بیش از چندین سال می باشد که سران فرقه تروریستی رجوی که با هزاران نیرنگ و حیله فرزندان خانواده ها را ربوده و آنها را در سنگلاخها و بیابانهای بی آب و علف عراق به برده داری گماشته اند و از ذره ذره خون آنها برای عیش و نوش خود استفاده میکنند و در این بین پدران و مادرانی که سالهای عمر خود را با بدبختی و نداری برای ابرومند بزرگ نمودن فرزندان خود متحمل شده اند، با هزاران امید برای ملاقات عزیزان از دست رفته شان که در چنگال جلاد زمانه یعنی مسعود و مریم خونخوار گرفتار امده اند، به عراق آمده و در پشت دیوارهای بلند بتنی اردوگاه لیبرتی و در زیر گرمای 65 درجه این سرزمین سپری مینمایند.
برخی از خانواده های گلستانی که بعد از چندین بار حضور در برابر قلعه گروه تروریستی رجویسم، از خیانتها و توهینهای این شیاطین خسته نشده و برای ملاقات با فرزندانشان و به امید دیدار با آنها بار دیگر به عراق سفر کردند تا شاید فرجی حاصل شده و دلی از دلهای سنگدل اربابان حقوق بشر به درد امده و از این خانوادها حمایت کنند و برای رساندن آنها به آرزوهایشان قدمی بردارند.
خانواده های گلستانی که همراه و همسفر با دیگر خانواده های داغدیده از فرقه رجوی به سوی عراق حرکت نموده و بعد از پیمودن چندین ساعت مسیر سخت و طولانی، توانستند خود را به بارگاه ملکوتی امامین در شهر مقدس کاظمین برسانند و در استراحتگاه خود آرام بگیرند تا بعد از استراحتی کوتاه رهسپار پادگان نظامی لیبرتی شوند تا شاید بتوانند فرزندانشان را ملاقات نمایند.
در روز اولی که پدران و مادران با لبخند و شادی تمام وسایلشان را برداشته و بعد از صرف نهاری که در این میان اصلا به چشم نمیخورد، پدران و مادران و همسر کسانیکه در چنگال فرقه خود ساخته رجوی گرفتار شده بودند، برای رفتن به جلوی درب لیبرتی آماده شده و سوار مینی بوسها شدند و با هزاران امید و آرزو به سمت قلعه الموتی لیبرتی حرکت نمودند که آنها نمی دانستند سران فرقه رجوی که برای دور نگه داشتن فرزندان آنها حتی بسیاری از ارتشیان را نیز خریداری نموده و برای چندین ساعت از ورود آنها جلوگیری نمودند تا شاید خسته و درمانده به محل استراحت خود برگردند که این خبیثان نمیدانستند که خانواده های ایرانی برای تک تک اعضاء خانواده ها خود ارزش قائل هستند و برای همدیگر جان خود را فدا میکنند.
بعد از گذشت حداقل یک ونیم ساعت که توسط ارتش عراق وقت خانواده ها هدر رفت، با همت بالای خانواده ها این راه نیز گشوده شد و آنها توانستند خود را به جلوی پادگان نظامی لیبرتی برسانند و مستقیما به محل تردد عناصر فرقه رجوی رفته و بیدرنگ نام عزیزانشان را که در سیاه چاله های سازمان به اصطلاح مجاهدین گرفتار میباشند را صدا می زدند تا شاید بتوانند به این طریق صدای ضعیف خود را به گوشهای ناشنوای کمسیاریای پناهندگی برسانند و از آنها تنها برای یک ساعت ملاقات با فرزندانشان وقت بگیرند.
متاسفانه تمام سعی وتلاش پدران و مادرانی که برای دیدار با فرزندانشان به جلوی لیبرتی رفته بودند، تنها با صدا نمودن نام فرزندانشان در پشت دربهایی که با انواع توهینهایی که فقط و فقط خوشایند و منتسب با سران جنایتکار رجوی میباشد پوشیده شده بود و تعدادی از خبرنگاران مختلف عراقی بودند که از سعی و تلاش خانواده ها فیلم تهیه میکردند نمودار بود.
روز اول به پایان رسید و سران سازمان تروریستی رجوی فکر میکردند که خانواده ها را نامید نموده اند، ولی میدیدم که چگونه پدران و مادرانی که کهولت سن انها مشخص بود، برای برنامه فردا لحظه شماری مینمودند و بهمدیگر میگفتند که ان شالله فردا حتما ملاقات انجام خواهد شد و با این امید به سمت استراحتگاههای خود میرفتند و برای فردایی بهتر امیدوارانه حرکت میکردند و اصلا احساس خستگی نمیکردند.
واقعا ننگ به این مزدوران پلید