سیلی سرخ واقعیت و کلاه ۱۷ ژوئن مجاهدین

مجاهدین بیش از همه خودشان میدانند در تقلای شبانه روزی که به قول خودشان برای آزادی ولی در واقعیت برای نشستن بر تخت سلطنت در تهران تدارک دیده بودند، درست یا غلط، منصفانه یا غیر منصفانه،بد جوری همه چیز را در چهارراه حوادث باختند و در مصاف با جمهوری اسلامی تا خرخره نه تنها بدهکار نسل گذشته و هم نسل آینده شدند بلکه تتمه آبروی شان بدلیل واضح و روشن وابستگی به عراق و چند دوجین بیگانه رفته است.
در واقع مجاهدین چوب دو سر – سوز شده اند و الان چاره را در مخفی ماندن رهبری که حالا فهمیده است اصلا رهبری را بلد نبوده و نیست و بیشتر یک ژست سه رخ از رهبری کردن بوده و بیشتر تمایل تاریخی داشته از کانون حوادث به بهانه های متفاوت بگریزد،
و از سوی دیگر … مریم مانده است و به قول خودشان کلی طلبکار که خط مقدم همه طلبکاران سیاسی هم همانا اعضای زهوار در رفته ای که چه بسا چون جایی ندارند آنجا مانده اند.
خوب در چنین شرایطی که به زبان الکن خود بانوی ترور تاکید کرده که نمی‌توانیم زمانی را هم برای سرنگونی معین کنیم و با این همه انتقاد و اعتراض و مخالفت سازمان یافته چه باید بکنند که حداقل دهان بسیاری را در همان تشکیلات در هم کوفته شده به طغیان باز کرده اند را ببندند؟
اینها نکاتی بسیار کوچک و ناچیز از وضیعت نابسامان مجاهدین در روزگار امروز است
– رهبر مخفی شده که هیچ چشم اندازی هم برای ظهورش نیست
– هزاران عضو جدا شده و ناراضی و هستی از دست داده که معضلی بسیار بزرگ برای اندیشه عقب مانده و ارتجاعی آنان است
– بسیاری اعضای رو دست مانده در داخل خود تشکیلات
– دهها شکست مفتضحانه سیاسی
– از دست دادن « اشرف» به عنوان اصلی ترین پایگاه تاریخی خود که طی این سالیان مناسبات فرقه ای خود را در آن شکل و تکوین دادند و آنرا را میتوان بزرگترین شکست استراتژیک آنان در سال های اخیر ارزیابی کرد
– و همچنین دهها نمونه دیگر واقعیت امروز مجاهدین و رهبری در هم شکسته اش را بیان میکند
در چنین وضعیت نابسامانی کلاه گشاد هفده ژوئن را مجاهدین با دلتنگی و آشفتگی مثال زدنی هر سال بر سر میکنند تا کمی از سوزش دردهایشان کاسته شود
بر آنانی که با صرف میلیون ها دلار سخنران و تماشاچی کرایه ای استخدام میکنند تا برای از ما بهتران تلاش ها و دست و پا زدن هایشان را لیست کنند خرده نگیرید چون این کلاه را خودشان برای خودشان بافته اند که واقعیت های سر سخت را نبینند
کلاهی در قدم اول برای فرار از برپایی ۳۰ خرداد که سالروز شروع طغیان مسلحانه آنان را بازگو می کرد و سالها هم آنرا پاس می داشتند ولی الان اصلا برایشان صرف نمیکند از این حرف ها بزنند و از این شکر ها بخورند، به جای آن چنین خیمه شب بازی را هر ساله تدارک می بینند
در قدم دوم این کلاه هفده ژوئن دلگرمی بسیار مغتنمی برای بانوی ترور مریم رجوی است که در انظار غیر عمومی ظاهر شود و لباس نو و با آرایشی و عمل پوست جدیدتر، رخ ای نشان دهد و حتی شرمگینانه بگوید ما هنوز هستیم و نفس می کشیم
در گامی دیگر هر ساله برگزاری این مراسم سرمایه ای میشود برای بسیار نان خود و آویزان مجاهدین از شخصیت های تک نفره چون آن سر مقاله نویس کیهان گرفته تا چریک فدایی مهدی سامع و عقب جا ماندگان ای چون «خبات» که یک حزب عشیره ای گمنام است که تنها در چنین مراسم هایی سر و کله اش پیدا میشود، هست که بگویند حداقل آلترناتیوی!! دو صد من با کرشمه ای هست که افراد و احزابی چون ما آویزان اش شویم. خوب اینها خودش دلایل محکمی برای برگزاری هفده ژوئن هست، به نظر شما نیست؟
ولی به نظر مریم رجوی هست، خیلی خوب هم هست هرکسی هم مخالف است سر و کارش با دیگ و نشست های آنچنانی مریم رجوی است حتی اگر این فرد محمد محدثین باشد که یک زمانی خیلی شکر زیادی خورده بود و لنگ و لقد می انداخت که البته به شکرانه این نشست ها باد مخالفت و ساز مخالف زدن از سرش پریده است
نتیجه اینکه که کلاهی که مجاهدین سر خودشان میگذارند دقیقا آگاهانه صورت میگیرد و از نتایج بی حاصل اش سالها ست مطلع هستند ولی متاسفانه یا خوشبختانه دیگر زمینی برایشان باقی نمانده که بتوانند خودی نشان دهند و این آخرین فرصت هاست که از دست میرود.
 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا