ایشان به کرات به اتفاق همسرشان با تقبل بسا رنج ومرارت برای دیدار با عزیزشان به عراق ناامن با پذیرش سرما و گرما وخاک وخلش مسافرت نمودند و درپی کارشکنیهای رجویها بی آنکه بتواند جگرگوشه اش را ملاقات کند ؛ با چشمانی اشکباربه خانه وکاشانه شان بازگشتند.
هیچوقت ازخاطرم نمیرود درآخرین مسافرتشان به عراق دربهار1391 ضمن تماس تلفنی مطلع شدم که همسرگرامی ایشان بدلیل ناراحتی دیابت که فشار روحی وعصبی تحصن در مقابل اسارتگاه اشرف که مزید برعلت شده بود ؛ ازحال رفته بودند طوریکه با همت وحمایت خانواده ای دیگر از همراهانشان
دردیداربسیارصمیمی وخانوادگی فی مابین آقایان زاد اسماعیلی ورنجکش وقتی آقای رنجکش گفتند " بواسطه عمق مغزشویی وبنیاد دغل ودروغ درفرقه رجوی مطلق به ذهنم هم خطور نمیکرد که روزی به حول قوه الهی بتوانم دروطنم و در کنار خانواده ام خاصه مادرعزیزم باشم " نورامید درچشمان پدر بزرگوارمان درخشید و با صدایی رسا عنوان کردند پس منهم می توانم امیدوار باشم و باطبع دراین مسیرسخت وطاقت فرسا کوتاه بیا نخواهم بود.
آقای زاد اسماعیلی طی بالغ بریکساعت گفتگوتمام ابهامات وسوالات خودشان را ازآقای رنجکش گرفتند وبرای ایشان بهترینها را آرزو کردند.
پوراحمد