شاید روزگاری به امید اینکه بتواند خدمت مقدس سربازیش را به اتمام رسانده و از جوانی خود برای پیشرفت زندگیش استفاده نماید، با پدر و مادر مرحوم خود خداحافظی نمود و در صورتیکه نمیدانست این رفتن 18 سال بدبختی را برای او بهمراه خواهد آورد و او را گرفتار فرقه ای بدنام و ضدبشری بنام سازمان تروریستی مجاهدین خواهد نمود.
تاج محمد گل چشمه یکی از چندین نفراتی است که در زمان جنگ تحمیلی اسیر نیروهای بعثی شده و بعد از مدتی گرفتار دروغهای سران جنایتکار فرقه رجوی میشود که او نیز همانند دیگر اسیران جنگی زیر شکنجه های مرگبار بعثی های جنایتکار تاب و تحمل خود را از دست داده و به جرگه فرقه تروریستی سازمان مجاهدین میپیوندد بدون آنکه از عواقب شومی که برای آنها دیده اند مطلع باشد.
تاج محمد در مورد ستمهایی که به او و دیگر اسیران پیوستی به فرقه رجوی وارد شده سخن میگوید و خدا را شکر میکند که توانسته از سازمان مخوف جدا شود و برای خود زندگی تشکیل دهد و او می افزاید که اکنون سه بچه قد و نیم قد دارد و خودش نیز به کار کشاورزی و دامداری مشغول میباشد.
هنگامیکه با تاج محمد در مورد جابجایی عناصر فرقه رجوی به آلبانی صحبت نمودم، او در همان اول حرف دل من را زده و گفت حتما مسعود رجوی خائن ابتدا کسانیکه در رده های بالای سازمان قرار داشتند را منتقل نموده و افرادی مانند من را که تنها عروسکهای خیمه شب بازی آنها بودیم را در عراق جا گذاشتند که من حرفهای او را تایید نمودم و او در ادامه افزود که این شگرد این جنایتکاران میباشد که در تمامی عملیاتهایی که احتمال شکست میدادند، ابتدا عوامل زیر دستی و کسانیکه با اهداف پوچ آنها تضاد داشتند را جلو میفرستادند و سران خائن و بزدلشان را در پشت اجساد کشته شده مخفی مینمودند و سر آخر هم میگفتند شما با رهبری که سگ محلش نمیگذارد مشکل داشتین.
او ادامه میدهد که این اولین و آخرین بار نخواهد بود که سران جنایتکار سازمان مجاهدین تمام تلاش خود برای بقاء فرقه سراسر دروغشان میکنند و عناصر فرتوت و پوچ خود را به این طرف و آنطرف منتقل میکنند و بین رده های شورای به اصطلاح رهبری و عناصر پایینتر خود تبعیضهای بسیاری قائل میشوند و شما الان تنها بخشی از آن را میبینید که ما موقعی که در پادگان اشرف عمر خودمان را به بیهودگی و تنها برای رسیدن این جنایتکاران به اهداف پوشالیشان سپری میکردیم، میدیدیم که هیچ ارزشی برای ما نمیگذاشتند و فقط با شستشوهای شدید مغزی بود که ما را سرگرم مینمودند و تمام خیانتهای خود را به سر ما در میاوردند و اگر کسی در این بین نسبت به این خیانتهای سران فرقه رجوی اعتراضی مینمود، او را خائن و جاسوس معرفی مینمودند و او را نهایتا سربه نیست میکردند که مبادا فردا مشکل ساز شود.
هنگامیکه تاج محمد در مورد گذشته خودش صحبت مینمود انگار کوه سربی را بر روی دوش او گذاشته باشند و او با هر صحبتی که در مورد جنایتهای سران فرقه رجوی در مورد جوانی و عمری را که به بطالت در پیش این تروریستها سپری نموده، انگار تمام بدنش ذره ذره اب میشد و او را عذاب میداد.
براستی چرا حامیان این گروه تروریستی تنها برای چند لحظه به درد دل نفراتی که از این فرقه خبیث توانستند خودشان را نجات دهند گوش نمی دهند؟
چه کسی مسئول این همه درد و رنج افرادی مانند تاج محمد که بیش از سی سال گرفتار این سازمان تروریستی شده و تمام جوانی و زندگی خود را از دست داده میباشد تا کمی از دردهای او التیام یابد؟
چرا صلیب سرخ و کمسیاریای پناهندگی نسبت به این همه جنایتهایی که سران سازمان تروریستی مجاهدین در حق عناصر خود انجام میدهند جوابگو نبوده و شکایتهای آنها را پیگیری نمی کنند؟
جواب تمامی سئوالات مشخص میباشد و آن این مطلب که سر همه این جنایتکاران در یه اخور میباشد و همه آنها از چنین گروههای تروریستی حمایت همه جانبه میکنند که خداوند شاهد و ناظر میباشد که هم اکنون نیز خانواده هایی که فرزندان آنها گرفتار این فرقه ضدبشری شده اند، چگونه در فراق فرزندانشان آه و ناله میکنند بدون انکه هیچ ارگان بین المللی کوچکترین کمکی به آنها بکند و تنها یاور انها خداوند میباشد.