانهای چسبیده به بلوکها را جدا میکردم و در دیوار دور سن آنها را مچیدیم.
چند روز نگذشته بود که مژگان برای بازدید آمد و نظر داد چون تعداد دعوتی زیاد است ارتفاع سن بایستی دومتر وبیست سانت باشد تا همه نفرات روی سن را ببینند نا گفته نماند که طول سن پنجاه متر و عرض آن تقریبا چهل متر بود داخل این سن را بچه ها با بیل و فرغون با خاک پر میکردند چون حجم کار زیاد بود کار بیست وچهار ساعته بود با اینکه مسئول و مهندس پروژه (آقا) گفت ارتفاع دو مترو بیست سانت برای سن از لحاظ فنی و فیلم برداری اشکال دارد اما مژگان روی حرفش ایستاد و نهایتا حرف حرف مژگان شد بعد از یک ماه نهایتا کار سن تمام شد و مژگان با تیم فیلم برداری برای چک سن آمد تیم فیلم برداری به ارتفاع سن ایراد گرفت و دوباره قرار شد دیوارهای سن کنده شده از ارتفاع دو مترو بیست سانت به شصد سانت برسد و خاک اضافی آن برداشته شود و این یک ماه کاردیگر بود همزمان با کار سن صد نفر دیگر روی طرح سایه بان کار میکردند برای ستونهای سایه بان از تیر چراغ برقهای دزدی شده زمان سرنگونی صدام حسین از دور قرارگاه اشرف استفاده شده بود چون تورهای استفاده شده سنگین بودند با اولین باد تمامی ستونهای کاشته شده کج شدند نزدیک به سه ماه بیش از دویست نفر شبانه روز در گرمای عراق مشغول آماده سازی سن امجدیه بودند نهایت هم تنها سه هزار نفر زن و بچه آمدند اما سازمان به دروغ در اخبار سیما گفت بیش ازچهل هزار نفر از مردم عراق از مجاهدین در عراق حمایت کرده اند در حالیکه ما میدیدیم این مردم فقیر بخاطر نهار وعده داده شده به اشرف آمده بودند و سازمان حتی از بچه های هشت و نه سال امضا جمع میکند.
پروژه نوسازی چیفتن ها در سال هفتادو هفت. نزدیک به پنجاه تانک چیفتن راسازمان از صدام هدیه گرفت. کمرشکن های مجاهدین رفتند به تاجی مقر سپاه یکم عراق در فلوجه و از دپوی آنها این تانکها را برداشتند آوردند بعد ما شروع کردیم به آموزش دیدن تانک چیفتن بعد از اتمام آموزشها چون این تانکها کار نمیکردند به مدت شش ماه هر روز بیش از چهل نفر به معمل تاجی در فلوجه میرفتیم و از انبارها و زباله ها قطعات به غنیمت شده چیفتن ها را جمع آوری میکردیم بعد از پایان این شش ماه زمان نو سازی چیفتن ها شروع شد اولا سازمان با اینکه ما خودمان قطعات را جمع آوری کرده بودیم و میدانیستیم قطعه کافی داریم قطعات را در اختیار ما نمیگذاشت و بدروغ میگفتند نداریم و ما را مجبور میکرد تا همه چیز را تعمیر کنیم البته تعمیر به هر قمیت بود مثلا با اینکه به اندازه کافی رادیاتور نو از تاجی برای تانکها آورده بودیم ولی سازمان این رادیاتورها را به ما نمیداد و میگفت رادیوتورهای سوراخ و پوسیده را تعمیر کنید و ما مجبور بودیم لوله های پوسیده مسی رادیاتورها را کور کنیم و سوراخهای بدنه آلمینیومی رادیاتورها را با بتونه سنگی مسدود کنیم.
نهایتا بعد از شش ماه کار طاقت فرسا کار نو سازی تمام شد ولی در اولین مانور تقریبا همه تانکها خراب شدند مثلا مخزن سوخت مربوط به پمپ سوختهای زیر موتور بدلیل فرسودگی سوراخ میشدند یا مبدل روغن موتور و گیر بگس به دلیل پوسیدگی سوراخ میشدند و موتور و گیربکس آب وروغن قاطی میکردند و باز کار از اول شروع میشد و سازمان مجبور میشد این قطعات را در اختیار ما قراردهد یا رادیاتورها به نشتی میافتادند و تانکها جوش میاودرند یعنی همه کارها به دوباره کاری و گاهی به سه باره کاری و شش باره کاری میکشید ولی خط سازمان این بود که تنها نفرات را مشغول به کار نگه داشته و فرسودگی عمر آنها برای سازمان هیچ اهمیت نداشت باید توجه داشت که در گرمای سوزان عراق کار روی بدنه زرهی داغ خیلی سخت است و از ده صبح به بعد بدلیل گرمی بدنه زرهی همه خیس عرق میشدیم و در شرایط طاقت فرسا کار تانکهای چیفتن را به اتمام رساندیم.
اما با این همه کار وتلاش این تانکها به درد جنگ نمیخورد چون این تانکها تنها توپ بدون مهمات داشتند و از تیربار هم محور آنها خبری نبود و ارتش عراق کالیبر سی مخصوص تانک چیفتن را نداشت تا در اختیار ما بگذارد از همه مهمتر این تانکها خدمه کافی برای جنگ را نداشتند در ارتش آزادیبخش برخلاف ارتش کلاسیک که تانک را با چهار خدمه میشناسند تانکها در فرقه رجوی یک خدمه یا دو خدمه بیشتر نداشتند بخاطر همین هم وقتی آمریکا به عراق حمله کرد و ما به سه راهی امام ویس نزدیک مرز ایران و عراق رفتیم تنها سیاهی لشکری از تانک بودیم و بدلیل نداشتن خدمه برای تانکها و نفربرها هر روز روستائیان به دزدی میامدند و اموال ما را از روی تانکها و آیفاهای حمل مهمات میدزدیدند و ما بدلیل کمبود نیرو کاری نمیتوانستیم بکنیم.
گرفتن این تانکها از عراقیها حماقت محض بود چون سازمان بدلیل کمبود نیرو حتی نمیتوانست تانکهای تی ۵۵ اهدائی صدام را آماده نبرد بکند و تانکهای تی ۵۵ بجای چهار خدمه دو خدمه بیشتر نداشتند حتی کاتیوشاها تنها یک راننده داشتند کی می خواست این کاتیوشها را مهمات گیری کند و شلیک کند خدا میدانست سازمان خودش هم میدانست با چهار هزار نفر توان سرنگونی ندارد اما در اوج ناباوری به نیروهای شستشوی مغزی شده باورانده بود که قوی ترین و آموزش دیده ترین ارتش دنیا هستند و در عرض چند روز میتوانند دولت ایران را با آن ارتش بزرگ شکست دهند و افتخار مسعود رجوی بعد از خلع سلاح توسط ارتش آمریکا این بود که بیش از دوهزار تانک ,نفر بربی ام وان , توپ ۱۲۲ و ۱۳۰ میلیمتری , کاتیوشا , کاسکاول , بردم تو , خمپاره انداز ۱۲۰ میلیمتری ۶۰ میلمیتری ۸۲ میلیمتری , توپ پدافند ۲۳ میلیمتری و غیره تحویل داده است هر کدام از این سلاحها بطور معمول بیش از سه علی چهار نفر میخواهد کدام نیرو میخواست با این بیش از دوهزار سلاح بجنگد خدا میداند.
اما این تعداد سلاح پوشالهای بودند برای سرگرمی نفرات به گروگان گرفته شده در اشرف تا مشغول باشند و فکر نکنند که رجوی توان سرنگونی ندارد حال با بیش از سی سال سرکاری بودن در عراق یکمرتبه مریم رجوی تمامی وعده و وعیدهایشان رابرای سرنگونی شش ماه را فراموش کرده و سرنگونی رژیم را بعد از سرنگونی بشار اسد میداند باید سنگ پای قزوین باشی تا آن همه دروغ را به یکباره به فراموشی بسپاری.
میر باقر صداقی